سیدجعفر سیدان فرمود: برای دیدن مرشد چلویی به مغازهاش رفتم. غذا گرفتم و گوشهای نشستم. با خودم گفتم: آدمی که اینقدر سرش شلوغ است، اهل دل نمیشود. مرشد با ظرفی از روغن آمد تا روی غذای مشتریها روغن بریزد. وقتی به من رسید گفت: آقا سید، آدم سرش شلوغ بود، عیبی ندارد؛ باید دلش خلوت باشد
.دیوان سوختهذوعین و ذوعینیناى صد دله دل يک دله كن
+نوشته شده در سه شنبه ۲۴ مرداد ۱۴۰۲ ساعت ۱۰:۴۲ ب.ظ توسط اشرفی
+نوشته شده در پنجشنبه ۵ مرداد ۱۳۹۶ ساعت ۶:۴۵ ق.ظ توسط اشرفی
پنجاه سال قبل، سال دوم منبرم بود که در تهران بودم. به مسجد ارک رفتم. دو رکعت نماز امام زمان(ع) خواندم و از خدا خواستم منبر مفید و بدون مطالعه داشته باشم. رفتم قُلهَک تا در حسینیه آقای شیخ عباس مشکوری که عرب بود منبر بروم. در آنجا من و شیخ علی اصغر مروارید منبر میرفتیم. نشسته بودم، یک آدم چهل سالهای آمد و گفت: آیا میخواهی منبرت مفید و سودمند باشد؟ گفتم: بله. گفت: نیم ساعت قبل از اذان صبح بیدار باش. کم بخور. کم صحبت کن. کم معاشرت کن و همیشه با وضو باش. البته این تشرف نبود. من منبر رفتم بعد پایین آمدم. در حال رفتن این شخص را هم دیدم. پرسیدم این چه توصیهای بود کردید؟ گفت: تا آن کار را ـ نماز مسجد ارک ـ نمیکردی، کسی به ما نمیگفت این را به شما بگوییم. بعدها دیگر او را ندیدیم. یک هفته حرفهای او را رعایت کردم بعد فقط وضوی آن ماند. [
اینجا]
+نوشته شده در دوشنبه ۳۱ فروردین ۱۳۹۴ ساعت ۷:۲۷ ب.ظ توسط اشرفی
فرمودند: دهه اول محرّم تا چهارده منبر در روز داشتم. همه مطالب متفاوت بود، فقط روضه را تکرار میکردم. گاه روی منبر، قال الله عزوجل را میگفتم امّا هنوز نمیدانستم کدام آیه را باید بخوانم! [
اینجا]
+نوشته شده در دوشنبه ۳۱ فروردین ۱۳۹۴ ساعت ۱۰:۲۷ ق.ظ توسط اشرفی