+نوشته شده در جمعه ۲۶ خرداد ۱۴۰۲ ساعت ۸:۳۴ ب.ظ توسط اشرفی
وز پای فتاده سرنگون باید رفت
تو پای بهراه دَرنـِه و هیچ مپرس
خود راه بگویدت که چون باید رفت [
عطار]
+نوشته شده در دوشنبه ۱ خرداد ۱۴۰۲ ساعت ۴:۳۸ ب.ظ توسط اشرفی
سنگریزه قرب دارد یا عقیق [
عطار]
مرحوم آیت الله خویی به من گفت: میرزای نائینی (متوفای ۱۳۱۵ش) ده پانزده سال بعد از مرگش به خواب طلبهای گلپایگانی آمد که به او اجازۀ اجتهاد داده بود. به مرحوم نایینی گفت: میدانم از آنطرف حرفی نخواهی زد؛ چون الفظ اینجا تحمل معنای آنجا را ندارند. اما بفرمایید ما اینجا چکار کنیم؟ میرزا گفت: مواظب رفتارتان با مردم باشید. کس نمیداند در این بحر عمیق/ سنگریزه قرب دارد یا عقیق [
اینجا]
هیچ کافر را به خاری منگرید
+نوشته شده در پنجشنبه ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۰ ساعت ۱۰:۵۰ ب.ظ توسط اشرفی
جامی نقل میکند، عطار در محل کسب خود مشغول به کار بود که درویشی از آنجا گذر کرد. درویش درخواست خود را با عطار در میان گذاشت، اما عطار همچنان به کار خود میپرداخت و درویش را نادیده گرفت. دل درویش از این رویداد چرکین شد و به عطار گفت: تو که تا این حد به زندگی دنیوی وابستهای، چگونه میخواهی جان بدهی؟ عطار به درویش گفت: مگر تو چگونه جان خواهی داد؟ درویش در همان حال کاسه چوبین خود را زیر سر نهاد و جان به جانآفرین تسلیم کرد. این رویداد اثری ژرف بر او نهاد که عطار دگرگون شد، کار خود را رها کرد و راه حق را پیش گرفت. [
اینجا]
البته این روایت، بههیچوجه پذیرفتنی نیست زیرا زهد عطار از همان ابتدای کودکی نمایان بودهاست. [
اینجا]
آن کس که بیند روی او
+نوشته شده در پنجشنبه ۱۹ فروردین ۱۴۰۰ ساعت ۲:۲۰ ق.ظ توسط اشرفی
+نوشته شده در جمعه ۸ فروردین ۱۳۹۹ ساعت ۹:۴۴ ق.ظ توسط اشرفی
+نوشته شده در چهارشنبه ۱۳ بهمن ۱۳۹۵ ساعت ۱:۴۷ ق.ظ توسط اشرفی
+نوشته شده در پنجشنبه ۱ مرداد ۱۳۹۴ ساعت ۸:۵۵ ق.ظ توسط اشرفی
جملگی در حکم سه پروانهایم/در جهان عاشقان افسانهایم
اوّلی خود را به شمع نزدیک کرد/گفت آری من یافتم معنای عشق
دومی نزدیک شعله بال زد/گفت حال من سوختم در سوز عشق
سومی خود داخل آتش فکند/آری آری این بود معنای عشق
خام بدم پخته شدم سوختم
+نوشته شده در چهارشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۰ ساعت ۸:۱۹ ب.ظ توسط اشرفی
شیخ با جماعتی از مریدان، سنگ آسیابی را از بالای صخره به آسیاب میبردند؛ ناگهان افتاد و شکست؛ همه محزون شدند جز شیخ! پرسیدند چرا خوشحالی شیخ؟ جواب داد: چون از سرگردانی خلاص شد.
گر نبودی این شکستش اندکی/ روز و شب سرگشته بودی بیشکی [
عطار]
+نوشته شده در چهارشنبه ۲۴ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۵:۸ ب.ظ توسط اشرفی