واجب نفسی آن است كه فی نفسه مورد توجه شارع است، مطلوب بودنش به خاطر واجب دیگری نیست بلکه به خاطر خودش است. مثلا اعمال حج واجب به وجوب نفسی واجب است ولی تهيه گذرنامه و بليط و ساير وسائل مقدماتی به وجوب مقدمی واجب است. نماز به وجوب نفسی واجب است، اما وضو و يا غسل به وجوب مقدمی واجب است.
اصول فقه، مرتضی مطهری، صفحه ۷۳، برداشت آزاد
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۸:۲۷ ب.ظ توسط اشرفی
واجب تعيينی آن است كه يك كار متعيّن و مشخّص بايد انجام شود، مانند نمازهای يوميّه، روزه، حج، خمس، زكات، امر به معروف، جهاد و غيره؛ ولی واجب تخييری عبارت است از اينكه مكلّف مختار است يكی از چند كار را انجام دهد، مانند برخی از كفّارات؛ مثلا اگر كسی به عمد روزه ماه مبارك رمضان را نگرفته است بايد يا يك بنده آزاد كند و يا شصت نفر محتاج را اطعام كند و يا شصت روز روزه بگيرد.
اصول فقه، مرتضی مطهری، صفحه ۷۲، برداشت آزاد
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۸:۲۵ ب.ظ توسط اشرفی
به وجوب، حرمت، استحباب، كراهت و اباحه حكم تكليفی میگویند. اين پنج حكم به عنوان احكام خمسه تكليفيه خوانده میشوند. میگويند از نظر اسلام هيچ كاری خالی از اين پنج حكم نيست، يا واجب است يعنی بايد انجام يابد و نبايد ترك شود مانند نمازهای يوميه، و يا حرام است يعنی نبايد انجام يابد و بايد ترك شود مانند دروغ، ظلم، شرب خمر و امثال اينها، و يا مستحب است، يعنی خوب است انجام يابد ولی اگر انجام نيافت مجازات ندارد، مانند نمازهای نافله يوميه، و يا مكروه است، يعنی خوب است انجام نيابد ولی اگر انجام يافت مجازات ندارد. مانند سخن دنيا گفتن در مسجد كه جای عبادت است، و يا مباح است، يعنی فعل و تركش مانند اغلب کارها علیالسّويه است. احكام تكليفی همه از قبيل امر و نهی و يا رخصت است. حكم وضعی از اين قبيل نيست، مانند زوجيت، مالكيت، شرطيت، سبيت و امثال اينها.
اصول فقه، مرتضی مطهری، صفحه ۷۰، برداشت آزاد
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۸:۲۴ ب.ظ توسط اشرفی
عباداتی مثل روزه و نماز واجب تعبدی است. يعنی عبادتی كه در انجامش قصد قربت شرط است و اگر نه، صحيح نيست، اما عباداتی مانند اطاعت از پدر و مادر واجب توصلی يعنی اگر به قصد قربت هم نباشد تكليف ساقط میشود.
اصول فقه، مرتضی مطهری، صفحه ۷۱، برداشت آزاد
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۸:۲۴ ب.ظ توسط اشرفی
واجب عينی، يعنی عملی نماز و روزه که بر تک تک افراد واجب است، ولی واجب كفایی، یعنی عملی که بر عموم مسلمين واجب است آن را انجام دهند و با انجام يك يا چند فرد، از ديگران ساقط میگردد، مانند ضروريات اجتماعی از قبيل پزشكی، سربازی، قضاوت، افتاء، زراعت، تجارت و امر تجهيزات اموات كه بر عموم واجب است و با تصدی بعضی، از ديگران ساقط میشود.
اصول فقه، مرتضی مطهری، صفحه ۷۲، برداشت آزاد
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۸:۲۴ ب.ظ توسط اشرفی
هفت نفر از تابعين به نام فقهای سبعه خوانده میشدند. سال ۹۴ هجری كه سال فوت حضرت علی بن الحسين عليهما السّلام است و در آن سال سعيد بن مسيب و عروش بن زبير از فقهاء سبعه و سعيد بن جبير و برخی ديگر از فقهاء مدينه درگذشتند به نام "سنة الفقهاء" ناميده شد. از آن پس دوره به دوره به علمای عارف به اسلام، خصوصا احكام اسلام "فقهاء" اطلاق میشد. ائمه اطهار مكرر اين كلمه را به كار بردهاند، بعضی از اصحاب خود را امر به تفقه كردهاند و يا آنها را فقيه خواندهاند. شاگردان مبرز ائمه اطهار در همان عصرها به عنوان "فقهاء شيعه" شناخته میشدند.
اصول فقه، مرتضی مطهری، صفحه ۶۹، برداشت آزاد
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۸:۲۳ ب.ظ توسط اشرفی
مقلدين هم میتوانند در عمل هنگام شك در موضوعات از آنها استفاده كنند. فرض كنيد وضو داشتيم و چرت زديم و شك كرديم كه واقعا خوابمان برد يا نه، استصحاب میكنيم که وضو داریم. اگر دست ما پاك بود و شك كرديم كه نجس شده يا نه، استصحاب میكنيم که طهارت داریم. و اما اگر نجس بود و شك كرديم كه تطهير كردهايم يا نه، استصحاب به نجاست میكنيم. اگر مايعی جلوی ما باشد و شك كنيم كه در آن مادۀ الكلی وجود دارد يا نه؟ مانند برخی دواها؛ در اینجا اصل، برائت ذمه ما است، يعنی استفاده از آن بلامانع است. اما اگر دو شيشه دوا داريم و يقين داريم در يكی از آنها ماده الكلی وجود دارد، يعنی علم اجمالی داريم به وجود الكل در يكی از آنها، اينجا جای اصل احتياط است. و اگر فرض كنيم در بيابانی بر سر يك دو راهی قرار گرفتهايم كه ماندن در آنجا و رفتن به يكی از آنها قطعا مستلزم خطر جانی است ولی يك راه ديگر مستلزم نجات ما است و ما نمیدانيم كه كداميك از اين دو راه موجب نجات ما است و كداميك موجب خطر، و فرض اين است كه توقف ما هم مستلزم خطر است، از طرفی حفظ نفس واجب است و از طرف ديگر القاء نفس در خطر حرام است، پس امر ما دائر است ميان دو محذور و ما مخيريم هر كدام را بخواهيم انتخاب كنيم.
