+نوشته شده در یکشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۵ ساعت ۸:۶ ب.ظ توسط اشرفی
خرافاتی بین مردم بود که اگر مار به زمرد نگاه کند کور میشود.
شاها تو زمردی و خصمت افعی/افعی به زمرد نگرد کور شود
ابوریحان میگوید من خودم مار را گرفتم، چند روز در قفس و مقابل زمرد نگه داشتم تا ببینم کور میشود یا نه، دیدم نشد! به این میگویند عقل تجربی!
سروش، اقبال و نبوّت، دقیقه ۰۱:۲۶:۰۰ برداشت آزاد
+نوشته شده در چهارشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۵ ساعت ۳:۱۱ ب.ظ توسط اشرفی
+نوشته شده در چهارشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۵ ساعت ۲:۵۱ ب.ظ توسط اشرفی
زمینی هم که به مسئلۀ ختم نبوت نگاه کنیم، پیامبر اسلام شخص زیرکی بود. خوب فهمیده بود که بعد از او نبوتی نخواهد بود. بعد از پیامبر اسلام هر کس ادعای پیامبری کرد موفق نشد. همین بهائیت را در نظر بگیرید، الان ۱۶۰-۷۰ سال از عمر بهائیت میگذرد. بنا به آماری که خود بهاییها دادهاند در سراسر جهان دو میلیون پیرو بیشتر ندارد. حالا مارکسیسم را در نظر بگیرید که عمر بهائیت را دارد با اینکه دین نبود ولی نصف کره زمین را گرفت! تعرف الاشجار باثمارها
سروش، اقبال و نبوّت، دقیقه ۰۱:۱۷:۰۰، برداشت آزاد
آن یکی میگفت من پیغمبرمچرا ابنسینا ادعای پیامبری نكرد؟
+نوشته شده در چهارشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۵ ساعت ۲:۳۵ ب.ظ توسط اشرفی
یکی از انتقادهای من به مولوی این است که علم تجربی را سرزنش میکند. وقتی از مهندسی و صنعتگری یاد میکند، میگوید:
خردهکاریهای علم هندسه/یا نجوم و علم طب و فلسفه
که تعلق با همین دنیاستش/ره به هفتم آسمان بر نیستش
این همه علم بنای آخور است/که عمادِ بودِ گاو و اشتر است
بهر استبقای حیوان چند روز/نام آن بنهاده این گیجان رموز [
اینجا]
دانشمندان را میگوید گیجان! بعد هم میگوید اینها که مهندسی میکنند و ساختمان میسازند، آخرش یک آخور میسازند که آدمها مثل حیوانات مدتی زندگی کنند و بعد هم از دنیا بروند. از قرن پنجم ششم بود که متأسفانه این گرایش پدید آمد و علوم تجربی را دچار توقف کرد.
سروش، اقبال و نبوت، دقیقه۰۱:۲۲:۰۰، برداشت آزاد
علم مطلوب بالذات استاعتراض ملاصدرا به ابن سینادین علم رفتن به آسمان استعلم رسمی سر به سر قیل است و قال
+نوشته شده در چهارشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۵ ساعت ۷:۲ ق.ظ توسط اشرفی
+نوشته شده در چهارشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۵ ساعت ۴:۱۴ ق.ظ توسط اشرفی
سعدی مثل کسی که با معشوق خود سخن میگوید، پیامبر را شاعرانه توصیف میکند. میگوید:
ماه فرو ماند از جمال محمد/ سرو نماند به اعتدال محمد
همین ماه و سرو را نسبت به دیگران هم میگوید:
گر گویمت که ماهی مه بر زمین نباشد/ گر گویمت که سروی سرو اینچنین نباشد
اما مولوی، اولاً پیامبر را امام المتقین میخواند نه ماه و سرو و چمن! بعد خواهش میکند که خیال اندیشگان را به مرحلۀ یقین برساند:
هین روان کن ای امام المتقین/ این خیال اندیشگان را تا یقین
سروش، اقبال و نبوّت، دقیقه ۵۳:۰۰ برداشت آزاد
علم نیکو به از صورت نیکوپیامبر را چگونه صدا بزنیم؟عاشقانههای زیارت آل یاسینماه رمضان دوست خیالی نیست
+نوشته شده در چهارشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۵ ساعت ۳:۲ ق.ظ توسط اشرفی
گمان میکنم یکی از دلایلی که اقبال با حافظ بر سر مهر نبود این است که حافظ نام همۀ پیامبران را در دیوان خود آورده اما نام پیامبر اسلام را نیاورده است. گر چه نمیتوان نتیجه گرفت که خدای نخواسته حافظ با پیامبر اسلام مشکلی داشته اما این هم یک غیبت برجستهای است که در دیوان او مشاهده میشود. البته کسی به من گفت که منظور از "پیر مغان" در دیوان حافظ پیامبر اسلام است که حافظ همه جا به او پناه میبرد.
