نکات

عبادت خدا به جای سجده بر آدم

در روايتی از امام صادق (ع) است كه شيطان گفت: خدايا مرا از سجده به آدم معاف كن؛ در عوض تو را جوری عبادت می‌كنم كه هيچ ملك مقرب و پيامبر مرسلی عبادت نكرده باشد!
جواب آمد من نيازی به عبادت تو ندارم!
جلوه‌های ماندگار، خاطرات آیت الله منتظری، صفحه ۶۳، برداشت آزاد [اینجا]
تفوّق بر اقران
چرا با مردم همنشین نمی‌شوی؟
+نوشته شده در شنبه ۲ فروردین ۱۳۹۹ ساعت ۱۰:۱۴ ق.ظ توسط اشرفی  

گندم آدم و حوا

این که آدم (ع) از خوردن گندم نهی شد و شیطان او را وادار به خوردن آن کرد، گندم سمبل همان شهوات و لذتهای دنیاست؛ برای این که بقای نوع انسان به گندم است، و همین طور که در داستان دارد که شیطان به آدم گفت اگر شما از این گندم بخورید همیشه زنده خواهید بود، این قوه واهمه انسانها را اغوا می‎کند و لذتهای دنیا و ریاستها و متاع دنیا را نزد انسان زینت می‎دهد و شما را از بهشت معنوی باز می‎دارد.
جلوه‌های ماندگار، خاطرات آیت الله منتظری، صفحه ۱۷۹، برداشت آزاد [اینجا]
+نوشته شده در جمعه ۱ فروردین ۱۳۹۹ ساعت ۱۱:۳۶ ق.ظ توسط اشرفی  

جراحات السنان لها التیام

"کلم" به معنای جراحت است؛ در کتاب جامی گفته: این که به کلمه و کلام، کلمه و کلام گفته می‎شود برای این است که کلمه و کلام دل انسان را جریحه دار می‎کنند.
به قول شاعر:
جراحات السنان لها التیام
و لایلتام ما جرح اللسان
جلوه‌های ماندگار، خاطرات آیت الله منتظری، صفحه ۱۴۹، برداشت آزاد [اینجا]
ان تستغفر لهم سبعین مرّة
خموشيد و آتش به جان می‌زنيد
+نوشته شده در جمعه ۱ فروردین ۱۳۹۹ ساعت ۱۱:۲۹ ق.ظ توسط اشرفی  

ذوعین و ذوعینین

عارف، ذوعین است؛ یعنی فقط خدا را می‌بیند اما پیامبران و امامان ذوعینین هستند؛ یعنی به مخلوق هم توجه دارند.  وقتی ما فانی فی‌الله شدیم اگر به طرف مخلوق توجه کنیم از خدا غافل می‎شویم و آن مرتبۀ فنای فی‌الله را از دست می‎دهیم. عارف هم روی همین حساب است که نمی‌تواند به مخلوق خدا توجه کند، پس عارف فقط می‎تواند خود را فانی فی‌الله کند، ولی نمی‌تواند هیچ‌گونه توجّهی به بندگان خدا داشته باشد؛ رسول خدا (ص) و اولیاء او هستند که دارای هر دو جنبه می‎باشند.
جلوه‌های ماندگار، خاطرات آیت الله منتظری، صفحه ۱۳۵، برداشت آزاد [اینجا]
جز او کسی نیست
بدیدم عابدی در کوهساری
+نوشته شده در دوشنبه ۱۹ اسفند ۱۳۹۸ ساعت ۵:۱۴ ق.ظ توسط اشرفی  

توالت چرچیل

زمانی که چرچیل سفیر انگلستان در ایران بود دستور داد در حیاط سفارت ۴۰ دستگاه توالت بسازند. وقتی اعتراض ‎کردند، ‎گفت: یک روزی به درد می‎خورد! تا این که در ماجرای مشروطیت مردم در حیاط سفارت تحصن کردند. چرچیل گفت: حالا بروید درب توالت‌ها را باز کنید تا ملت از آن استفاده کنند. در حین سخنرانیِ چرچیل، چند نفر چمن‌ها و گل‌های باغچه را لگد کرده بودند وقتی باغبان سفارت اعتراض ‎کرد، چرچیل سخنانش را قطع کرد و گفت: مزاحم آقایون نشوید سفارت انگلیس متعلق به خودشان است!
جلوه‌های ماندگار، خاطرات آیت الله منتظری، صفحه ۴۰، برداشت آزاد [اینجا]
+نوشته شده در دوشنبه ۱۹ اسفند ۱۳۹۸ ساعت ۴:۵۸ ق.ظ توسط اشرفی  