اصول فقه، مرتضی مطهری، صفحه ۶۹، برداشت آزاد
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۸:۲۳ ب.ظ توسط اشرفی
اگر شک همراه با علم اجمالی است و احتیاط ممکن است جای احتیاط است
اگر شک همراه با علم اجمالی است و احتیاط ممکن نیست جای تخییر است
اگر شک بدوی است و حالت سابقه محرز است جای استصحاب است
اگر شک بدوی است و حالت سابقه محرز نیست جای برائت است
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۸:۲۲ ب.ظ توسط اشرفی
از اين چهار اصل، اصل استصحاب، شرعی محض است، يعنی عقل حكم استقلالی در مورد آن ندارد بلكه تابع شرع است، ولی سه اصل ديگر عقلی است كه مورد تأييد شرع نيز واقع شده است. ادله استصحاب، يك عده اخبار و احاديث معتبر است كه با اين عبارت آمده است.لاتنقض اليقين بالشك...
اصول فقه، مرتضی مطهری، صفحه ۶۰، برداشت آزاد
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۸:۲۲ ب.ظ توسط اشرفی
اصل احتياط، يعنی طوری كه عمل كنيم كه اگر تكليفی در واقع و وجود دارد انجام داده باشیم
اصل تخيير، يعنی اصل اين است كه ما مخيريم كه يكی از دو تا را به ميل خود انتخاب كنيم
اصل استصحاب، يعنی اصل اين است كه آنچه بوده است بر حالت اولين خود باقی است
اصل برائت، یعنی اصل اين است كه ذمه ما بری است و ما تكليفی نداريم
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۸:۲۱ ب.ظ توسط اشرفی
در هر چهار مسئله، اين عقل است كه میتواند با محاسبات دقيق خود تكليف را روشن كند. از اين چهار مسئله، مسئله اول به نام مقدمه واجب، مسئله دوم به نام امر به شیء مقتضی نهی از ضد است، مسئله سوم به نام ترتب و مسئله چهارم به نام اجتماع امر و نهی ناميده میشود.
اصول فقه، مرتضی مطهری، صفحه ۵۶، برداشت آزاد
عقل و کمال عقل
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۸:۲۱ ب.ظ توسط اشرفی
اگر دو واجب داشته باشيم كه امكان ندارد هر دو را در آن واحد با يكديگر انجام دهيم و يكی از آن دو واجب از ديگری مهمتر باشد أهم را بايد انتخاب كنيم. حالا اين سؤال پيش میآيد كه آيا در اين صورت تكليف ما به مهم به كلی ساقط شده است يا سقوطش در فرضی است كه عملا اشتغال به اهم پيدا كنيم؟ مثلا دو نفر در حال غرق شدن هستند و ما قادر نيستيم هر دو را نجات دهيم اما قادر هستيم يكی از آن دو را نجات دهيم. يكی متقی و پرهيزكار و خدمتگزار به خلق خدا و ديگری فاسق و موذی است ولی به هر حال نفسش محترم است. ما بايد آن فرد مؤمن پرهيزكار خدمتگزار را كه وجودش برای خلق خدا مفيد است ترجيح دهيم. يعنی نجات او اهم و نجات فرد ديگر مهم است. حالا اگر ما عصيان كرديم و بی اعتنا شديم و هر دو نفر هلاك شدند آيا دو گناه مرتكب شدهايم يا يك گناه؟
اصول فقه، مرتضی مطهری، صفحه ۵۵، برداشت آزاد
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۸:۲۰ ب.ظ توسط اشرفی
آيا ممكن است يك كار از دو جهت مختلف، هم حرام باشد و هم واجب؟ در اينكه يك كار از يك جهت و يك حيث ممكن نيست هم حرام باشد و هم واجب، بحثی نيست. مثلا ممكن نيست تصرف در مال غير بدون رضای او از آن حيث كه تصرف در مال غير است هم واجب باشد و هم حرام. اما از دو حيث چطور؟ مثلا نماز خواندن در زمين غصبی از يك حيث تصرف در مال غير است و از طرف ديگر با انجام دادن اعمال به صورت خاص عنوان نماز پيدا میكند. آيا میشود اين كار از آن جهت كه نماز است واجب باشد و از آن جهت كه تصرف در مال غير است حرام بوده باشد؟
اصول فقه، مرتضی مطهری، صفحه ۵۵، برداشت آزاد
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۸:۲۰ ب.ظ توسط اشرفی
انسان در آن واحد قادر نيست دو كاری كه ضد يكديگرند انجام دهد، مثلا در آن واحد هم نماز بخواند و هم به كار تطهير مسجد كه نجس شده بپردازد، بلكه انجام يك كار مستلزم ترك ضد آن كار است. حالا آيا امر به يك شی مستلزم اين است كه از ضد آن نهی شده باشد؟ آيا هر امری چندين نهی از اضداد مأموربه را به دنبال خود میكشد؟
اصول فقه، مرتضی مطهری، صفحه ۵۴، برداشت آزاد
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۸:۱۹ ب.ظ توسط اشرفی