سروش، اقبال و نبوّت، دقیقه ۵۳:۰۰ برداشت آزاد
+نوشته شده در چهارشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۵ ساعت ۲:۳۸ ق.ظ توسط اشرفی
برای خاتمیت دو جور تحلیل آمده است. یکی اینکه علمای ما میگویند به همین دلیل هم حرف اقبال لاهوری را نه فهمیدند و نه پذیرفتند. میگویند: با آمدن پیامبر اسلام هر چه لازم بود برای بشریت آمد و دیگر بعد از آن چیزی نمانده بود که پیغمبر تازه بیاورد. این سخن مرحوم مطهری است که در عمق اندیشههای متکلمان ما بود. اما اقبال لاهوریی در مقام تبیین خاتمیت از راه دیگری رفته است. میگوید به دلیل گسترش عقل استقرائی، شرایط امتناع نبوت پدید آمد. البته مرحوم مطهری در آخرین کتابی که در باب انقلاب اسلامی نوشت حملۀ تندی به اقبال کرد. در آنجا نوشت تئوری اقبال در باب خاتمیت در واقع خاتمۀ نبوت نیست بلکه خاتمۀ دیانت است. او میخواهد بگوید که با ختم نبوت دیگر آدمی به دیانت احتیاج ندارد. مثل طفلی که بالغ شده و از خانواده و پدر و مادر جدا میشود و دنبا کار خودش می رود.
سروش، اقبال و نبوّت، دقیقه ۴۶:۰۰ برداشت آزاد
+نوشته شده در چهارشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۵ ساعت ۱:۵۵ ق.ظ توسط اشرفی
در زمان پیامبر اعجاز و سحر و خواب عقلانی بود. نگاه به آسمان داشتن، دست به پشت پرده داشتن، راه به باطن امور یافتن و نیروهای غیبی را در کار دیدن همه جا نُرم و عقلانیت و زبان زمانه بود. اما در روزگار ما اینها را غیر عقلانی میدانند. اقبال میگوید: همزمان با پیامبر اسلام یا کمی پس از ایشان عقل استقرایی در بشر رویش پیدا کرد. یعنی آدمیان به دنبال به کار گرفتن عقل برای شناخت طبیعت و تاریخ برآمدند. دو منبع تازه معرفت متولد شد که یکی طبیعت و دیگری تاریخ بود. قهرمان علمی جهان اسلام را ابوریحان بیرونی و قهرمان معرفت تاریخی را هم ابن خلدون میداند. از نظر اقبال وقتی که عقل استقرایی فربه شد توانا شد چالاک شد و به صحنۀ معرفت آمد منابع دیگر معرفت که مادون عقل بودند یعنی غرائز حیوانی و یا مافوق عقل بودند یعنی منابع وحیانی، پس رفتند و باعث شد که دیگر خاک تاریخ پیامبرپرور نباشد.
سروش، اقبال و نبوت، دقیقه۳۵:۰۰ برداشت آزاد
کمال نبوتروی در نقصان گذارد ماه چون گردد تمامعلت اختلاف معجزات پیغمبران
+نوشته شده در سه شنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۵ ساعت ۷:۶ ب.ظ توسط اشرفی
شاعر خیلی خوب و بزگ ما عالمان بزرگی نبودند. شما نگاه کنید در روزگار ما مرحوم علّامه طباطبایی فیلسوف بود، مفسّر قرآن بود، مرد دانایی بود که چند غزل و شبه قصیده از ایشان باقی مانده است. من به یاد دارم در تبریز جلسهای بود و کسی در آنجا یکی از غزلهای نرمالِ مرحوم علامه را میخواند که نه چندان زیبا و نه چندان زشت بود. شاگرد مرحوم علامه که در کنار من نشسته بود به من گفت: اگر این شعرها را من گفته بودم الآن با پس گردنی بیرونم میکردند. حافظ دانشمند نبود یک طلبگی مختصر کرده بود اگر مانده بود و عالم بزرگی شده بود دیگر حافظ نداشتیم. همان بهتر که از مدرسه فرار کرد. مولوی هم بعد از اینکه از مدرسه فرار کرد و فقاهت را کنار گذاشت و عشقی به شمس تبریزی پیدا کرد شاعر شد. وقتی یک امر در وجود شما شکوفا شد، وجود شما اشباع میشود و بقیه امور پس میروند.