تقیّه کنید

پس از شهادت علی(ع) حجّاج بن یوسف ثقفی شیعیان حضرت را در کوفه دستگیر می‌کرد و به شهادت می‌رساند. نقل است که حجّاج، صد و بیست هزار نفر از شیعیان حضرت را کشته است. بر همین اساس حضرت دستور دادند اگر شما را ناچار به فحاشی علیه من کردند، قبول کنید و برای حفظ جان خودتان به من ناسزا بگویید. فانه لی زکاة و لکم نجاة برای من رشد و برای شما نجات است.
جلوه‌های ماندگار، صفحه ۲۶۵، برداشت آزاد [اینجا]
تقیه در امامت
زندگی امام جواد (ع)
دروغ مصلحت آمیز به از راست فتنه انگیز
فرق مصلحت با منفعت
سهل باشد خون‌خوری حجاج را
ده زکات روی خوب ای خوب‌ رو
دفاع ابن سکیت از خاندان علی(ع)
+نوشته شده در شنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۱ ساعت ۶:۲۹ ب.ظ توسط اشرفی  

سیلی‌های زندان اوین

در زندان اوین، سعيدی مرا بازجویی می‌کرد؛ چندتا سيلی محكم توی گوشم زد؛ اولين سيلی را كه زد صدای عجیبی در گوشم پیچید و پرده‌ی گوش چپم پاره شد.
جلوه های ماندگار، صفححه ۳۵، برداشت آزاد
محمد می‌گفت: در جلسات بازجویی آنقدر سيلی به سر و صورتم زدند كه شنوايی كامل گوشم را از دست دادم. به جد می‎توانم بگويم سيلی ها از ۳۰۰ - ۴۰۰ گذشت. آنقدر با شلاق بر بدنم زدند كه تا يك ماه آثارش مانده بود.  آن شب ازغندی شکنجه‌ای کرد كه حساب ندارد. بعد نشیمنگاه مرا به بدنۀ سرخ بخاری چسباند.
جلوه‌های ماندگار، صفحه ۲۵۷، برداشت آزاد [اینجا]
+نوشته شده در جمعه ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۱ ساعت ۹:۴۷ ب.ظ توسط اشرفی  

خواب شیخ مفید

شيخ مفيد خواب ديد حضرت زهرا(س) امام حسن و امام حسين (ع) را آورده و می‌فرماید: «یا شیخ علمهما الفقه» صبح که شد، ديد مادر سيد مرتضی و سيد رضی كه نامش فاطمه بود دو فرزندش محمد و علی را آورده و می‌گوید: «به آنها فقه بیاموز» اين خواب را حتی ابن ابی الحديد معتزلی هم در نهج البلاغه نقل كرده است.
جلوه‌های ماندگار، صفحه ۳۳، برداشت آزاد [اینجا]
+نوشته شده در جمعه ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۱ ساعت ۹:۱۹ ب.ظ توسط اشرفی  

انسان از اسمش چيف می‎چند

گاهی اوقات در زندان دور هم می‎نشستیم و به قول معروف گعده داشتیم، شب نیمه شعبان بود دور هم جمع شده بودیم بنا شد هر کس با آواز یک بیت شعر بخواند، الزامی بود که همه باید می‎خواندند برای تفریح، آقای طالقانی خیلی بد می‎خواند، من هم خیلی بد می‎خواندم، آقای هاشمی بدتر از هر دوی ما می‎خواند، آقای لاهوتی نسبتا بد نمی‌خواند، آقای جلال رفیع هم بد نمی‌خواند، ایشان خیلی جوان خوشمزه و با استعدادی بود، او ضمن صحبتهایش گفت: یک داستان برایتان بگویم بخندید، در کرج یک طلبه ترک زبان منبر می‎رفت، به او گفتند حاج آقا کمونیست‌ها خیلی زیاد شده‌اند شما روی منبر یک چیزی علیه آنها نمی‌گویی؟ گفت ان شاءالله فردا شب می‎گویم، فردا شب منبر رفت و با همان لهجه ترکی گفت: کمونیسم نمنده؟! مارکسیسم نمنده؟! ایسلام ایسلام ! کمونیسم تف ! مارکسیسم اه، ایسلام، انسان از اسمش چیف می‎چند. بعد از منبر آمد پایین و گفت خوب منبری رفتم؟ گفتند آره خیلی خوب ردشان کردی!
جلوه‌های ماندگار، صفحه ۱۳۳ برداشت آزاد [اینجا]
+نوشته شده در چهارشنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۱ ساعت ۱۱:۳ ب.ظ توسط اشرفی  

