نکات

آواز حیدر یغما

اصلا آرام ندارم
از کسی توقع ندارم
به کسی توجه ندارم
تنم در وسعت دنیای پهناور نمی‌گنجد
روان سرکشم در قالب پیکر نمی‌گنجد
مرا اسرار از این گفت‌وگو بالاتر است اما
به گوش خلق از این حرف بالاتر نمی‌گنجد
نشان قبر مگذارید بعد از مرگ یغما را
شهابِ طارم اسرار در مقبر نمی‌گنجد [اینجا]
+نوشته شده در یکشنبه ۱ مرداد ۱۴۰۲ ساعت ۱۲:۴۴ ب.ظ توسط اشرفی  

فردوسی در بیان حیدر یغما

فردوسی به مادیات توجه نداشت. اگر داشت نمی‌توانست بگوید:
چو ایران نباشد تن من مباد [اینجا]
+نوشته شده در یکشنبه ۱ مرداد ۱۴۰۲ ساعت ۱۲:۳۴ ب.ظ توسط اشرفی  

هرچه گفتند حقیقت تو به انكار بكوش

تا یقینی به كف آری ز یقین بالاتر [یغما]
مراتب کفر و ایمان
یا ایها الذین آمنو آمنوا
ز نو هر لحظه ایمان تازه گردان
مسلمان شو مسلمان شو مسلمان [شبستری]
+نوشته شده در یکشنبه ۲۵ تیر ۱۴۰۲ ساعت ۹:۱ ب.ظ توسط اشرفی  

اشعار غلط یغما

یکی از دبیران شاعر به یغما گفت: شعرهای تو غلط زیاد دارد. یغما پرسید آیا درست هم دارد؟ گفت: بله؛ یغما گفت: پس غلط‌ها را می‌توان درست کرد!
شاعر خشتمال، جواد محقق نیشابوری، پاورقی صفحه ۱۱، برداشت آزاد [اینجا]
شکست ناپلئون
غرب چگونه غرب شد؟
ما چگونه ما شدیم؟
شاگرد نمانید
اول ابلیسی مرا استاد بود
+نوشته شده در سه شنبه ۲۶ بهمن ۱۴۰۰ ساعت ۸:۲۹ ب.ظ توسط اشرفی  

ای آه که بلبل ادب یغما مرد

تاریخ وفات یغما [۱۴۰۸ ه‍ ق]
شاعر خشتمال، جواد محقق نیشابوری، صفحه ۴، برداشت آزاد [اینجا]
فوت و وفات
+نوشته شده در سه شنبه ۲۶ بهمن ۱۴۰۰ ساعت ۸:۱۰ ب.ظ توسط اشرفی  

خلق امروز به تکذیب بگیرند مرا

آن زمانم بشناسند که یغمایی نیست
شاعر خشتمال، جواد محقق نیشابوری، صفحه ۱۵، برداشت آزاد [اینجا]
+نوشته شده در سه شنبه ۲۶ بهمن ۱۴۰۰ ساعت ۴:۳۴ ق.ظ توسط اشرفی  

مرا خواب آن زمان آید که در زیر لحد باشم

سر پرشور اندر نرمی بستر نمی‌گنجد
شاعر خشتمال، جواد محقق نیشابوری، صفحه ۹، برداشت آزاد [اینجا]
+نوشته شده در سه شنبه ۲۶ بهمن ۱۴۰۰ ساعت ۴:۳۲ ق.ظ توسط اشرفی  

من یکی کارگر بیل بدستم بر من

نام شاعر مگذارید و حرامم مکنید
شاعر خشتمال، جواد محقق نیشابوری، صفحه ۱۳، برداشت آزاد [اینجا]
+نوشته شده در سه شنبه ۲۶ بهمن ۱۴۰۰ ساعت ۴:۱۰ ق.ظ توسط اشرفی  

عاشق و شاعر و شوریده زیادند ولی

+نوشته شده در دوشنبه ۳۰ بهمن ۱۳۹۱ ساعت ۵:۱۱ ق.ظ توسط اشرفی  

خندیدیم و اشک ریختیم

خدیجه‌ای در روستای غار بود که جوانی عاشقش شدم اما چهل سال او را ندیدم. این اواخر که از غار می‌گذشتم به خانه‌اش رفتم. پیر و زمین‌گیر شده بود. با هم نشستیم و چای خوردیم. از آن روزها گفتیم و گریه کردیم و خندیدیم.
دیوان حیدریغما، صفحه ۲۷، برداشت آزاد
خنده از لطفت حكايت مى‌كند
عاشق و شاعر و شوریده زیادند ولی
نفسی بیا و بنشین سخنی بگوی و بشنو
+نوشته شده در جمعه ۱۳ مرداد ۱۳۹۱ ساعت ۱۱:۴۴ ب.ظ توسط اشرفی