سروش، اقبال و نبوّت، دقیقه ۳۹:۰۰ برداشت آزاد
انتقاد صاحب جواهر به میردامادتمرکز شیخ بهاییعالمان مالدار
+نوشته شده در سه شنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۵ ساعت ۵:۳۸ ب.ظ توسط اشرفی
من ترجیح میدهم این سَری سخن بگویم نه آن سَری! یعنی تاریخی و طبیعی و زمینی سخن بگویم، نه آسمانی! میتوانید بگویید وقتی درجه حرات در یکطرف کم میشود و در طرف دیگر بیشتر میشود، انتقال هوا صورت میگیرد، لذا باد میوزد. میتوانید هم به زبان قرآن بگویید که خداوند مرسل الرّیاح است. این، دو گفتمان است دو زبان است که به موازات هم جریان دارند و هیچکدام هم دیگری را از صحنه خارج نمیکنند. مانعةالجمع نیستند بلکه قابل جمعاند.
سروش، اقبال و نبوت، دقیقه۲۹:۰۰ برداشت آزاد
+نوشته شده در دوشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۵ ساعت ۱۱:۳۱ ب.ظ توسط اشرفی
مرحوم اقبال لاهوری عاشق پیامبر اسلام بود. در احوال او نوشتند: وقتی یکی از فرزندانش اهانتی به پیامبر کرد، اقبال هم او را برای همیشه از خود طرد کرد. آرزو داشت در حجاز بمیرد. البته آرزویی که برآورده نشد.
سروش، اقبال و نبوت، دقیقه۲۱:۰۰ برداشت آزاد
+نوشته شده در دوشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۵ ساعت ۸:۳۴ ب.ظ توسط اشرفی
یکی از اشعار درخشان اقبال این است که میگوید:
بگذر از فقری که عریانی دهد/ واطلب فقری که سلطانی دهد
در اینجا فقر به معنای تصوف است. صوفیان خودشان را فقرا مینامیدند. میگوید: از فقر و تصوفی که عریانی به بار میآورد بگذر اما فقری بطلب و دنبال تصوفی برو که تو را سلطانی دهد و تو را مقتدر کند. یکی از دیدگاههای اساسی اقبال اقتدار پیامبر بود. اقتدار و قدرت دنیوی از نظر اقبال جزء لایتجزای پیامبری است. در جایی میگوید اگر آدمی بتواند دیگران را تسخیر کند اما اقتدار نداشته باشد آن از جنس ساحری است.
سروش، اقبال و نبوت، دقیقه۱۴:۰۰ برداشت آزاد
چو بر دشمنی باشدت دسترسغره مشوشنیدستم که هر کوکب جهانی استفی عینی صغیرا
+نوشته شده در دوشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۵ ساعت ۲:۱۵ ب.ظ توسط اشرفی
غزالی معتقد بود فقه و کلام زنده است. به گونهای که فقیهان عرصه را بر علوم دینی دیگر تنگ کردهاند و متکلمان چنان پیش افتادهاند که اخلاق و تجربۀ دینی به خفتگی و مردگی افتاده است.
سروش، اقبال و نبوت، دقیقه۱۷:۰۰ برداشت آزاد
من: ظاهراً سروش مبحث افول اخلاق خود را از غزالی گرفته است!
افول اخلاق سروش
+نوشته شده در دوشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۵ ساعت ۱:۲۶ ق.ظ توسط اشرفی
+نوشته شده در دوشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۵ ساعت ۱:۱۳ ق.ظ توسط اشرفی
کسانی که فقط در محیط زندگی خودشان ماندهاند اساسا فکر اصلاح و تغییر و برونشو در سر اینها جوانه نمیزند. شما سید جمالالدّین اسدآبادی را ببینید، سالها در کشورهای فرانسه، ترکیه، مصر و افغانستان بود. محمد عبده که شاگرد او بود هرگز آن روح حماسی سید جمال را نداشت امّا وقتی به فرانسه رفت و مدّتی در آنجا اقامت کرد آن جملۀ مشهور را گفت: که در فرانسه اسلام دیدم، در مصر مسلمان!
