نکات

ید علیا به ید سفلی چه ماند؟

یَدِ عُلْیا به یَدِ سُفْلی چه ماند؟ [سعدی]
ید علیا یعنی دست بالا و دهنده؛ ید سفلی یعنی دست زیر و گیرنده؛ می‌گوید دست زبَرین قابل قیاس با دست زیرین نیست. دهنده باش نه گیرنده؛ ید علیا باش نه ید سفلی!
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه پنجم، ساعت ۰۱:۱۰، برداشت آزاد
برو شیر درنده باش ای دغل
لذّت کرام و لئام
صدقه دادن علامه طباطبایی
+نوشته شده در شنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۲ ساعت ۵:۲۳ ب.ظ توسط اشرفی  

بنوش و بنوشان؛ مرنج و مرنجان

ای نور چشم من سخنی هست گوش کن
چون ساغرت پر است بنوشان و نوش کن [حافظ]
تا در این صورتیم از کس ما
هم نرنجیم و هم نرنجانیم [مولوی]
صوفی ار باده به اندازه خورد نوشش باد
ور نه اندیشه این کار فراموشش باد [حافظ]
لب پیاله ببوس آنگهی به مستان ده [حافظ]
اگر موفق به این امر شدید چهار دروازۀ بهشت به روی شما باز خواهد شد. درهای دیگر را هم شما باز کنید. شرح بوستان تمام شد. در احوال خوشی که دارید همگان را در دعای خود منظور کنید. امیدوارم همین مقدار دستی که برآوردیم خداوند ما را تهیدست برنگرداند. والسلام علیکم و رحمة الله
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه نوزدهم، دقیقه ۵۴:۰۸، برداشت آزاد
درد و رنج
لذّت کرام و لئام
عارف که برنجد تنگ آب است هنوز
+نوشته شده در پنجشنبه ۷ بهمن ۱۴۰۰ ساعت ۸:۴۳ ق.ظ توسط اشرفی  

مناجات سعدی

سعدی در ابتدای قصاید فارسی، بعد از حمد خدا به ذکر پیامبر و بعد به ذکر خلفا می‌پردازد و در پایان ذکر امام علی می‌گوید و سپس دعا می‌کند.
شکر و سپاس و منت و عزت خدای را/ پروردگار خلق و خداوند کبریا...
یارب به دست او که قمر زآن دو نیم شد/ تسبیح گفت در کف میمون او حصا...
ای یار غار سید و صدیق نامور/ مجموعهٔ فضائل و گنجینهٔ صفا...
دیگر عمر که لایق پیغمبری بدی/ گر خواجهٔ رسل نبدی ختم انبیا...
دیگر جمال سیرت عثمان که بر نکرد/ در پیش روی دشمن قاتل سر از حیا...
فردا که هر کسی به شفیعی زند دست/ ماییم و دست و دامن معصوم مرتضی...
یارب به نسل طاهر اولاد فاطمه/ یارب به خون پاک شهیدان کربلا...
دلهای خسته را به کرم مرهمی فرست/ ای نام اعظمت درِ گنجینهٔ شفا
کردی تو آنچه شرط خداوندی تو بود/ ما در خور تو هیچ نکردیم ربّنا [سعدی]
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه نوزدهم، دقیقه ۱۷:۱۴، برداشت آزاد
مذهب سعدی
+نوشته شده در پنجشنبه ۷ بهمن ۱۴۰۰ ساعت ۱:۳۵ ق.ظ توسط اشرفی  

گل همین پنج روز و شش باشد

وین گلستان همیشه خوش باشد [سعدی]
برنامه‌ای را که دو سال پیش آغاز کرده بودیم، بحمدلله به سرانجام و کمال خود می‌رسد. امیدوارم پس از این هم بتوانم مطلبی داشته باشم و به محضر عزیزان عرضه کنم. البته بوستان ظاهرأ تمام شد ولی بوستان که تمام نمی‌شود. چنانکه هفت قرن است این بوستان خوش است.
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه نوزدهم، دقیقه ۱، برداشت آزاد
+نوشته شده در پنجشنبه ۷ بهمن ۱۴۰۰ ساعت ۱۲:۵۸ ق.ظ توسط اشرفی  

