ما خداوند را خالق زیباییها میدانیم و میخوانیم اما خالق زشتیها هم میدانیم اما در مقام خواندن او به خالق زشتیها او را صدا نمیزنیم این تکلیف ما است که در مقام ادب بندگی است که چنین میکنیم این عیناً تعبیری از مرحوم فخر الدین رازی است. بینش توحیدی به ما میگوید که هیچ جای عالم از حضور خدا خالی نیست. هم در ذره دره موجوداتی که مادی هستند و ذره دارند وجود دارد و هم در آنها که مادی نیستند و ذره ندارند در عمق هستیشان خداوند وجود دارد؛ خواه شیطان خواه ملک باشد خواه دیو باشد فرشته باشد پاک باشد یا ناپاک باشد.
در تلویزیون پای صحبت یک آخوند وهابی نشسته بودم که با همان خداشناسیهای جذمی و خشک و ناسنجیده و ناآزموده میگفت: بله؛ بعضیها میگویند خدا همه جا هست. آیا خدا در توالت هم هست؟ این را میگفت و فکر میکرد چه حجّت بالغهای آورده است برای اینکه مطلب را نفی کند! بله؛ خداوند همه جا هست معلوم است که به قول ایشان در توالت هم هست ولی این، بر وجود او عیبی نیست. یعنی وجود همه جا هست. مگر فضولات وجود ندارند؟ مگر زشتیها وجود ندارند؟ هر جا پای وجود باز میشود پای خدا هم باز است.
عبدالکریم سروش، شرح مثنوی، دفتر نخست، جلسه ۶۱، دقیقه ۰۹، برداشت آزاد
گل پشت و رو ندارد
+نوشته شده در یکشنبه ۱۰ فروردین ۱۳۹۹ ساعت ۷:۹ ق.ظ توسط اشرفی
قال رب اشرح لی صدری (۲۵) و یسّر لی امری (۲۶) و احلل عقدة من لسانی (۲۷) یفقهوا قولی (
طه ۲۸)
اوّلین بار است که من این آیات را در ابتدای سخن میخوانم. وقتی خداوند موسی را به رسالت فرستاد، گفت: خدایا زبان مرا باز کن چنانکه سخنان من مفهوم افتد. البته من نه موسی هستم، نه به رسالت مأمور شدم؛ امّا گویا نوبت گذشته، سخان من چندان مبهم بود که پارهای از پرسشها را در اذهان مستمعان گرامی پدید آورد و لذا من در آغاز سخن دعای موسی علیه السلام را خواندم که خداوند شرح صدری بدهد و گره از زبان من باز کند تا بر مشکلات نیفزایم، بلکه اگر خدا بخواهد گرهها را باز کنم.
عبدالکریم سروش، شرح مثنوی، دفتر نخست، جلسه ۶۱ از ۶۵، دقیقه ۰۱، برداشت آزاد
یاد ده ما را سخنهای رقیق
+نوشته شده در یکشنبه ۱۰ فروردین ۱۳۹۹ ساعت ۶:۴۷ ق.ظ توسط اشرفی
پست بنشین یا فرود آ والسلام [
مولوی]
گاهی مولوی احساس میکرد که دیگر نباید چیزی بگوید تا در جمع عوام از مرزها عبور نکند.
