سرگردانی سنگ آسیاب
شیخ با جماعتی از مریدان، سنگ آسیابی را از بالای صخره به آسیاب میبردند؛ ناگهان افتاد و شکست؛ همه محزون شدند جز شیخ! پرسیدند چرا خوشحالی شیخ؟ جواب داد: چون از سرگردانی خلاص شد.
گر نبودی این شکستش اندکی/ روز و شب سرگشته بودی بیشکی [عطار]
گر نبودی این شکستش اندکی/ روز و شب سرگشته بودی بیشکی [عطار]
+نوشته شده در چهارشنبه ۲۴ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۵:۸ ب.ظ توسط اشرفی