+نوشته شده در یکشنبه ۸ بهمن ۱۴۰۲ ساعت ۳:۴۲ ب.ظ توسط اشرفی
کسانی که پدرم را به روستا دعوت میکردند، بیشتر وقتها برایش مرکب نمیآوردند یا اگر موقع رفتن الاغی میآوردند، موقع برگشتن او را به امان خدا رها میکردند. روز آخر اسفند بود، پدرم را به روستایی در نزدیکی تربت دعوت کردند؛ نمیدانم برایش مرکب آوردند یا نه؛ شب فرا رسید، مادرم پای اجاق نشسته بود و برای شب عید برنج میپخت. هوا برفی بود. برف تند میبارید و باد به شدت میوزید. در چنین هوای بوران، کسی که در بیابان باشد، غالباً از بین میرود. من اضطراب مادرم را در آن ساعت فراموش نمیکنم. قدری از شب گذشته بود که پدرم آمد؛ در حالیکه دندانهایش نزدیک بود قفل شود. معلوم بود تنها و پیاده برگشته و از نیمهراه گرفتار بوران شده و گرگها به او حمله کردهاند.
فضیلتهای فراموش شده، حسینعلی راشد، صفحه ۱۲۵، برداشت آزاد
فما لبث أن جاء بعجل حنیذنوح نهصد سال دعوت مینمود
+نوشته شده در دوشنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۰ ساعت ۱۲:۳۵ ق.ظ توسط اشرفی
+نوشته شده در دوشنبه ۲۱ آبان ۱۳۹۷ ساعت ۱:۳۲ ق.ظ توسط اشرفی
امر به معروف در جامعه اسلامی وظیفه مردم است نه دولت! اگر مردم امر به معروف نخواستند، دولت مغلوب شده است. دخالت دولت امر به معروف نیست، بلکه اجبار و زور است.
برداشت آزاد [
اینجا]
معروف و منکرنوح نهصد سال دعوت مینمود
+نوشته شده در شنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۶ ساعت ۱۱:۱۳ ب.ظ توسط اشرفی
زُهَیْر بن قَیْن بَجَلیّ، عثمانی بود. عثمانیها معتقد بودند خون عثمان، گردن علی علیه السلام است و به همین دلیل دشمن حضرت بودند. زهیر نمیخواست با امام حسین علیه السلام مواجه شود؛ وقتی قاصد آمد و گفت امام میخواهند تو را ببینند، قصد نداشت برود اما همسرش گفت سبحانالله! پسرِ دختر پیامبر تو را میطلبد و تو نمیروی؟ چنان این را محکم گفت که زهیر شرمنده شد و تصمیم گرفت نزد امام برود. ما نمیدانیم بین او و امام چه گذشت که وقتی برگشت، دیدند متحوّل شده و شاد و مسرور گفت: من راه خودم را پیدا کردهام. نقل مشهور است که زهیر، همسرش را به کوفه بازگرداند. موقعی که میخواستند جدا شوند همسرش با چشمان گریان گفت: حالا که در رکاب پسر پیامبر شهید میشوی؛ قیامت مرا فراموش نکن!
سیری در سیرۀ نبوی، مرتضی مطهری، صفحه ۲۲۸، برداشت آزاد [
اینجا]
دعوت امام حسین از عبیدالله بن حر جعفی
+نوشته شده در شنبه ۸ مهر ۱۳۹۶ ساعت ۹:۱۳ ب.ظ توسط اشرفی
در روایت داریم جامعهای که امر به معروف و نهی از منکر را ترک کند، جامعۀ مرده است. یعنی بر این جامعه گرد مرگ پاشیدهاند. به من چه، به تو چه، کلاه خودمان را نگه داریم، هر کسی را در قبر خودش میگذارند، عیسی به دین خود موسی به دین خود، اینها هیچکدام فرهنگ دین نیست. فرهنگ دین کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته است. آتش به اختیاری که مقام معظم رهبری فرمودند، ترجمان امر به معروف و نهی از منکر است. رئیسی، برداشت آزاد [
اینجا]
+نوشته شده در جمعه ۲۶ خرداد ۱۳۹۶ ساعت ۶:۴۳ ب.ظ توسط اشرفی
+نوشته شده در یکشنبه ۱ اسفند ۱۳۹۵ ساعت ۳:۳۱ ب.ظ توسط اشرفی
ریشهی بسیاری از داستانهای مثنوی در آثاری مثل کلیله و دمنه وجود دارد. مرحوم فروزانفر و دیگران گشتهاند تا آنها را پیدا کردهاند. اما برای مولوی و خوانندگان آثار او هیچ اهمیتی ندارد که این قصّهها واقعیت داشته باشد یا افسانه باشد. مهم نتایجی است که از اینها گرفته میشود. مولوی میگوید: شما به پیمانه چهکار دارید؟ به آن چیزی که در پیمانه ریخته شده نظر کنید.