سروش، شرح مثنوی، دفتر نخست، جلسه اول، ساعت ۰۱:۰۶:۰۰، برداشت آزاد
مجملش گفتم نگفتم زان بیانخامش باش و معتمد [
اینجا]
+نوشته شده در پنجشنبه ۷ فروردین ۱۳۹۹ ساعت ۹:۶ ق.ظ توسط اشرفی
+نوشته شده در چهارشنبه ۶ فروردین ۱۳۹۹ ساعت ۱۰:۵۱ ب.ظ توسط اشرفی
علاءالدین، پسر بزرگ مولوی بود. گویا به لحاظ طریقت و شریعت چندان همراهی و موافقت با پدر نداشت. فقیه متشرّعی بود و طریقت پدر را مثل بسیاری از فقیهان آن عصر، نمیپسندید. فیالمثل مولوی تدریس را کنار گذاشت و اهتمام بلیغی نسبت به فقه نکرد. یا رسم سماع در پیش گرفته و به موسیقی اهمیت داد و میرقصد و چنین و چنان! اینها برای متشرّعانِ زمانه، مطلقا پذیرفتنی نبود و فقط بخاطر شخصیت مولوی در مقابل او سکوت میکردند و چیزی نمیگفتند اگر کس دیگری بود خاک خانه او را به توبره کشیده بودند و صدبار او را دفن کرده بودند.
ظاهرا کدورت دیگری هم علاءالدین از پدر داشت. نوشتهاند کیمیاخاتون که در حرم مولوی بود، دختر همسر دوم مولوی بود که پس از وفات همسر اول به خانۀ او آمده بود. این کیمیاخاتونِ جوان را علاءالدین میخواست اما مولوی به شمس تبریزی داد. به همین دلیل هم شکرآبی میان شمس و علاءالدین شده بود. وقتی علاءالدین از دنیا رفت، مولوی بر سر تشییع جنازۀ او نرفت؛ بر سر مزار او نرفت؛ شارحان و مورخان نوشته اند که این دو علت داشت: بعضیها گفتهاند که چون از او مکدّر بود؛ بعضیها هم نوشتهاند نه! از فرط غمناکی و اندوه نرفت.
سروش، شرح مثنوی، دفتر نخست، جلسه اول، دقیقه ۴۳، برداشت آزاد
+نوشته شده در چهارشنبه ۶ فروردین ۱۳۹۹ ساعت ۸:۱۹ ب.ظ توسط اشرفی
+نوشته شده در چهارشنبه ۶ فروردین ۱۳۹۹ ساعت ۵:۹ ب.ظ توسط اشرفی
در داستان ها آورده اند که بلال، اذان گوی پیامبر زبانش می گرفت، حبشی بود. درست نمیتوانست کلمات را ادا کند. با همۀ این احوال، پیامبر او را مؤذن خود کرده بود. اصحاب آمدند و گفتند که او نمیتواند درست اذان بگوید؛ در اوّل کار صلاح نیست چنین فرد زبان ناگشودهای را برای اذان منصوب کنید. مولوی در اینجا جواب پیامبر را نقل میکند که: نه! اهمیتی به اینها نیست شما به سوز و گداز درونی بلال نگاه کنید. درآنجا از زبان پیامبر سخن درشتی با یاران میگوید که:
برمشورانید تا من رازتان
باز گویم اول و آغازتان
نگذارید پرونده شما را باز کنم، نگذارید بگویم خودتان چکارهاید که حالا آمدهاید عیب میگیرید. اگر این عیب دارد فقط همین عیب توک زبانی حرف زدنش است اما شما ده تا عیب نهان دارید. او عیب سادهاش بالای مأذنه آشکار میشود. از کسی هم واهمه ندارد. کاش همه فقط همین عیب را داشتند.
سروش، شرح مثنوی، دفتر نخست، جلسه اول، دقیقه ۳۴، برداشت آزاد
عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت
+نوشته شده در چهارشنبه ۶ فروردین ۱۳۹۹ ساعت ۲:۳۷ ب.ظ توسط اشرفی
از نظر من مولوی با کسانی مثل بودا همافق است. یعنی همزبان بودهاند، همسخن بودهاند، تقریباً چشمشان به یک جا دوخته بود. مشکل میتوان گفت که یکی از دیگری اخذ کرده است. یک جاهایی به قول عرفا شریک الاذواق یکدیگر بودند. همانطور که محی الدّین عربی شریک الاذواق صدرالدّین قونوی بود. یعنی هر دو با هم ذوق میکردند نه اینکه یکی از دست دیگری بگیرد. یک لقمه در یک زمان در دهن هر دو نهاده میشد. گویا هر دو در یک محفل روحانی حضور داشتند و یک نسیم ملایمی که میوزید هر دو بهره میبردند.