مثلا اگر امر به چيزی بشود، مثل حج، و حج يك سلسله مقدمات دارد از قبيل گرفتن گذرنامه، گرفتن بليط، تلقيح، احيانا تبديل پول، آيا امر به حج مستلزم امر به مقدمات آن هم هست يا نه؟ آيا وجوب يك چيز مستلزم وجوب مقدمات آن چيز هست يا نه؟ در حرامها چطور؟ آيا حرمت چيزی مستلزم حرمت مقدمات آن هست يا نه؟
اصول فقه/اصول فقه، مرتضی مطهری، صفحه ۵۴، برداشت آزاد
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۸:۱۹ ب.ظ توسط اشرفی
متكلمين و اصوليین تلازم عقل و شرع را قاعده ملازمه مینامند. میگويند: كل ما حكم به العقل حكم به الشرع؛ البته اين در صورتی است كه عقل به يك مصلحت لازم الاستيفاء و يا مفسده لازم الاحتراز پی ببرد و به اصطلاح به ملاك و مناط واقعی دست يابد والا با صرف ظن و گمان و حدس و تخمين نمیتوان نام حكم عقل بر آن نهاد. قياس به همين جهت باطل است که عقلی و قطعی نیست؛ بلکه ظنی و خیالی است. آنگاه كه به مناط قطعی دست يابيم آن را تنقيح مناط میناميم. حالا اگر در مواردی كه عقل به مناط احكام دست نمیيابد ولی میبيند كه شارع در اينجا حكمی دارد، حكم میكند كه قطعا در اينجا مصلحتی در كار بوده والا شارع حكم نمیكرد. پس عقل همانطور كه از مصالح واقعی، حكم شرعی را كشف میكند، از حكم شرعی نيز به وجود مصالح واقعی پی میبرد. بنابراین همانطور كه میگويند: كل ما حكم به العقل حكم به الشرع، میگويند: كل ما حكم به الشرع حكم به العقل...
اصول فقه، مرتضی مطهری، صفحه ۵۳، برداشت آزاد
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۸:۱۸ ب.ظ توسط اشرفی
هر حكم از طرف هر حاكم عاقل و ذیشعور يك سلسله لوازم دارد كه عقل بايد در مورد آنها قضاوت كند كه آيا فلان حكم لازمۀ فلان حكم هست؟ و يا فلان حكم مستلزم نفی فلان حكم هست؟
اصول فقه، مرتضی مطهری، صفحه ۵۳، برداشت آزاد
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۸:۱۸ ب.ظ توسط اشرفی
مسائل اصولی مربوط به عقل دو قسمت میشود؛ يك قسمت مربوط به فلسفه احكام و قسمت ديگر مربوط به لوازم احكام است.
اصول فقه، مرتضی مطهری، صفحه ۵۲، برداشت آزاد
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۸:۱۷ ب.ظ توسط اشرفی
احكام شرعی تابع يك سلسله مصالح و مفاسد واقعی است. هر جاكه آن حكمتها وجود دارد حكم شرعی مناسب هم وجود دارد. حالا فرض كنيم اگر در موردی از طريق نقل هيچگونه حكم شرعی به ما ابلاغ نشده ولی عقل بهطور يقين و جزم به حكمت خاصی در رديف ساير حكمتها پی ببرد، كشف میكند كه حكم شارع چيست. در حقيقت عقل در اينگونه موارد صغرا و كبرای منطقی تشكيل میدهد. مثلا در زمان شارع ترياك و اعتياد به آن وجود نداشته است و ما در ادله نقليه دليل خاصی درباره ترياك نداريم اما به دلایل حسی و تجربی زيانها و مفاسد اعتياد به ترياك محرز شده است، پس ما در اينجا با عقل و علم خود به يك ملاك يعنی يك مفسده لازم الاحتراز در زمينه ترياك دست يافتهايم. حالا به حكم اينكه میدانيم چيزی كه برای بشر مضر باشد و مفسده داشته باشد از نظر شرعی حرام است حكم میكنيم كه اعتياد به ترياك حرام است.
اصول فقه، مرتضی مطهری، صفحه ۵۲، برداشت آزاد
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۸:۱۷ ب.ظ توسط اشرفی
اجماع محصل يعنی اجماعی كه خود مجتهد در اثر تفحص در تاريخ و آراء و عقايد صحابۀ رسول خدا يا صحابۀ ائمه يا مردم نزديك به عصر ائمه، مستقيما به دست آورده است. اجماع منقول يعنی اجماعی كه خود مجتهد مستقيما اطلاعی از آن ندارد، بلكه ديگران نقل كردهاند كه اين مسئله اجماعی است. اجماع محصل البته حجت است، ولی اجماع منقول اگر از نقلی كه شده است يقين حاصل نشود قابل اعتماد نيست. بنابراین اجماع منقول به خبر واحد حجت نيست، هر چند سنت منقول به خبر حجت است.
اصول فقه، مرتضی مطهری، صفحه ۵۰، برداشت آزاد
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۸:۱۶ ب.ظ توسط اشرفی
عقل يكی از منابع چهارگانه احكام است. گاهی ما يك حكم شرعی را به دليل عقل كشف میكنيم. حجيت عقل، هم به حكم عقل ثابت است، آفتاب آمد دليل آفتاب؛ و هم به تأييد شرع؛ اساسأ ما حقانيت شرع و اصول دين را به حكم عقل ثابت میكنيم، چگونه ممكن است از نظر شرعی عقل را حجت ندانيم؟ اصوليون بحثی منعقد كردهاند به نام حجيت قطع؛ يعنی حجيت علم جزمی؛ اخباريين منكر حجيت عقل میباشند ولی سخنشان ارزشی ندارد.
