نکات

اگر داری تو عقل و دانش و هوش

اگر داری تو عقل و دانش و هوش/بیا بشنو حدیث گربه و موش
بخوانم از برایت داستانی/که در معنای آن حیران بمانی [عبید زاکانی]
این کلیله و دمنه جمله افتراست
عقل و کمال عقل
+نوشته شده در جمعه ۱۵ آذر ۱۳۹۸ ساعت ۱:۸ ب.ظ توسط اشرفی  

موش و گربه

از قضای فلک یکی گربه/بود چون اژدها به کرمانا ...
روزی اندر شرابخانه شدی/از برای شکار موشانا ...
ناگهان موشکی ز دیواری/جست بر خم می خروشانا
سر به خم برنهاد و می‌نوشید/مست شد همچو شیر غرانا
گفت کو گربه تا سرش بکَنم/پوستش پر کنم ز کاهانا ...
گربه این شنید و دم نزدی/چنگ و دندان زدی به سوهانا
ناگهان جست و موش را بگرفت/چون پلنگی شکار کوهانا
موش گفتا که من غلام توام/عفو کن بر من این گناهانا
مست بودم اگر گهی خوردم/گه فراوان خورند مستانا ...
گربه آن موش بکشت و بخورد/سوی مسجد شدی خرامانا ...
بارالها توبه کردم من/ندرم موش را بدندانا ...
موشکی بود در پس منبر/زود برد این خبر به موشانا ...
نزد گربه شدند آن موشان/با سلام و درود و احسانا ...
گربه چون موشکان بدید بخواند/رزقکم فی السماء حقانا ...
ناگهان گربه جست بر موشان/چون مبارز به روز میدانا
پنج موش گزیده را بگرفت/هر یکی کدخدا و ایلخانا
دو بدین چنگ و دو بدان چنگال/یک به دندان چو شیر غرانا ...
هست این قصهٔ عجیب و غریب/یادگار عبید زاکانا
غرض از موش و گربه برخواندن/مدعا فهم کن پسر جانا
بشنوید ای دوستان این داستان
تاریخ معاصر
+نوشته شده در شنبه ۲۷ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۳:۳۹ ب.ظ توسط اشرفی  

آیا لخت به حمام آمدم؟

ترکی بود به هر حمام که می‌رفت وقتی بیرون می‌آمد ادعا می‌کرد که حمامی یکی از لباس‌هایش را دزدیده است. کار به جایی رسید که او را به هیچ حمامی راه نمی‌دادند. تا اینکه قول نداد دیگر چنین ادعایی نکند. این بار وقتی به حمام رفت حمامی تمام لباس‌هایش را دزدید. ترک گفت ای مسلمانان من قول دادم ادعا نکنم اما شما از این حمامی بپرسید که آیا منِ مسکین چنین لخت به حمام آمدم؟
عبید زاکانی، رسالۀ دلگشا، صفحه ۹۷، برداشت آزاد
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۶:۱ ق.ظ توسط اشرفی  

ای خواجه مكن تا بتوانی طلب علم

عبید زاکانی با اینکه مرد عالمی بود اما در عمل زد به در مسخرگی و گفت:
ای خواجه مكن تا بتوانی طلب علم/ كاندر طلب راتب يك‌روزه‏ بمانی
رو مسخرگی پيشه كن و مطربی آموز/ تا داد خود از كِهتر و مِهتر [کوجک و بزرک] بستانی
تعلیم و تربیت در اسلام، مطهری مرتضی، صفحه ۲۹۸، برداشت آزاد [اینجا]
رهایم کن که من رنجور درد دانش خویشم
به خدا قاتل من دیده بینای من است
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۱۲:۲۴ ق.ظ توسط اشرفی