سروش، شرح مثنوی، دفتر نخست، جلسه چهارم، دقیقه ۰۱:۲۳، برداشت آزاد
+نوشته شده در جمعه ۱۲ بهمن ۱۳۹۷ ساعت ۱:۰ ق.ظ توسط اشرفی
استاد در موضوع شکایت و حکایت سخن میگفتند. فرمودند: جدایی به معنای تنهایی نیست. ما جداییم اما تنها نیستیم. مولوی از جدایی شکایت نمیکند بلکه حکایت میکند. نه تنها شکایت نمیکند که شکر هم نمیکند. شکر نکردن برتر از شکایت نکردن است. انسان به جایی میرسد که دیگر نه شکر میکند نه شکایت! حتی دعا هم نمیکند. دوست دارد به وصال برسد اما این جدایی را لازمۀ وصال میداند.
دانشجویان گفتند: استاد! وقت تمام است. فرمودند: جلسه را ختم میکنیم تا از ما شکایت نکنید؛ بلکه حکایت کنید.
سروش، شرح مثنوی، دفتر نخست، جلسه چهارم، دقیقه ۰۱:۱۳، برداشت آزاد
شعری که ادیب نیشابوری خواند و بیهوش شدشکر منعم واجب آید در خرد<
+نوشته شده در جمعه ۱۲ بهمن ۱۳۹۷ ساعت ۱۲:۴۱ ق.ظ توسط اشرفی
مولوی تا دوازده سالگی در بلخ افغانستان بود. بعد همراه پدر مهاجرت کرد و از ایران به مکّه رفت و حج گزارد و به قونیه رفت که ترکیه امروزی است. در آنجا ازدواج کرد و تا آخر عمر شصت و پنج سالگیاش همانجا ماند. استاد اصلی او در تصوف یکی پدرش، یکی برهان الدین تِرمِذی و یکی هم شمس بود. ترمذی همان شیوۀ کلاسیک تصوّف اسلامی را به او یاد داد که روشهای ریاضت کشیدن و ذکر گفتن و امثال اینها بود. شمس مرد حکیم و دانایی بود اما اهل درس و تحصیلات رسمی نبود. کسی که در مولوی تحول ایجاد کرد شمس بود. از شمس ضمن اینکه مقداری تمایلات شیعی به مولوی رسید، قَلندرمآبی و ملامتیگری هم به او آموخت. البته عموم عارفان ما یک دوز از ملامتیگری داشتند. به ظاهر کارهای ناروا میکردند تا از چشم مردم بیفتند.
اشتهار خلق، بندی محکم است/در ره این، از بند آهن کی کم است
سروش، شرح مثنوی، دفتر نخست، جلسه چهارم، دقیقه ۰۱:۱۸، برداشت آزاد
گفت و خوش گفتشعار و عململامتیانالفاظ رکیک مولویباطن فقط از طریق ظاهر قابل حصول است
+نوشته شده در پنجشنبه ۱۱ بهمن ۱۳۹۷ ساعت ۶:۱۱ ب.ظ توسط اشرفی
از جداییها حکایت میکند
فرصت به انقضا رسید و ما در نیم بیت اول ماندیم؛ حالا تصور کنید اگر بخواهیم ۲۶ هزار بیت را شرح دهیم چه میشود!
در این بیت واقعا مولوی شکایت نمیکند. مصرع دوم مصرع اول را تدارک میکند. در جایی دیگر هم میگوید:
من ز جان جان شکایت میکنم/من نیام شاکی روایت میکنم
مولوی هیچگونه کجی در این عالم نمیبیند. میگفت: اگر کجی میبینید انعکاس کجی شماست. حکایت همان فردی است که میگفت: هلال ماه را دیدم؛ بعد معلوم شد یکی از مژههای چشمش را میبیند!