اصول فقه، مرتضی مطهری، صفحه ۵۰، برداشت آزاد
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۸:۱۶ ب.ظ توسط اشرفی
گاهی دستوری در قرآن و سنت رسيده كه موقت بوده است؛ يعنی پس از مدتی دستور ديگر رسيده و به اصطلاح دستور اول را لغو كرده است. مثلا در قرآن كريم ابتدا درباره زنان شوهردار اگر مرتكب فحشا شوند دستور رسيد كه در خانه آنها را حبس ابد كنند تا مرگشان فرا رسد يا خدا راهی برای آنها مقرر دارد. بعد راهی كه برای آنها مقرر شد اين بود كه دستور رسيد به طور كلی اگر مردان زن دار و يا زنان شوهردار مرتكب فحشا شوند بايد رجم شوند. يا مثلا در ابتدا دستور رسيده بود كه در ماه مبارك رمضان، حتی در شب نيز مردان با زنان خود نزديكی نكنند، بعد اين دستور لغو شد و اجازه داده شد.
اصول فقه، مرتضی مطهری، صفحه ۴۷، برداشت آزاد
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۸:۱۵ ب.ظ توسط اشرفی
اهل تسنن میگویند پيغمبر اكرم فرموده است: لاتجتمع امتی علی خطاء؛ ولی شيعه اولا چنين حديثی را از رسول اكرم مسلّم نمیشمارد. ثانيا میگويد راست است كه محال است همه امت بر ضلالت و گمراهی وحدت پيدا كنند، اما اين بدان جهت است كه همواره يك فرد معصوم در ميان امت هست نه از آن جهت كه از مجموع نامعصومین يك معصوم تشكيل میشود. ثالثا آنچه به نام اجماع در كتب فقه يا كلام اهل تسنن نام برده میشود اجماع امت نيست، اجماع علماء امت است. تازه اتفاق همه علماء امت نيست، علماء يك فرقه امت است. اين است كه شيعه برای اجماع آن اندازه حجيت قائل است كه كاشف از سنت باشد. به عقيده شيعه هرگاه در مسالهای فرضا هيچ دليلی نداشته باشيم اما بدانيم كه عموم يا گروه زيادی از صحابه پيغمبر يا صحابه ائمه كه جز به دستور عمل نمیكردند، به گونهای خاص عمل میكردند، كشف میكنيم كه در اينجا دستوری بوده که به ما نرسيده است.
اصول فقه، مرتضی مطهری، صفحه ۴۹، برداشت آزاد
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۸:۱۵ ب.ظ توسط اشرفی
بحث مجمل و مبين چندان اهميتی ندارد. مقصود اين است كه گاهی تعبيری در لسان شارع میرسد كه مفهومش ابهام دارد و مقصود روشن نيست، مثل مفهوم غنا؛ و در دليل ديگر چيزی يافت میشود كه روشن كننده است. دراين صورت میتوان به وسيله آن مبيّن، رفع ابهام از مجمل كرد. معمولا اهل ادب به بعضی تعبيرات مجمل در كلمات پيشوايان ادب بر میخورند كه در مفهومش در میمانند، بعد با پيدا كردن قرائن روشنگر رفع ابهام میكنند.
اصول فقه، مرتضی مطهری، صفحه ۴۶، برداشت آزاد
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۸:۱۴ ب.ظ توسط اشرفی
كلمه مفهوم در مقابل منطوق است. فرض كنيد شخصی میگويد: اگر همراه من تا خانه من بيائی من فلان كتاب را به تو میدهم. اين جمله در حقيقت يك جمله به جای دو جمله است. ۱- اگر به خانه من بيایی آن كتاب را میدهم. ۲- اگر به خانه من نيایی آن كتاب را نمیدهم. پس در اين جا دو رابطه مثبت و منفی وجود دارد. رابطه مثبت ميان همراهی كردن و كتاب دادن در متن جمله آمده و مورد تلفظ و نطق قرار گرفته است. از اينرو آن را منطوق میگويند. ولی رابطه منفی به لفظ نيامده و متعلق نطق قرار نگرفته است، اما عرفأ از چنين جملهای فهميده میشود. از اينرو آن را مفهوم میخوانند. ما در بحث حجيت خبر واحد خوانديم كه اصولين از آيه شريفه نبأ، كه میفرمايد: ان جائكم فاسق بنبا فتبينوا، حجيت خبر واحد را در صورتی كه راوی عادل باشد استفاده كردهاند. اين، استفاده از مفهوم آيه شريفه است. منطوق آيه اين است كه به خبر فاسق ترتيب اثر ندهيد، اما مفهوم آيه اين است كه به خبر عادل ترتيب اثر بدهيد.