آب در کشتی هلاک کشتی است

آب اندر زیر کشتی پشتی است [مولوی]
مولوی نعمت‌ دنیا را نادیده نمی‌گیرد. آن را تحقیر نمی‌کند. بلکه می‌‎گوید نعمت دنیا مثل آب دریاست. اگر آب دریا وارد کشتی شود، کشتی غرق را می‌کند. اما اگر زیر کشتی بماند، تکیه‌گاهی است تا کشتی را به ساحل نجات برساند.
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه هجدهم، ساعت ۰۱:۰۷:۴۸، برداشت آزاد
سلط الله علیه البناء والماء والطین
+نوشته شده در چهارشنبه ۶ بهمن ۱۴۰۰ ساعت ۱۱:۳۷ ب.ظ توسط اشرفی  

یکی مال مردم به تلبیس خورد

چو برخاست لعنت بر ابلیس کرد [سعدی]
مولوی این قصه را از سعدی هم بهتر می‌گوید: کسی گناهی کرد و لعنت بر ابلیس کرد. ابلیس بر او ظاهر شد و گفت: از گناهی که تو کردی چیزی به من نرسید. تو از من ابلیس‌تری؛ چرا مرا لعن می‌کنی؟
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه هجدهم، دقیقه ۵۲:۵۶، برداشت آزاد
+نوشته شده در چهارشنبه ۶ بهمن ۱۴۰۰ ساعت ۱۱:۳۶ ب.ظ توسط اشرفی  

ای دوست بیا تا غم فردا نخوریم

وین یک دم عمر را غنیمت شمریم
فردا که ازین دیر فنا درگذریم
با هفت‌ هزار سالگان سر به‌ سریم [خیام]
معتقد بودند از زمانی که خداوند دنیا را آفرید تا زمان پیامبر اسلام ۶۰۰۰ سال گذشته است. هزار سال پس از آن بساط عالم جمع خواهد شد.
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه هجدهم، دقیقه ۵۷:۵۵، برداشت آزاد
+نوشته شده در چهارشنبه ۶ بهمن ۱۴۰۰ ساعت ۱۱:۳۶ ب.ظ توسط اشرفی  

نصیحت داروی تلخ است و باید

که با جُلّاب[شربت] در حلقت چکانند
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه هجدهم، دقیقه ۱۴:۳۷، برداشت آزاد
عتاب یار
فخر رازی علم را لیتی کند
مجنون به نصیحت دلم آمده است
آیا نصیحت تلخ است؟
نصیحت آیت الله مکارم به سروش
+نوشته شده در چهارشنبه ۶ بهمن ۱۴۰۰ ساعت ۳:۳۱ ب.ظ توسط اشرفی  

یکی بر تربتی فریاد می‌خواند

که اینان پادشاهان جهانند
بگفتم تخته‌ای بر کن ز گوری
ببین تا پادشه یا پاسبانند
بگفتا تخته بر کندن چه حاجت
که می‌دانم مشتی استخوانند [سعدی]
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه هجدهم، دقیقه ۱۴:۲۰، برداشت آزاد
+نوشته شده در چهارشنبه ۶ بهمن ۱۴۰۰ ساعت ۳:۲۴ ب.ظ توسط اشرفی  

دو بیتم جگر کرد روزی کباب

دو بیتم جگر کرد روزی کباب/ که می‌گفت گوینده‌ای با رَباب
بسا تیر و دیماه و اردیبهشت/ بیاید که ما خاک باشیم و خشت
پس از ما بسی گل دهد بوستان/ نشینند با یکدگر دوستان
کسانی که از ما به غیب اندرند/ بیایند و بر خاک ما بگذرند
ما همان دوستانی هستیم که ۷۰۰ سال بعد از سعدی دور هم نشستیم و سخن می‌گوییم.
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه هفدهم، ساعت ۰۱:۰۰:۵۸، برداشت آزاد
+نوشته شده در چهارشنبه ۶ بهمن ۱۴۰۰ ساعت ۱۰:۱۹ ق.ظ توسط اشرفی  