آقای بروجرد و خرم آباد

تعدادی از خرم آبادی‌ها آمده بودند قم، می‎گفتند ما نمی‌گذاريم آيت الله بروجردی در قم بماند، آبروی ما آقای بروجردی است می‌خواهیم ايشان را ببریم. آقای خمينی و آقای ميرزا محمدتقی اشراقی آمدند كه جواب لرها را بدهند، به آن‌ها گفتند بابا، آقای بروجردی در قم كه باشد آقای ايران است اما بروجرد كه بيايد آقای بروجرد است، يكی گفت نه، ايشان بروجرد که باشد، آقای خرم آباد[مرکز استان لرستان] هم هست.
جلوه‌های ماندگار، صفحه ۱۹۱، برداشت آزاد [اینجا]
خاک آن دم باش و از رویش بجه
+نوشته شده در چهارشنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۱ ساعت ۹:۲ ب.ظ توسط اشرفی  

نماز باران مرحوم سید تقی خوانساری

مرحوم آقای حاج سید محمدتقی خوانساری در قم نماز استسقاء خواندند اما باران نیامد. فردای آن روز بعد از درس فرمودند: امروز دیگر مردم را خبر نمی‌کنیم. خودمان برویم نماز بخوانیم. من هم در هر دو نماز بودم؛ رفتیم با ۶۰۰ - ۵۰۰ نفر از طلبه‌ها نماز خواندیم. شب بارانی آمد که متفقین خبرش را به کشورهایشان مخابره کردند.
جلوه‌های ماندگار، صفحه ۱۸۷، برداشت آزاد [اینجا]
ای شیخ نمی‌بینی این گوهر شیخی را؟
ای کمان و تیرها برساخته
رفتن این آب فوق آسیاست
+نوشته شده در چهارشنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۱ ساعت ۴:۳۵ ب.ظ توسط اشرفی  

تغییر لباس حاج آقا رضا رفیع

حاج آقا رضا رفیع می‌گوید: رضاشاه به من گفت می‌خواهیم از تهران به خوزستان برویم. تو هم با تغییر لباس روحانیت باید همراه ما باشی. من گفتم با همین لباس بهتر است. گفت نخیر همین که من می‌گویم. به ناچار به خیابان لاله‌زار رفتیم و یک دست کت و شلوار و پاپیون خریدیم. خوزستان که رفتیم رضاخان گفت: شنیدم که حاج شیخ عبدالکریم مریض است. تو با دکتر اعلم بروید و از جانب من از ایشان عیادت کنید. برایم مشکل بود اما رفتم. عیادت کردیم و برگشتیم. رضاخان از دکتر پرسید آقاشیخ عبدالکریم راجع به تغییر لباس آقای قائم مقام عکس العملی نشان نداد؟ دکتر گفت اتفاقاً حدود نیم ساعتی که پیش حاج شیخ عبدالکریم بودیم از زمین و آسمان صحبت شد. ولی راجع به تغییر لباس حاج آقا رضا چیزی نگفت. رضاخان گفت پس معلوم می‌شود تغییر لباس روحانیت چندان عکس العملی ندارد. از خوزستان که برگشتیم دستور داد لباس آخوندها را بردارند.
جلوه‌های ماندگار، صفحه ۱۷۲، برداشت آزاد [اینجا]
اعتراض سردار فاخر به محمدعلی وحیدی
من شاه حسین ولی
لباس روحانیت آرم نبوت است
+نوشته شده در چهارشنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۱ ساعت ۱۱:۲۸ ق.ظ توسط اشرفی  

بنویس آیت الله خمینی

آن وقت نشست از من بازجويی كرد، در ضمن سؤالهای بازجويی می‎نوشت «آقای خمينی» من گفتم: اگر اين جور بنويسی من جواب نمی دهم، براي اينكه يك نفر دكتر را اگر نگويی دكتر، اين توهين به اوست، يك نفر آيت الله را هم اگر نگویی آيت الله، به او توهين است و شما با اين كار قصد اهانت داريد، بنويس آيت الله خمينی تا من جواب بدهم، آن وقت ناچار شد نوشت آيت الله خمينی!
جلوه‌های ماندگار، صفحه ۲۴۷، برداشت آزاد [اینجا]
+نوشته شده در یکشنبه ۲۸ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۲:۳۶ ب.ظ توسط اشرفی  