اصول فقه، مرتضی مطهری، صفحه ۴۵، برداشت آزاد
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۸:۱۴ ب.ظ توسط اشرفی
مطلق و مقيد هم چيزی است شبيه عام و خاص، چيزی كه هست عام و خاص در مورد افراد است و مطلق و مقيد در مورد احوال و صفات. عام و خاص در مورد اموری است كلی كه دارای افراد موجود متعدد و احيانا بی نهايت است و بعضی از انواع و يا افراد آن عام به وسيله دليل خاص از آن عموم خارج شدهاند، ولی مطلق و مقيد مربوط است به طبيعت و ماهيتی كه متعلق تكليف است و مكلف موظف است آنرا ايجاد نمايد. اگر آن طبيعت متعلق تكليف قيد خاص نداشته باشد مطلق است و اگر قيد خاص برای آن در نظر بگيريم مقيد است. مثلا در مثالی كه قبلا ذكر كرديم «صل عليهم» اين دستور از آن نظر كه مثلا با صدای بلند باشد يا آهسته، در حضور جمع باشد يا حضور خود طرف كافی است، مطلق است. اكنون میگوئيم اگر دليل ديگری از قرآن يا حديث معتبر نداشته باشيم كه يكی از قيود بالا را ذكر كرده باشد ما به اطلاق جملۀ «و صل عليهم» عمل میكنيم، يعنی آزاديم كه به هر صورت بخواهيم انجام دهيم ولی اگر دليل ديگری معتبر پيدا شد و گفت كه مثلا اين عمل بايد با صدای بلند باشد و يا بايد در حضور جمع و در مسجد باشد، دراينجا مطلق را حمل بر مقيد میكنيم يعنی آن دليل ديگر را مقيد (به كسرياء) اين جمله قرار میدهيم. نام اين عمل «تقيد» است.
اصول فقه، مرتضی مطهری، صفحه برداشت آزاد
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۸:۱۳ ب.ظ توسط اشرفی
آيا امر دلالت بر وجوب میكند، يا بر استحباب، يا بر هیچكدام؟ آيا امر دلالت بر فوريت میكند يا براتراخی؟ آيا امر دلالت بر مرﺓ میكند يا تكرار؟ مثلا در آيه كريمه وارد شده است "خذ من اموالهم صدقة تطهرهم و تزكيهم بها و صل عليهم ان صلواتك سكن لهم" از اموال مسلمين زكات بگير تا به اين وسيله آنان را پاك و پاكيزه گردانی و به آنها دعا كن كه دعای تو موجب آرامش آنها است. كلمه صل در آيه شريفه به معنای دعا كن يا درود بفرست است. در اينجا اين سؤال مطرح میشود كه آيا اولأ دعا كردن كه با صيغه امر فرمان داده شده واجب است يا نه؟ به عبارت ديگر آيا امر در اينجا دلالت بر وجوب میكند يا نه؟ ثانيا آيا فوريت دارد يا نه؟ يعنی آيا واجب است بلافاصله پس از دريافت زكات درود فرستاده شود يا اگر فاصله هم بشود مانعی ندارد؟ ثالثا آيا يك بار دعا كردن كافی است يا اين عمل مكرّر بايد انجام يابد؟ اصوليون به تفصيل درباره همه اينها بحث میكنند.
اصول فقه، مرتضی مطهری، صفحه ۴۱، برداشت آزاد
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۸:۱۲ ب.ظ توسط اشرفی
آيا نهی دلالت بر حرمت میكند يا بر كراهت و يا بر هيچكدام دلالت نمیكند؟ بلكه دلالت بر اعم از حرمت و كراهت میكند، يعنی فقط دلالت میكند بر اينكه شیئ مورد نظر ناپسند است اما اينكه اين ناپسندی در حد حرمت است كه مرتكب آن مستحق عقوبت است يا در حد كراهت است و مرتكب آن مستحق ملامت است نه عقوبت، مورد دلالت نهی نيست. همچنين آيا نهی دلالت میكند بر ابديت يا صرفا دلالت میكند بر لزوم ولو در يك مدّت موقّت؟ اينها پرسشهايی است كه علم اصول به آنها پاسخ میدهد.
اصول فقه، مرتضی مطهری، صفحه ۴۲، برداشت آزاد
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۸:۱۲ ب.ظ توسط اشرفی
مثلا در قرآن مجيد وارد شده است كه «و المطلقات يتربصن بانفسهن ثلثة قروء» زنان مطلقه لازم است بعد از طلاق تا سه عادت ماهانه صبر كنند و شوهر نكنند. پس از آن آزادند در اختيار شوهر. اكنون فرض كنيد كه در حديث معتبر وارد شده است كه اگر زنی به عقد مردی در آيد و پيش از آنكه رابطه زناشوئی ميان آنها بر قرار شود زن مطلقه شود، لازم نيست زن عده نگهدارد. در اينجا چه بكنيم؟ آيا اين حديث را معارض قرآن تلقی كنيم و در نتيجه همانطور كه دستور رسيده است آن را دور بيندازيم و به سينه ديوار بزنيم؟ يا خير اين حديث در حقيقت مفسر آن آيه است و به منزله استثنائی است در بعضی مصاديق آن و به هيچ وجه معارض نيست. البته نظر دوم صحيح است، زيرا معمول مخاطبات آدميان اين است كه ابتدا يك قانون را به صورت كلی ذكر میكنند و سپس موارد استثناء را بيان مینمايند. قرآن هم بر اساس محاورات عمومی بشری با بشر سخن گفته است و از طرف ديگر خود قرآن حديث پيغمبر را معتبر شمرده و گفته است«ما آتيكم الرسول فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوا» آنچه پيامبر برای شما آورده بگيريد وعمل نمائيد. در اين گونه موارد، خاص را به منزله استثناء برای عام تلقی میكنيم و میگوئيم عام را وسيله خاص تخصيص میدهيم و يا میگوئيم خاص مخصص عام است.