چو دوران عمر از چهل در گذشت

مزن دست و پا کآبت از سر گذشت [سعدی]
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه هفدهم، ساعت ۰۱:۰۰۴۴، برداشت آزاد
ای که پنجاه رفت و در خوابی
بیا ای که عمرت به هفتاد رفت
+نوشته شده در چهارشنبه ۶ بهمن ۱۴۰۰ ساعت ۱۰:۶ ق.ظ توسط اشرفی  

چو فندق دهان از سخن بسته بود

نه چون ما لب از خنده چون پسته بود [سعدی]
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه هفدهم، دقیقه ۵۶:۵۵، برداشت آزاد
+نوشته شده در چهارشنبه ۶ بهمن ۱۴۰۰ ساعت ۹:۵۵ ق.ظ توسط اشرفی  

ای که پنجاه رفت و در خوابی

مگر این پنج روزه دریابی [سعدی]
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه هفدهم، دقیقه ۵۴:۳۶، برداشت آزاد
بیا ای که عمرت به هفتاد رفت
+نوشته شده در چهارشنبه ۶ بهمن ۱۴۰۰ ساعت ۹:۴۷ ق.ظ توسط اشرفی  

بیا ای که عمرت به هفتاد رفت

مگر خفته بودی که بر باد رفت؟ [سعدی]
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه هفدهم، دقیقه ۵۳:۲۴، برداشت آزاد
+نوشته شده در چهارشنبه ۶ بهمن ۱۴۰۰ ساعت ۹:۴۱ ق.ظ توسط اشرفی  

گناه شرعی و گناه اخلاقی

+نوشته شده در سه شنبه ۵ بهمن ۱۴۰۰ ساعت ۴:۲۱ ب.ظ توسط اشرفی  

حکم شراب در اخلاق

+نوشته شده در سه شنبه ۵ بهمن ۱۴۰۰ ساعت ۱۲:۴۴ ق.ظ توسط اشرفی  

به یاد آید آن لعبت چینیم

کند خاک در چشم خودبینیم [سعدی]
سعدی در این داستان‌سرایی می‌گوید: در سومَنات دیدم مردم بتی را پرستش می‌کنند. تعجب کردم که چرا مردم بت بی جان را پرستش می‌کنند؟ اما برهمن به من گفت که این بت در مقابل خواسته‌های مردم واکنش نشان می‌دهد. از من خواست شب را در بتکده بمانم تا دلیل پرستش مردم بر من آشکار شود. شب ماندم؛ هنگام صبح مردم زیادی آمدند؛ در این هنگام دست‌های بت بالا رفت و در مردم خروشی پدید آمد. ناگاه دیدم کسی پشت پرده نشسته و ریسمانی در دست دارد. هنگامی که ریسمان را می‌کشد دست‌های بت برافراشته می‌شود. او فهمید که من از اسرارش باخبر شدم به همین سبب در پی من افتاد اما من او را به چاه انداختم و فرار کردم.
به یاد آید آن لعبت چینیم/ کند خاک در چشم خودبینیم...
نه صاحبدلان دست بر می‌کشند/ که سررشته از غیب در می‌کشند
در خیر باز است و طاعت ولیک/ نه هر کس تواناست بر فعل نیک...
پس ای مرد پوینده بر راه راست/ تو را نیست منت، خداوند راست
چو در غیب نیکو نهادت سرشت/ نیاید ز خوی تو کردار زشت...
تکبر مکن بر ره راستی/ که دستت گرفتند و برخاستی [سعدی]
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه شانزدهم، ساعت ۰۱:۱۹:۱۸، برداشت آزاد
یادم آمد قصۀ اهل سبا
اجتماع تدریجی
يَمُنُّونَ عَلَيْكَ أَنْ أَسْلَمُوا
+نوشته شده در دوشنبه ۴ بهمن ۱۴۰۰ ساعت ۲:۵۴ ب.ظ توسط اشرفی  