من نمی‌توانم به این سؤال جواب بدهم

ازغندی مرا خواست و گفت: آمده‌اند پیش اعلی‌حضرت و گفته‌اند: می‌خواهیم با دو نفر از زندانیان مصاحبه کنیم که یکی از آن دو نفر شما هستید. مواظب باشید مصلحت و حیثیت کشور را حفظ کنید. فردای آن روز که مرا خواستند چند نفر دیگراز کله‌گنده‌های ساواک هم نشسته بودند. همه جلوی پای من بلند شدند. فردی که از خارج آمده بود بلژیکی بود مترجم هم داشت. یکی یکی سؤال کرد و من جواب دادم تا رسید به این سؤال که آیا در بازجویی‌ها شکنجه هم وجود دارد یا نه؟ من گفتم: I can not answer this question یکدفعه او و بقیه خندیدند. ازغندی گفت: آقای منتظری شما انگلیسی بلد بودید؟ چطور ما نمی‌دانستیم؟ گفتم: حالا من یک کلمه گفتم. پرسید: چرا به انگلیسی گفتی؟ گفتم: چون به مترجم شما اعتماد نداشتم.
جلوه‌های ماندگار، صفحه ۱۰۰، برداشت آزاد [اینجا] [اینجا]
+نوشته شده در یکشنبه ۲۸ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۱۱:۳۲ ق.ظ توسط اشرفی  

امام خمینی در خواب مرحوم منتظری

پس از جريانات ... يك شب مرحوم امام را خواب ديدم كه در يك باغ بوديم... ایشان چشمش که به من افتاد آهی کشیدند و گفتند: الان که حال ندارم ولی دلم می‎خواهد یک وقت بیایید اینجا با هم بنشینیم و در بارۀ سوابقمان با هم صحبت کنیم، من گفتم چشم، هر وقت مایل باشید می‎آیم. گفتم و از خواب بیدار شدم.
جلوه‌های ماندگار، صفحه ۴۴، برداشت آزاد [اینجا]
برچسب‌ها: خواب
+نوشته شده در یکشنبه ۲۸ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۱۱:۳۲ ق.ظ توسط اشرفی  

علم بنی‌ صدر

بنی‌صدر می‎گفت: من اصلأ اين مجتهدين را مجتهد نمی‌دانم من خودم را از همه اعلم می‎دانم چون اجتهاد یکصد و شصت علم لازم دارد كه فقها فاقد آن هستند و من همۀ یکصد و شصت علم را دارم! البته من نفهميدم كه آن يكصد و شصت علم چيست.
جلوه‌های ماندگار، صفحه ۱۸۷، برداشت آزاد [اینجا]
تکبر مکن بر ره راستی
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۳:۲۷ ب.ظ توسط اشرفی  

و لحیة طویلة عریضة

من در سلول بودم که مرحوم آيت الله سعيدی را هم آوردند. ديدم خيلی ناراحتند. گفتم: السّلام عليك يا ذالّحيه الطويله! سرش را بلند كرد، ديد منم، خيلی خوشحال شد و گفت و عليكم السلام! بعد به شوخی گفت و لحيه طويله عريضه، الضرط فی امثالها فريضه! به آقای ربانی گفتم آقای سعيدی چنين شعری خواند، آقای ربانی گفت آقای سعيدی! كجايی؟ برای انجام فريضه آمده‌ام! اين صدا به گوش آقای فروهر رسيد. آقای فروهر گفت: آقای سعيدی! ما هم برای انجام فريضه حاضريم! آقای سعيدی هم معطل نكرد و گفت: البته سبيل بلند هم ملاك ريش بلند را دارد.
جلوه‌های ماندگار، نقل از آیت الله منتظری، صفحه ۲۹۶، برداشت آزاد [اینجا]
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۴:۴۹ ق.ظ توسط اشرفی  

عقد مادرش را هم بخوان

يك نفر تقاضا كرد يكی از ما برود و عقد دخترش را بخواند، مرحوم آقای ربانی شيرازی قبول كرد و رفت، وقتی كه برگشت گفت: پس از خواندن عقد دختر، پدرش گفت: يك باره عقد مادرش را هم بخوان چون تا به حال كسی پيدا نكرديم عقد مادرش را بخواند.
جلوه‌های ماندگار، صفحه ۵۵، برداشت آزاد [اینجا]
اعزام مبلّغ به ژاپن
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۴:۴۴ ق.ظ توسط اشرفی