اصول فقه، مرتضی مطهری، صفحه برداشت آزاد
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۸:۱۲ ب.ظ توسط اشرفی
۱- اوامر ۲- نواهی ۳- عام و خاص ۴- مطلق و مقيد ۵- مفاهيم ۶- مجمل و مبين ۷- ناسخ و منسوخ
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۸:۱۱ ب.ظ توسط اشرفی
خبر واحد يعنی روايتی كه از پيغمبر يا امام نقل شده ولی راوی يك نفر است و يا چند نفرند ولی به مرحله تواتر نرسيده است، يعنی در مرحلهای نيست كه موجب يقين بشود. آيا چنين اخباری را میتوان مبنای استنباط قرار داد يا نه ؟ اصوليون معتقدند كه اگر راوی يا راويان عادل باشند و لااقل اگر اطمينانی به راستگوئی آنان باشد میتوان روايات آنها را مورد استناد قرار داد. يكی از ادله اصوليون بر اين مدعا آيۀ نبأ است كه میفرمايد «ان جائكم فاسق بنبأ فتبينوا» مفهوم آيه اين است كه اگر فرد عادل و مورد اعتمادی خبری به شما داد ترتيب اثر بدهيد. پس مفهوم اين آيه دليل بر حجيت خبر واحد است
اصول فقه، مرتضی مطهری، صفحه ۳۶، برداشت آزاد
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۸:۱۰ ب.ظ توسط اشرفی
بسيار اتفاق میافتد كه در مورد يك چيز، اخبار و روايات با يكديگر تعارض دارند و بر ضد يكديگرند. آيا بايد گفت اذا تعارضا تساقطا؟ يا مخیّريم به هر كدام كه میخواهيم عمل كنيم؟ و يا بايد عمل به احتياط كنيم؟ اصوليون ثابت میكنند كه اولا تا حدی كه ممكن است بايد ميان روايات مختلف جمع كرد. الجمع مهما امكن اولی من الطّرح؛ در خود اخبار و احاديث دستور رسيده است كه در موقع تعارض اخبار چه بايد كرد. اخباری كه ما را به طرز حل مشكل تعارض اخبار و روايات راهنمائی میكند اخبار علاجيه ناميده میشوند. اصوليون نظر خود را درباره تعارض اخبار و روايات به استناد همين اخبار علاجيه ابراز داشتهاند و نام آن باب از اصول را كه در این باره بحث میكند، باب فتعادل و تراجيحف نام نهادهاند. تعادل یعنی تساوی و تراجيح جمع ترجيح است و به معنای ترجيحات است. يعنی بابی كه در آن باب درباره صورت تساوی و برابری روايات متعارض، و درباره صورت نابرابری و راجح بودن بعضی بر بعضی سخن میگويند.
اصول فقه، مرتضی مطهری، صفحه ۳۷، برداشت آزاد
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۸:۱۰ ب.ظ توسط اشرفی
اخباريين معتقدند كه احدی غير از معصومين حق استنباط از آيات قرآن را ندارد. اخباريون مدعی هستند كه معنی هر آيهای را از حديث بايد استفسار كرد. فرضا ظاهر آيهای بر مطلبی دلالت كند، ولی حديثی آمده باشد و بر ضد ظاهر آن آيه باشد، ما بايد به مقتضای حديث عمل كنيم و بگوئيم معنی واقعی آيه را ما نمیدانيم؛ ولی اصوليون ثابت میكنند كه استفاده مسلمين از قرآن به صورت مستقيم است. اصوليون میگويند خود قرآن تصريح میكند كه مردم در آن تدبّر كنند. به علاوه در اخبار متواتره وارد شده كه پيغمبر اكرم و ائمه اطهار از اينكه اخبار و احاديث مجعوله پيدا شده ناليده و رنج بردهاند و فرمودهاند كه هر حديثی كه از ما روايت شده بر قرآن عرضه كنيد اگر ديديد مخالف قرآن است بدانيد كه ما نگفتهايم، آن را به ديوار بزنيد. پس معلوم میشود بر عكس ادعای اخباريين، احاديث معيار و مقياس قرآن نيستند، بلكه قرآن معيار و مقياس اخبار و روايات و احاديث است.
اصول فقه، مرتضی مطهری، صفحه ۳۴، برداشت آزاد
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۸:۹ ب.ظ توسط اشرفی
درباره حجيت ظواهر سنت، احدی بحث ندارد، ولی دو مطلب مهم وجود دارد كه اصوليون درباره آنها بحث میكنند. يكی حجيت خبر واحد است، ديگر مسئله تعارض اخبار و روايات است. از اينرو دو فصل مهم و پر شاخه در علم اصول باز شده يكی خبر واحد و ديگری تعادل و تراجی است.
اصول فقه، مرتضی مطهری، صفحه ۳۵، برداشت آزاد
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۸:۹ ب.ظ توسط اشرفی
ممكن است در مواردی از منابع چهارگانه نتوانيم حكم اسلامی را استنباط كنيم، در اين موارد شارع اسلام سكوت نكرده است و يك سلسله قواعد و وظائف عملی برای ما مقرر كرده است كه به آن حكم ظاهری میگوییم. بنابراین علم اصول كه علم دستوری است دو قسمت میشود. بخش اول را اصول استنباطيه و بخش دوم را اصول عمليه میناميم.
اصول فقه، مرتضی مطهری، صفحه ۳۳، برداشت آزاد
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۸:۸ ب.ظ توسط اشرفی
در ميان علماء شيعه، اولين شخصيت برجستهای كه در علم اصول كتبی تأليف كرد سيد مرتضی علم الهدی بود. معروفترين كتب او كتاب ذريعه است که بیش از هزار سال قبل تالیف شد. پس از سيد مرتضی، شيخ طوسی شاگرد سيد مرتضی است و مقداری هم درس شيخ مفيد را درك كرده است. حوزه نجف كه حدود هزار سال از عمر آن میگذرد بهوسيله اين مرد بزرگ تأسيس شد. كتاب اصول شيخ طوسی به نام عدة الاصول است. شخصيت ديگر صاحب معالم است. نام او شيخ حسن است. شیخ حسن، فرزند شهيد ثانی، صاحب شرح لمعه است. كتاب معالم از كتب معروف علم اصول است و هنوز هم مورد استفاده طلاب علوم دينيه است.