پسندد که از من برآید دمار

مبادا که سرّش کنم آشکار [سعدی]
سعدی در این داستان‌سرایی می‌گوید: در سومَنات دیدم مردم بتی را پرستش می‌کنند. تعجب کردم که چرا مردم بت بی جان را پرستش می‌کنند؟ اما برهمن به من گفت که این بت در مقابل خواسته‌های مردم واکنش نشان می‌دهد. از من خواست شب را در بتکده بمانم تا دلیل پرستش مردم بر من آشکار شود. شب ماندم؛ هنگام صبح مردم زیادی آمدند؛ در این هنگام دست‌های بت بالا رفت و در مردم خروشی پدید آمد. ناگاه دیدم کسی پشت پرده نشسته و ریسمانی در دست دارد. هنگامی که ریسمان را می‌کشد دست‌های بت برافراشته می‌شود. او فهمید که من از اسرارش باخبر شدم به همین سبب در پی من افتاد اما من او را به چاه انداختم و فرار کردم.
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه شانزدهم، ساعت ۰۱:۱۹:۱۸، برداشت آزاد
+نوشته شده در دوشنبه ۴ بهمن ۱۴۰۰ ساعت ۶:۴۰ ق.ظ توسط اشرفی  

داستان سرایی سعدی

سعدی داستان‌های زیادی در بوستان دارد. خیلی از شارحان بوستان، ادیبان و مورخان گفته‌اند: معلوم نیست که این قصه‌ها راستین باشد بلکه پاره‌ای از این‌ها اختراع خود سعدی است. البته این هم عجب نیست. به هر حال یک طنزگو می‌تواند افسانه هم بسراید و از طریق آن پیام خود را به ما برساند. مثلا وقتی می‌گوید من در نظامیه چنین و چنان بودم، ممکن است حقیقت داشته باشد اما بعضی از آن‌ها مسلمأ حقیقت ندارد و هیچ احتمال ندارد که راست باشد.
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه شانزدهم، ساعت ۰۱:۰۱:۲۰، برداشت آزاد
مقام من به کجا رسیده است؟
این کلیله و دمنه جمله افتراست
+نوشته شده در دوشنبه ۴ بهمن ۱۴۰۰ ساعت ۶:۱۴ ق.ظ توسط اشرفی  

یکی را که در بند بینی مخند

مبادا که ناگه درافتی به بند [سعدی]
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه شانزدهم، دقیقه ۵۸:۳۰، برداشت آزاد
+نوشته شده در دوشنبه ۴ بهمن ۱۴۰۰ ساعت ۶:۱ ق.ظ توسط اشرفی  

بهایم به روی اندر افتاده خوار

تو همچون الف بر قدمها سوار [سعدی]
گذشتگان ظاهراً این را نکته‌ای یافته بودند که حیوانات وقتی غذا می‌خورند سر در غذا می‌کنند ولی آدمی غذا را پیش می‌آورد و در دهان می‌گذارد.
بهایم به روی اندر افتاده خوار/ تو همچون الف بر قدمها سوار
نگون کرده ایشان سر از بهر خور[اماله]/ تو آری به عزت خورش پیش سر [سعدی]
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه شانزدهم، دقیقه ۴۶:۴۸، برداشت آزاد [اینجا]
قاعده اماله
فما لبث أن جاء بعجل حنیذ
بهایم خموشند و گویا بشر
+نوشته شده در دوشنبه ۴ بهمن ۱۴۰۰ ساعت ۵:۱۳ ق.ظ توسط اشرفی  

