نکات

گرگ و بره

بر اساس داستانی از ژان دو لافنتن
برّه‌ای از جویبار آب زلال می‌نوشید که سر و کلّۀ گرگی پیدا شد. گرگ دنبال بهانه‌ بود تا برّه را بخورد. گفت: چرا پارسال به پدرم فحش دادی؟ بره گفت من شش ماه بیشتر ندارم. پارسال به دنیا نیامده بودم که به پدر جنابعالی فحش بدهم. گرگ گفت حالا این هیچ! چرا آب را گل‌آلود می‌کنی؟ بره گفت پای کوچولوی من چگونه می‌تواند آب رودخانه را گل‌آلود کند؟ تازه من از پایین پای جنابعالی آب می‎خورم. گرگ گفت پررو هم که شده‌ای! جواب می‌دهی؟ حمله کرد و بره را خورد.


برچسب‌ها: پادکست

+نوشته شده در دوشنبه ۲۷ مرداد ۱۴۰۴ ساعت ۱۲:۵۴ ب.ظ توسط اشرفی  

اگر عاشق زنی شدید

خدا سعادت نصیبتان کند، ولی برای آن زن دعا نمی‌کنم چون او در کنار شما حتما سعادتمند خواهد بود.
داستایوفسکی، شب‌های روشن، صفحه ۵۳، برداشت آزاد [اینجا]
+نوشته شده در جمعه ۲۰ مرداد ۱۴۰۲ ساعت ۲:۵۴ ب.ظ توسط اشرفی  

قورباغه نادان

قورباغه گاو خوش‌اندامی دید. حسادت کرد. تلاش کرد تا مانند او شود. آنقدر خودش را باد کرد که ناگهان ترکید.
ژان دو لا فونتن، قورباغه نادان، برداشت آزاد [اینجا]
نقل نشنفته
ما هم اهل بخیه‌ایم
به قدر بود باید نمود
گویند به بلاساقون ترکی دو کمان دارد
+نوشته شده در سه شنبه ۱۷ اسفند ۱۴۰۰ ساعت ۲:۵۸ ب.ظ توسط اشرفی  

شیر و موش صحرایی

موشی در چنگال شیر گرفتار شد اما شیر از روی بزرگواری او را رها کرد. از قضا شیر به دام افتاد و موش با جویدن بندهای دام شیر را آزاد کرد. صبر و تحمل از زور و عصبانیت و غرش کارسازتر است.
ژان دو لا فونتن، جیرجیرک و مورچه، برداشت آزاد [اینجا]
دلایل قوی باید و معنوی
هر که بی زور است ذلیل باشد
+نوشته شده در سه شنبه ۱۷ اسفند ۱۴۰۰ ساعت ۲:۳۵ ب.ظ توسط اشرفی  

جیرجیرک و مورچه

جیرجیرک در تمام تابستان آواز خواند. زمانی که سرمای زمستان رسید غذایی برای خوردن نداشت. نزد مورچه رفت تا چند دانه قرض بگیرد اما مورچه او را سرزنش کرد که تابستان چکار می‌کردی؟ جبرجیرک گفت: برایتان آواز خواندم. مورچه گفت: آوازت خوشحالم می‌کرد؛ حالا برقص!
ژان دو لا فونتن، جیرجیرک و مورچه، برداشت آزاد [اینجا]
+نوشته شده در سه شنبه ۱۷ اسفند ۱۴۰۰ ساعت ۲:۹ ب.ظ توسط اشرفی  

روباه و لک‌لک

روباه، لک‌‌لک را به شام دعوت کرد. سوپی درست کرد و در بشقاب ریخت؛ پوزۀ خود را در بشقاب گذاشت تمام سوپ را خورد؛ اما لک‌‌لک با نوک بلندش نتوانست بخورد. لک‌‌لک برای تلافی روباه را دعوت کرد. غذا را در کوزه‌ای با دهانۀ باریک ریخت. نوکش را در کوزه گذاشت و تمام آن را خورد ولی پوزۀ روباه به غذا نرسید و نتوانست بخورد.
ژان دو لا فونتن، روباه و لک‌لک، برداشت آزاد [اینجا]
+نوشته شده در سه شنبه ۱۷ اسفند ۱۴۰۰ ساعت ۱:۳۹ ب.ظ توسط اشرفی  

گرگ و بره

برّه‌ای از جویباری آب زلال می‌نوشید که سر و کلّۀ گرگی پیدا شد. گرگ دنبال بهانه‌ای بود تا برّه را بخورد. گفت: چرا آبشخور مرا گل‌آلود کردی؟ برّه جواب داد: من از پایین دست شما آب می‌خورم؛ چگونه می‌توانم آبشخور جنابعالی را گل‌آلود کنم؟ گرگ گفت: جسور شدی و جواب می‌دهی؟ آنگاه حمله کرد و برّه را خورد.
گرگ و برّه، اثر ژان دو لافوتن، گروه سنی ۸ ـ ۱۲، برداشت آزاد [اینجا]
آه از این گرگ‌های میش‌خوار
هر که بی زور است ذلیل باشد
بهانه گیری انگلستان از سعدی
+نوشته شده در جمعه ۱۶ خرداد ۱۳۹۹ ساعت ۷:۵۶ ب.ظ توسط اشرفی