اصول فقه، مرتضی مطهری، صفحه ۲۹، برداشت آزاد
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۸:۷ ب.ظ توسط اشرفی
در ميان علوم اسلامی هيچ علمی به اندازه علم اصول پویا و متغير و متحول نبوده است و هم اكنون نيز شخصيتهای مبرّزی وجود دارند كه در اين علم صاحب نظر شمرده میشوند. نظر به اینکه علم اصول، مربوط محاسبات عقلی و ذهنی است و موشكافی زياد دارد، علمی شيرين و دلپذير است و ذهن دانشجو را جلب میكند. علم اصول، برای ورزش فكری و تمرين دقتِ ذهن، در رديف منطق و فلسفه است. طلاب علوم قديمه دقت نظر خود را بيشتر مديون علم اصول میباشند.
اصول فقه، مرتضی مطهری، صفحه ۳۲، برداشت آزاد
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۸:۷ ب.ظ توسط اشرفی
حجيّت عقل از نظر شيعه به اين معنی است كه اگر در موردی عقل يك حكم قطعی داشت، آن حكم به حكم اينكه قطعی و يقينی است حجت است. در ميان نحلههای فقهی اهل تسنن يعنی مذاهب حنفی، شافعی، مالكی، حنبلی، ابوحنيفه قياس را دليل چهارم میشمارد.
اصول فقه، مرتضی مطهری، صفحه ۲۵، برداشت آزاد
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۸:۶ ب.ظ توسط اشرفی
برخی مستشرقين پنداشتهاند كه اجتهاد در شيعه دويست سال بعد از اهل تسنن پيدا شد، زيرا شيعه در زمان ائمه اطهار نيازی به اجتهاد نداشت و در نتيجه نيازی به مقدمات اجتهاد نداشت ولی اين نظريه به هيچ وجه صحيح نيست. اجتهاد به معنی صحيح كلمه يعنی تفريع و ردّ فروع بر اصول و تطبيق اصول بر فروع، از زمان ائمه اطهار در شيعه وجود داشته است و ائمه اطهار به اصحابشان دستور میدادند كه تفريع و اجتهاد نمايند البته و بدون شك، به واسطه روايات زيادی كه از ائمه اطهار در موضوعات و مسائل مختلف وارد شده است، فقه شيعه بسی غنیتر شده است و به تلاشهای اجتهادی كمتر نیاز دارد. در عين حال شيعه خود را از تفقّه و اجتهاد بی نياز نمیدانست، و ائمه اطهار مخصوصا دستور تلاش اجتهاد مآبانه را به برجستگان از اصحاب خود میدادند. اين جمله در كتب معتبر از ائمه اطهار روايت شده است که علينا القاء الاصول و عليكم ان تفرعوا...
اصول فقه، مرتضی مطهری، صفحه ۲۸، برداشت آزاد
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۸:۶ ب.ظ توسط اشرفی
۱- از نظر شيعه تنها اجماع علماء معاصر پيغمبر يا امام حجت است. پس اگر در زمان ما همه علماء اسلام بدون استثناء بر يك مساله اجماع نمايند به هيچ وجه برای علماء زمان بعد حجت نيست.
۲- از نظر شيعه، اجماع اصالت ندارد. يعنی حجيت اجماع از آن نظر نيست كه اجماع و اتفاق آراء است، بلكه از آن نظر است كه كاشف قول پيغمبر يا امام است .
اما از نظر علماء اهل تسنن اجماع اصالت دارد. يعنی اگر علماء اسلامی در يك مسئله در هر زمانی ولو زمان ما وحدت نظر پيدا كنند حتما نظرشان صائب است. مدعی هستند كه ممكن است بعضی از امت خطا كنند و بعضی نه، اما ممكن نيست همه بالاتفاق خطا نمايند. از نظر اهل تسنن توافق آراء همه امت در يك زمان در حكم وحی الهی است، و در حقيقت همه امت در حين توافق در حكم پيغمبرند كه آنچه بر آنها القاء میشود حكم خداست و خطا نيست.
اصول فقه، مرتضی مطهری، صفحه ۲۴، برداشت آزاد
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۸:۵ ب.ظ توسط اشرفی
اگر معلوم شود كه همه مسلمانان عصر پيغمبر در مسئلهای يك نوع نظر داشته و يك نوع عمل كردهاند. و يا اگر همه اصحاب يكی از ائمه اطهار كه جز از ائمه دستور نمیگرفتهاند در يك مسئله وحدت نظر داشتهاند دليل بر اين است كه آن را از پیغمبر یا مكتب امام خود فرا گرفتهاند.