از آن سجده بر آدمی سخت نیست

که در صلب او مهره یک لخت نیست [سعدی]
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه شانزدهم، دقیقه ۴۶:۲۵، برداشت آزاد
+نوشته شده در دوشنبه ۴ بهمن ۱۴۰۰ ساعت ۵:۱۱ ق.ظ توسط اشرفی  

جوانی سر از رای مادر بتافت

دل دردمندش به آذر بتافت [سعدی]
مادر دلش آتش گرفت و به فرزندش گفت فراموش کردی چگونه محتاج بودی و امروز گردنکش شدی؟ در قرآن همین تعابیر هست که وَ ضَرَبَ لَنَا مَثَلًا وَ نَسِيَ خَلْقَهُ سعدی می‌گوید:
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه شانزدهم، دقیقه ۴۴:۳۴، برداشت آزاد
+نوشته شده در دوشنبه ۴ بهمن ۱۴۰۰ ساعت ۵:۹ ق.ظ توسط اشرفی  

تو قائم به خود نیستی یک قدم

ز غیبت مدد می‌رسد دم به دم [سعدی]
این سخن فیلسوفانه است. گمان ندارم سعدی به عمق این سخن واقف بوده باشد. در حکمت متعالی ملاصدرای شیرازی است که وجود عین ایجاد است؛ یعنی وقتی می‌گوییم خداوند جهان را به وجود آورد به این معنا نیست که خلق کرد و رها کرد؛ بلکه به معنای این است که خداوند مستمرا معلول را ایجاد می‌کند. تو قائم به خود نیستی بلکه خداوند هر لحظه انسان را سرپا نگه می‌دارد که اگر نازی کند از هم فرو ریزند قالب‌ها!
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه شانزدهم، دقیقه ۴۰:۵۶، برداشت آزاد
اللّهم و لا تکلنی الی نفسی طرفة عین
+نوشته شده در دوشنبه ۴ بهمن ۱۴۰۰ ساعت ۴:۴۰ ق.ظ توسط اشرفی  

چو آید به کوشیدنت خیر پیش

به توفیق حق دان نه از سعی خویش [سعدی]
یک کلمه است که ما به خاطر آن باید خداوند را شکر بگذاریم و آن توفیق است. توفیق به معنای هماهنگ کردن است. اینکه می‌گوییم موفق شدم یعنی میلیون‌ها عامل هماهنگ شدند تا من موفق شوم. اما معمولا ما در این موفقیت، فقط خود را می‌بینیم. در صورتی که من یک عامل در میان میلیون‌ها عامل دیگرم که بدون آن‌ها رسیدن به مقصد محال است. وقتی شما در جاده می‌رانید، نفت و بنزین و تصفیه و دانشگاه و دانشکده و شیمی را نمی‌بینید؛ فقط می‌گویید من راندم. میلیون‌ها عامل در کارند تا تو نانی به کف آریّ و به غفلت نخوری؛ به غفلت نخوری یعنی شکر کنی؛ شکر کنی، یعنی درست استفاده کنی!
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه شانزدهم، دقیقه ۳۱:۵۳، برداشت آزاد
+نوشته شده در دوشنبه ۴ بهمن ۱۴۰۰ ساعت ۴:۲۶ ق.ظ توسط اشرفی  

چه خوش گفت دیوانهٔ مرغْزی

حدیثی کزان لب به دندان گزی [سعدی]
در روایت است که اگر شما از کسی بدگویی کنید بخشی از ثواب شما را به او می‌دهند. دیوانه‌ای بود عاقل‌نما، یا عاقلی بود دیوانه‌نما؛ گفت: اگر بنا باشد غیبت کنم غیبت مادرم را می‌کنم تا اعمال نیک من در پروندۀ مادرم نوشته شود!
چه خوش گفت دیوانهٔ مرغْزی/ حدیثی کزان لب به دندان گزی
من ار نام مردم به‌زشتی برم/نگویم به جز غیبت مادرم
که دانند پروردِگان خرد/که طاعت همان به که مادر برد [سعدی]
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه پانزدهم، دقیقه ۱۹:۴۸، برداشت آزاد
+نوشته شده در شنبه ۲ بهمن ۱۴۰۰ ساعت ۸:۱۸ ب.ظ توسط اشرفی  