این جمله در ذهن شیخ محمد عبده متولد نمیشد مگر اینکه جامعۀ دیگری را ببیند. نحوۀ دیگری از زندگی را بیازماید و خود به این نتیجه برسد. آقای بازرگان و مرحوم دکترشریعتی از کشور خودمان و کسانی دیگر؛ همۀ اینها را که ملاحظه کنید میبینید، اولا به خارج مهاجرت کردند، ثانیا در آنجا زندگی کردند. نه اینکه مهانوار سفری داشته باشند و پذیرایی شوند و برگردند. بعضیها هر سال چند بار به خارج سفر دارند اما آن زندگی کردن نیست. آن زیستن با دیگران نیست. آن قاطی شدن با اجتماع نیست. آن مهمانی است. مهمانییی که کاردارها و سفرا موظفند آنها را از فرودگاه تحویل بگیرند و به هتل ببرند و دوباره برگردانند. اینچنین نمیتوان جهان را شناخت و ادعای جهانشناسی و جهاندیدگی داشت.
سروش، اقبال و نبوت، دقیقه۱۰:۰۰ برداشت آزاد
اطلاعات قهوهخانهای جان کرینه مشهد را دیدهام نه زشک راتو قلب بیگانه را میشناسیسفارش به قرآن در وصیّت امام علی(ع)روستای ایستا در شرق طالقاناستخاره بعد از نماز دکتر شریعتی
+نوشته شده در دوشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۵ ساعت ۱:۱۱ ق.ظ توسط اشرفی
البته در طول تاریخ تشیع سوء استفادههای فراوانی هم از قصۀ مهدویت شده است. امام زمان آنجا ننشسته است که فقط نگاهش به جامعۀ ایران و شیعیان باشد و گاه گاهی در امور آنها دخالت کند. انتخاباتی را به پیروزی برساند یا پارهای ازنمایندگان مجلس را برنده کند. اینها سیاستمداری نیست بلکه عوام فریبی و ترویج خرافات است. که اگر با اعتقاد ادا شود سوء فهم است. امام زمان بنا به تعریف شیعیان یک رسالت جهانی دارد. چنین فرقهای کردن، لوکال کردن، محلی کردنِ یک شخصیت جهانی، از سوء فهم و ضعف اندیشه نشأت میگیرد. ما ملزمیم در مقابل این اندیشههای خرافی کج باورانه بایستیم وخرافه بودن آنها افشا کنیم به امام زمانی که چنین نقشی دارد اعتقاد نمیتوان ورزید.
سروش، اقبال و نبوت، دقیقه ۰۸:۳۸ برداشت آزاد
+نوشته شده در دوشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۵ ساعت ۱:۹ ق.ظ توسط اشرفی
اقبال لاهوری معتقد بود که اساسا اندیشۀ مهدویت و منجی آخرالزمان از اندیشههای زرتشتی و ایران باستان بوده که وارد عالم اسلام شده و شیعیان آن را برگرفتهاند و معتقد به دو چهرۀ خوب و بد هستی شدهاند که نهایتا آن رویۀ نیک و روشن بر رویۀ بد و تاریک غلبه خواهد کرد. نیکان بر بدان پیروز خواهند شد و روزگاری خواهد رسید که وعدۀ همۀ انبیا وفا خواهد شد و آدمیان بهشت را بر روی زمین خواهند دید.
سروش، اقبال و نبوت، دقیقه ۰۷:۲۴، برداشت آزاد
+نوشته شده در دوشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۵ ساعت ۱:۶ ق.ظ توسط اشرفی
+نوشته شده در دوشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۵ ساعت ۱:۳ ق.ظ توسط اشرفی
شیعیان با طرح مسئلۀ امامت و با بخشیدن تقریبا تمام اوصاف پیامبر به آنان، عملاً دویست و شصت سال خاتمیت را به تأخیر افکندند. یعنی شیعیان همۀ انتظاراتی را که از پیمبر داشتند، از امامان هم داشتند. آنها را معصوم میدانستند، واجد علم غیب میدانستند، اتوریتهای میدانستند که میتواند تشریع کند ... و احکام تازه بیاورد. از عالم بالا الهام میگیرند بلکه وحی دریافت میکنند. البته تأخیر افتادن آن از نظر اقبال امر سودبخشی نبوده است.
سروش، اقبال و نبوت، دقیقه۰۳:۵۱ برداشت آزاد
آیا امامت تأخیر ختم نبوت است؟
+نوشته شده در دوشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۵ ساعت ۱:۱ ق.ظ توسط اشرفی
+نوشته شده در دوشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۵ ساعت ۱۲:۵۸ ق.ظ توسط اشرفی