اصول فقه، مرتضی مطهری، صفحه ۲۴، برداشت آزاد
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۸:۴ ب.ظ توسط اشرفی
اختلافی كه در مورد سنّت است در دو جهت است، اوّل این که اهل تسنّن تنها سنّت نبوی را حجّت میشمارند ولی شيعيان به قول و فعل و تقرير ائمه اطهار نيز استناد می كنند. دوم اینکه سنّت مرويه از رسول خدا و ائمه اطهار گاهی قطعی و متواتر است و گاهی ظنّی است و به اصطلاح خبر واحد است. آيا به سنن غير قطعی رسول خدا نيز بايد مراجعه كرد يا نه؟ میگويند ابوحنيفه در ميان همه احاديث مرويه از رسول خدا تنها هفده حديث را قابل اعتماد میدانست ولی علماء شيعه معتقدند كه تنها حديث صحيح و موثق قابل اعتماد است، يعنی اگر راوی حديث شيعه و عادل باشد، و يا لااقل شخص راستگو و مورد وثوقی باشد به روايتش میتوان اعتماد كرد
اصول فقه، مرتضی مطهری، صفحه ۲۳، برداشت آزاد
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۸:۳ ب.ظ توسط اشرفی
مسلمين از صدر اسلام، برای استنباط احكام اسلامی در درجۀ اول به قرآن رجوع كرده و میكنند، ولی تقريبأ مقارن با ظهور صفويه در ايران جريانی پيش آمد و فرقهای ظاهر شدند كه حق رجوع مردم عادی را به قرآن ممنوع دانستند، مدعی شدند كه تنها پيغمبر و امام حق رجوع به قرآن دارند، ديگران عموما بايد به سنّت يعنی اخبار و احاديث رجوع كنند. اين گروه همانطور كه رجوع به قرآن را ممنوع اعلام كردند، رجوع به اجماع و عقل را نيز جايز ندانستند زيرا مدعی شدند كه اجماع ساخته و پرداخته اهل تسنن است، عقل هم به دليل اينكه جايزالخطا است قابل اعتماد نيست، پس تنها منبعی كه بايد به آن رجوع كرد اخبار و احاديث است. از اينرو اين گروه، "اخباريين" خوانده شدند. اين گروه به موازات انكار حق رجوع به قرآن و انكار حجيت اجماع و عقل، اساسأ اجتهاد را منكر شدند، زيرا اجتهاد چنانكه قبلأ گفته شد، عبارت است از فهم دقيق و استنباط عميق، و بديهی است كه فهم عميق بدون به كار افتادن عقل و اعمال نظر نا ميسّر است. اين گروه معتقد شدند كه مردم مستقيماً بدون وساطت گروهی به نام مجتهدين بايد به اخبار و احاديث مراجعه كنند، آنچنانكه عوام النّاس به رسالههای عمليّه مراجعه میكنند و وظيفه خود را در میيابند. سردسته اين گروه مردی به نام "امين استر آبادی" است.
اصول فقه، مرتضی مطهری، صفحه ۲۱، برداشت آزاد
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۸:۲ ب.ظ توسط اشرفی
سنّت، به معنای گفتار يا كردار يا تأييد معصوم است. بديهی است كه اگر در سخنان رسول اكرم يك حكمی بيان شده باشد، و يا ثابت شود كه رسول اكرم عملأ وظيفۀ دينی را چگونه انجام می داده است و يا محقّق شود كه ديگران برخی وظائف دينی را در حضور ايشان به گونهای انجام میدادند و مورد تقرير و تأييد و امضاء عملی ايشان قرار گرفته است، يعنی ايشان عملأ با سكوت خود صحّه گذاشتهاند، كافی است كه يك فقيه بدان استناد كند. در مورد سنّت و حجيّت آن، از نظر كلی بحثی نيست و مخالفی وجود ندارد.
اصول فقه، مرتضی مطهری، صفحه ۲۲، برداشت آزاد
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۸:۲ ب.ظ توسط اشرفی
حدود پانصد آيه از مجموع شش هزار و ششصد و شصت آيه، يعنی حدود يك سيزدهم آيات قرآن، به احكام اختصاص يافته است. كتب متعددی درباره خصوص همين آيات تأليف كرده اند. معروفترين آنها، آيات الاحكام مقدّس اردبيلی در قرن دهم هجری و معاصر با شاه عباس كبير است.
اصول فقه، مرتضی مطهری، صفحه ۲۰، برداشت آزاد
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۸:۱ ب.ظ توسط اشرفی
قرآن و سنت و اجماع و عقل که در اصطلاح فقهاء و اصولين ادله اربعه خوانده میشوند منابع فقهی شیعه است که علم اصول در اطراف ادله اربعه بحث میكند.
اصول فقه، مرتضی مطهری، صفحه ۱۹، برداشت آزاد
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۸:۰ ب.ظ توسط اشرفی
علم اصول مانند علم منطق يك علم دستوری است و به فن نزديكتر است تا علم يعنی در اين علم دربارۀ يك سلسله بايدها سخن میرود نه درباره يك سلسله استها. همچنانكه مسائل منطق، كبريات فلسفه قرار نمیگيرند مسائل اصول نيز نسبت به فقه همينگونهاند.
اصول فقه، مرتضی مطهری، صفحه ۱۷، برداشت آزاد
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۷:۵۹ ب.ظ توسط اشرفی
فقه در لغت به معنای فهم دقیق و در اصطلاح، علم به احکام شرعی فرعی از روی ادلۀ تفصیلی است.
جُهد به معنای منتهای کوشش است
استنباط از نبط مشتق شده است به معنای استخراج آب تحت الارضی است.
فقیه یا مجتهد کسی است که کوشش خود را در استخراج و استنباط احکام به کار ببرد.
اصول فقه، مرتضی مطهری، صفحه ۱۸برداشت آزاد
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۷:۵۹ ب.ظ توسط اشرفی
وابستگی اصول و فقه به یکدیگر، نظیر وابستگی فلسفه و منطق است. علم اصول به منزلۀ مقدّمهای برای فقه است. لذا آن را اصول فقه، یعنی پایهها و ریشههای فقه مینامند.
اصول فقه، مرتضی مطهری، صفحه ۱۳، برداشت آزاد
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۷:۵۸ ب.ظ توسط اشرفی
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۷:۵۸ ب.ظ توسط اشرفی
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۷:۵۷ ب.ظ توسط اشرفی