میر سید شریف علامه گرگانی، استاد حافظ بود. هرگاه شاگردان در مجلس درس علامه شعر میخواندند، علامه میگفت: بهجای این تُرّهات به فلسفه و حکمت بپردازید. اما وقتی حافظ میآمد، علامه میپرسید بر شما چه الهام شده است؟ حافظ غزل خود را میخواند. شاگردان پرسیدند این چه رازی است که ما را از سرودن شعر منع میکنید اما به شعر حافظ رغبت نشان میدهید؟ علامه میگفت: شعر حافظ الهام است. عرفان حافظ، مرتضی مطهری، صفحه ۲۵، برداشت آزاد [اینجا]
که نه هرکو ورقی خواند معانی دانست [حافظ] مقصود از مرغ سحر همان روح عارف است که سحرخیز است. اینها از کتاب خواندن به دست نمیآید. از کار مرغ سحر به دست میآید. از سلوک، تهذیب نفس، تضرع، زاری، مناجات و رفتن به درگاه الهی پیدا میشود. مرتضی مطهری، عرفان حافظ، صفحه ۶۴، برداشت آزاد [اینجا]
+نوشته شده در شنبه ۱۷ مهر ۱۴۰۰ ساعت ۱۰:۵۹ ق.ظ توسط اشرفی
بعضی از معانی اساسأ لفظ ندارند. الفاظ بشر کوتاه است. عشق قابل بیان نیست. فقط با رمز باید گفته شود. افرادی هم میتوانند درک کنند که اهل سلوک باشند. به قول مولوی زبان مرغان است. منطق الطیر است. فقط کسی میداند که عُلِّمْنَا مَنطِقَ ٱلطَّیرِ... عرفان حافظ، مرتضی مطهری، صفحه ۶۲، برداشت آزاد [اینجا] یدرک و لایوصف من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر کاشکی هستی زبانی داشتی
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۱۱:۲۶ ق.ظ توسط اشرفی
آدم آورد، از نظر عارف نقصی است که مقدمۀ کمال است. اگر عصیان باشد و متوقف شود نزول است و انحطاط است و سقوط! ولی اگر منجر به توبه و بازگشت شود کمال است. من مَلَک بودم و فردوس برین جایم بود آدم آورد در این دیر خرابآبادم عرفان حافظ، مرتضی مطهری صفحه ۱۳۷، برداشت آزاد عشق مجازی
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۱۰:۲۹ ق.ظ توسط اشرفی
یک مسئله در میان عرفا مطرح است به نام غربت انسان! از جای دیگر آمده و باید برگردد به آنجا! اینجا وطن گیاه است، وطن خاک است، وطن کلوخ است، وطن سنگ است، وطن سگ است. داستان طوطی را در مثنوی شنیدهاید؟ گفتند اگر میخواهی از این قفس آزاد شوی باید بمیری. چه تمثیل عالی است این نالۀ نی! نالۀ غربت است نالۀ شوق است نالۀ میل به بازگشت است. من باید برگردم به نیستان! میگویند وقتی فیل میخوابد هندوستان را خواب میبیند. چرا؟ برای اینکه حبالوطن است. حب به آن بازگشت است! ولی الاغ هیچ وقت هندوستان را خواب نمیبیند. شیخ بهایی در «نان و حلوا» میگوید: این وطن مصر و عراق و شام نیست/این وطن شهری است که او را نام نیست عرفان حافظ، مرتضی مطهری، صفحه ۱۳۹، برداشت آزاد [اینجا] غم فراق سینه خواهم شرحه شرحه از فراق هر نفس آواز عشق میرسد از چپ و راست
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۱۰:۲۸ ق.ظ توسط اشرفی
در دیوان حافظ شعری هست که این بیچاره را متهم میکند. و آن این است که میگویند: اولین مصرع حافظ متعلق به یزید است. یزید گفته: اناالمسموم ما عندی بتریاق و لاراقی/أدر کأساً و ناولها الا یا ایهاالساقی حافظ گفته: ألا یا أیهاالساقی أدر کأساً و ناولها/که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها عرفان حافظ، مرتضی مطهری، صفحه ۴۱، برداشت آزاد [اینجا] الا تهرانیا انصاف میکن شعر یزید در دیوان شیخ بهایی
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۱۰:۱۵ ق.ظ توسط اشرفی
ادوارد براون میگوید: حافظ آنجایی که راجع به میخوارگی سخن گفته، مقصودش همین میخوارگی بوده است. آنجایی هم که راجع به مخّ عرفان سخن گفته، واقعأ در آن وقت عارف بوده است. بعد به انگلیسیها میگوید شما ممکن است تعجب کنید، مگر میشود یک نفر این طور باشد؟ آنگاه خودش جواب میدهد که شما ایرانیها را نشناختهاید، ایرانی یک چنین آدمی است. عرفان حافظ، مرتضی مطهری، صفحه ۳۶، برداشت آزاد [اینجا] ادوارد برون، تاریخ ادبیات ایران، جلد سوم، صفحه ۳۹۸، برداشت آزاد [اینجا]
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۹:۵۶ ق.ظ توسط اشرفی