طریقت شناسان ثابت قدم

به خلوت نشستند چندی به هم [سعدی]
در جلسۀ طریقت‌شناسان کسی غیبت کرد. یکی از آن‌ها به او گفت آیا تا کنون جهاد رفتی؟ و با کفار جنگیدی؟ گفت نه؛ من از چهاردیواری خانه‌ام بیرون نرفتم. گفت بدبخت‌تر از تو کسی نیست؛ چون کافر از دست تو در امان است اما مسلمان آسوده نیست. 
طریقت شناسان ثابت قدم/ به خلوت نشستند چندی به هم
یکی زان میان غیبت آغاز کرد/ در ذکر بیچاره‌ای باز کرد
کسی گفتش ای یار شوریده رنگ/ تو هرگز غزا کرده‌ای در فرنگ؟
بگفت از پس چار دیوار خویش/ همه عمر ننْهاده‌ام پای پیش
چنین گفت درویش صادق نفس/ ندیدم چنین بخت برگشته کس
که کافر ز پیکارش ایمِن نشست/ مسلمان ز جور زبانش نرست [سعدی]
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه پانزدهم، دقیقه ۱۹:۴۸، برداشت آزاد
+نوشته شده در شنبه ۲ بهمن ۱۴۰۰ ساعت ۸:۸ ب.ظ توسط اشرفی  

سهل باشد خون‌خوری حجاج را

ححاج بن یوسف ثقفی، حاکمی بود که ازطرف خلیفۀ اموی به عراق آمد. هنگامی که مردم برای شورش و اعتراض برخاستند و خلیفه قصد سرکوب داشت، حجاج بر منبر رفت و یک خطبۀ خیلی کوتاه خواند و گفت: سرهایی را بر روی گردن‌ها می‌بینم که مثل میوۀ تر موقع کندن آنهاست؛ و همین معامله را هم کرد. چنان سر برید و چنان قلع و قمع کرد که درخونریزی مثال شد. به قول مولوی: سهل باشد خون‌خوری حجاج را! یکی از صوفیان شنیده بود حجاج موقع مرگ گفته بود خدایا مرا بیامرز؛ صوفی گفته بود: شاید هم بیامرزد!
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه پانزدهم، دقیقه ۱۲:۱۴، برداشت آزاد
تقیّه کنید
مارگیر و اژدها
+نوشته شده در شنبه ۲ بهمن ۱۴۰۰ ساعت ۹:۴۰ ق.ظ توسط اشرفی  

دیدار تو حل مشکلات است

صبر از تو خلاف ممکنات است [سعدی]
با خود اندیشیدم که این غزل را خطاب به چه کسی می‌توان خواند؟ دست کم پاره‌ای از ابیات را می‌توان خطاب به خودِ سعدی خواند. حلاوتی که در کلام سعدی وجود دارد لب‌های او را مثل لب‌های خضر کرده است که لب چشمۀ حیات است. می‌توان بر لب این چشمه نشست و سال‌ها آب حیات نوشید. 
دیدار تو حل مشکلات است/ صبر از تو خلاف ممکنات است...
لب‌های تو خضر اگر بدیدی/ گفتی لب چشمۀ حیات است
بر کوزهٔ آب نه دهان را/ بردار که کوزهٔ نبات است...
زهر از قبل تو نوشدارو/ فحش از دهن تو طیبات است...
چون تشنه بسوخت در بیابان/ چه فایده گر جهان فرات است [سعدی]
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه چهاردهم، دقیقه ۱، برداشت آزاد [اینجا]
که برگذشت که بوی عبیر می‌آید؟
گفت مجنون گر همه روی زمین
+نوشته شده در شنبه ۲ بهمن ۱۴۰۰ ساعت ۱:۷ ق.ظ توسط اشرفی  