موی کژ گر پردۀ گردون شود/ گر همه اجزات کژ شد چون شود
اما مولوی با صاحب این خانه و جهان در صلح بود و کم و کاستی نمیدید. میگفت:
من که صلحم دائما با این پدر/ این جهان چون جنّت است اندر نظر
سروش، شرح مثنوی، دفتر نخست، جلسه چهارم، دقیقه ۰۱:۰۸، برداشت آزاد
+نوشته شده در پنجشنبه ۱۱ بهمن ۱۳۹۷ ساعت ۱۲:۲۱ ب.ظ توسط اشرفی
حافظ معتقد بود معماری این عالم کج است.
میگفت: عالمی از نو بباید ساخت
میگفت: پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت/ آفرین بر نظر پاک خطاپوشش باد
میگفت: فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم
میگفت: آدمی در عالم خاکی نمیآید به دست/عالمی دیگر بباید ساخت و از نو آدمی
میگفت: نیست در دایره یک نقطه خلاف از کم و بیش/که من این مسئله بی چون و چرا میبینم
نیم بیت اول سؤالی است. یعنی بدون چون و چرا کاستی وجود دارد.
چون نقصان دید شکایت کرد و گفت: زان یار دلنوازم شکری است با شکایت [
اینجا]
اما مولوی شاکی نبود چون نقصان نمیدید.
سروش، شرح مثنوی، دفتر نخست، جلسه چهارم، دقیقه ۰۱:۰۵، برداشت آزاد
آن یکی ماهی همی بیند عیانپیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت
+نوشته شده در پنجشنبه ۱۱ بهمن ۱۳۹۷ ساعت ۶:۵۷ ق.ظ توسط اشرفی
عرفان یعنی رازدانی، رازشناسی، رازگشایی و البته رازداری!
تا نگویی سرّ سلطان را به کس/تا نریزی قند را پیش مگس [
مولوی]
و چون عارفان اهل راز بودند با موسیقی سر و سرّ ویژهای داشتند. پس از مولوی تقریبا عارفان متشرع اگر نه در علن، لاجرم در خفا به موسیقی گوش میدادند. اینکه حافظ میگفت:
دیدۀ بدبین بپوشان ای کریم عیب پوش/زین دلیریها که من در کنج خلوت میکنم [
حافظ]
یکی از دلیریهای کنج خلوت او لابد همین بود که موسیقی گوش میداد. حالا اگر کارهای دیگر هم میکرد ما نمیدانیم. چون گفت:
پنهان خورید باده که تکفیر میکنند...
عیب جوان و سرزنش پیر میکنند [
حافظ]
خیلی کارها را مجبور بودند که در خفا بکنند
دی حریفی گفت حافظ میخورد پنهان شراب/ای عزیز من گناه آن به که پنهانی بود
بنابراین راهش را هم پیدا کرده بودند و میدانستند در جامعهای که اُستُر ذَهبَک و ذَهابَک و مَذهبَک چطوری باید رفتار کرد.
سروش، شرح مثنوی، دفتر نخست، جلسه چهارم، دقیقه ۵۸، برداشت آزاد
خلوت علی (ع)
+نوشته شده در پنجشنبه ۱۱ بهمن ۱۳۹۷ ساعت ۲:۵۸ ق.ظ توسط اشرفی
وقتی در بین سخنرانی پشهای آزارش داد، حکمتی از نهج البلاغه را خواند که امیرالمؤمنین(ع) فرمود:
این آدم چقدر بیچاره است! پشهاى آزارش میدهد، جرعهاى گلوگيرش مىشود و عرقی بدبويش میكند!