ای برادر قصّه چون پیمانه است/معنی اندر آن بسان دانه است
سروش، دین شناسی مولوی، جلسه دهم، دقیقه 01:15:00، برداشت آزاد
قرآن:
إِنْ هَذَا إِلاَّ أَسَاطِيرُ الأوَّلِينَ
+نوشته شده در دوشنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۴ ساعت ۱۰:۲۲ ق.ظ توسط اشرفی
از شمس تبریزی منقول است که میگوید: در مجلس فقیهان و محدثان بودم؛ همه میگفتند: حدّثنی فلان از فلان از فلان... من به آنها بانگ زدم که یکی بگوید: حدّثنی قلبی عن ربّی! چرا سلسله اسناد درست کردید که به چند واسطه به پیامبر برسد؟ آخرش هم معلوم نشود کی گفت کی نگفت راست بود دروغ بود سست بود یا محکم بود. تمام آنچه که به عنوان علوم نقلی در کتابها آمده و شما از علمای دین میشنوید البته در حق مقلدان خوب است نه برای کسانی که از این مرتبه عبور کردهاند. و همیشه هم بخش عظیمی از دینداران در تمامی ادیان مقلدان و متوسطاناند.
سروش، دین شناسی مولوی، جلسه پنجم، دقیقه ۴۵، برداشت آزاد
جمع سالم بین عقل و نقل و قلبراه برون رفت از حیرتکدام بیمار میتواند افطار کند؟
+نوشته شده در شنبه ۱۳ تیر ۱۳۹۴ ساعت ۱:۲۷ ق.ظ توسط اشرفی
+نوشته شده در چهارشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت ۱۱:۱۵ ب.ظ توسط اشرفی
+نوشته شده در یکشنبه ۱۲ آذر ۱۳۹۱ ساعت ۱۱:۵ ق.ظ توسط اشرفی
مولوی مغز شاگردانش را به آسیاب تشبیه میکند که باید دانههای معرفت را آسیاب کند تا بفهمد. زمانی که دید یکی از شاگردانش خوابیده، گفت: چون فشار آب زیاد است، سنگ آسیاب مغز مستمع را برده است.
چون در اینجا مستمع را خواب برد/ سنگ های آسیا را آب برد
محمدتقی جعفری، عوامل جذابیت سخنان مولوی، صفحه ۲۸، برداشت آزاد
رفتن این آب فوق آسیاستبگذارید بخوابد
+نوشته شده در یکشنبه ۲۸ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۶:۱۴ ب.ظ توسط اشرفی
شما به جز علی(ع) هیچ فرماندۀ پیروز نظامی را سراغ ندارید که بر سر کشته های دشمن زار زار گریه کند و بگوید چرا جهنمی شدید؟ آیا صاحب چنین قلب مهربانی می تواند زیر سایۀ نخل های مدینه بنشیند خرما جعبه کند، بفروشد، با پولش زندگی راحتی برای زن و بچه اش درست کند و بگوید به من چه که مردم به جهنم می روند؟
انصاریان، اول ۱، محرم ۱۳۸۳، دهه اول، جلسه اول، برداشت آزاد
صفیه همسر من استجواب سلام پیغمبرنوح نهصد سال دعوت مینمود
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۹:۱۲ ب.ظ توسط اشرفی