مِسْكِينٌ ابْنُ آدَمَ ... تُؤْلِمُهُ الْبَقَّةُ، وَ تَقْتُلُهُ الشَّرْقَةُ، وَ تُنْتِنُهُ الْعَرْقَةُ! [
اینجا]
سروش، شرح مثنوی، دفتر نخست، جلسه چهارم، دقیقه ۳۲:۱۰، برداشت آزاد [
اینجا]
حکم کشتن پشه در مناسک حج
+نوشته شده در چهارشنبه ۱۰ بهمن ۱۳۹۷ ساعت ۱۱:۱۳ ب.ظ توسط اشرفی
+نوشته شده در چهارشنبه ۱۰ بهمن ۱۳۹۷ ساعت ۱۰:۱۹ ب.ظ توسط اشرفی
بهترین نسخۀ مثنوی، مثنویِ خطّیای است که بر سر مزار مولوی قرار دارد. ظاهرا پنج سال پس از وفات مولوی نوشته شده است. در طول حیات مولوی به رؤیت ایشان رسانده شده و پاره ای تصحیحات بر حاشیه مثنوی اعمال شده است. مثنوی که بنده ادیت کردم و مثنوی که از دفتر سوم به بعد مرحوم نیکُلسون ادیت کرد همین مثنوی بر سر مزار مولوی بود.
سروش، شرح مثنوی، دفتر نخست، جلسه چهارم، دقیقه ۸، برداشت آزاد
+نوشته شده در چهارشنبه ۱۰ بهمن ۱۳۹۷ ساعت ۱۰:۹ ب.ظ توسط اشرفی
تصوّف، در آغاز تصوف زاهدانه بود. یعنی با حزن و غم بیشتر الفت داشت تا طرب و شادی و فرح!
از ابوسعید ابوالخیر قرن چهارم یا پنجم به بعد شعر و موسیقی و رقص و سَماع وارد تصوف خانقاهی شد.
بعد از بوسعید به غزالی میرسیم که تصوف او خائفانه و زاهدانه و فقیهانه بود اما موسیقی را جایز میشمارد. او در کتاب احیاء العلوم که در واقع چهل کتاب است، یک کتاب دارد تحت عنوان
فیالسّماع والوجد؛ در آن کتاب فتوا میدهد که موسیقی بر اثر حالی که در افراد پدید میآورد حکمش عوض میشود.
ابوسلیمان دارانی میگوید:
السَّماع لا یَجعل فیالقلب، ما لیس فیه؛ بل یُحرِّک ما فی الضمیرسماع و رقص و موسیقی به دل چیزی نمیافزاید بلکه هر چه را که در دل است میجنباند و میشوراند. غزالی این سخن را قبول میکند و فتوای فقیهانۀ خود را بر این میگذارد که موسیقی مطلقا حرام نیست بلکه برای کسی که اهواء فاسده داشته باشد حرام است. اما برای عارفانی که دل در هوای عشق حق دارند مستحب بلکه واجب است.
اتفاقا فیض کاشانی که احیاء العلوم را با عنوان
اَلْمَحَجَّةُ الْبَیْضاء فی تَهْذیبِ الْإحْیاء تصحیح کرد، این فتوای غزالی را قبول دارد. حتی در احوال او نوشتهاند ایشان باغی داشت سحرها که بر میخاست تا نماز بخواند کنیزکی برایش موسیقی مینواخت و او هم همراه با موسیقی نماز شب میخواند!
مولوی در قرن هفتم و احمد غزالی (برادر محمّد غزالی) در قرن هشتم، آشکارا به موسیقی روی آوردند.
سروش، شرح مثنوی، دفتر نخست، جلسه چهارم، دقیقه ۴۰، برداشت آزاد
موسیقی سلب اراده میکندحذف سما و وجد از کتاب احیاءالعلومحکم موسیقی در تلویزیونموسیقی در دانشگاهموسیقی با سرودههای مولویحکم موسیقی سنّتیانتخاب کلام در موسیقیلذّت موسیقی و سماع
+نوشته شده در چهارشنبه ۱۰ بهمن ۱۳۹۷ ساعت ۱۰:۲۸ ق.ظ توسط اشرفی