تقلید هوشنگ ابتهاج از حافظ

هوشنگ ابتهاج با تخلص سایه از شاعران معاصر است. من اشعار ایشان را بسیار می‌پسندم. خیلی حافظانه است. اگر اشعار ایشان را بخوانید و ایشان را نشناسید فکر می‌کنید در عشق الهی غرق است و جز به یاد حق نفس نمی‌کشد در حالی که آتئیست است. خودش هم می‌گوید آدم بی خدا و توده‌ای است. در زمینۀ خداناباوری خودش هم غیور است. یک وفتی من سخنان دینی گفته بودم به من پیغام داده بود که از این حرف‌ها نزن!
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه چهاردهم، دقیقه ۰۱:۲۵:۳۰، برداشت آزاد
قهر شهریار با هوشنگ ابتهاج
+نوشته شده در شنبه ۲ بهمن ۱۴۰۰ ساعت ۱۲:۵۳ ق.ظ توسط اشرفی  

از تبسم‌های شیر ایمن مباش

به قول مولوی، عشق مثل دندان‌های شیر است که وقتی می‌بینید، گمان می‌کنید می‌خندد؛ در حالی که برای دریدن آماده می‌شود. [مولوی]
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه چهاردهم، دقیقه ۰۱:۲۲:۲۸، برداشت آزاد
+نوشته شده در شنبه ۲ بهمن ۱۴۰۰ ساعت ۱۲:۳۳ ق.ظ توسط اشرفی  

از صحبت دوستی برنجم

از صحبت دوستی برنجم/ که اخلاق بدم حسَن نماید
عیبم هنر و کمال بیند/ خارم گل و یاسمن نماید
کو دشمن شوخ چشم چالاک!/ تا عیب مرا به من نماید [سعدی]
به همین دلیل بعضی از عرفا گفته‌اند که هیچکس نیست که سرتاپا عیب باشد. حتی دشمن شما هم یک خوبی دارد و آن همین است که عیب شما را به شما می‌گوید.
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه چهاردهم، دقیقه ۰۱:۱۶:۲۰، برداشت آزاد
عیب دوست ابراهیم ادهم
آنکه بیند همه عیبم نرسیدست آنجا
عیب خود از دوستان مپرس که بپوشانند
+نوشته شده در جمعه ۱ بهمن ۱۴۰۰ ساعت ۵:۱۸ ب.ظ توسط اشرفی  

هوشنگ ابتهاج آتئیست بود؟

هوشنگ ابتهاج آتئیست است. خودش هم می‌گوید آدم بی خدا و توده‌ای است. در زمینۀ خداناباوری خودش هم غیور است. یک وفتی من سخنان دینی گفته بودم به من پیغام داده بود که از این حرف‌ها نزن!
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه چهاردهم، دقیقه ۰۱:۲۵:۳۰، برداشت آزاد
قهر شهریار با هوشنگ ابتهاج
+نوشته شده در جمعه ۱ بهمن ۱۴۰۰ ساعت ۳:۳۶ ب.ظ توسط اشرفی  

اگر زن ندارد سوی مرد گوش

سراویل کُحلیش در مرد پوش [سعدی]
سروال همان شلوار است، کحل یعنی سرمه؛ شلوار سرمه‌ای را در گذشته خانم‌ها می‌پوشیدند. می‌گوید: اگر مرد چنان بود که زن حرف او را گوش نداد، بر او شلوار زنانه بپوشید.
حالا اگر به کسی بگویند زن، چه می‌شود؟ اما مثل اینکه اصلا مرد از زن برتر است. این همان فرهنگ زمانه است. سراویل کحلی یعنی شلوار سرمه‌ای؛
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه چهاردهم، دقیقه ۵۸:۳۳، برداشت آزاد
بنی صدر با لباس زنانه
چو زن راه بازار گیرد بزن
زن در بیان حجّت هاشمی
زن خوب فرمانبر پارسا
+نوشته شده در جمعه ۱ بهمن ۱۴۰۰ ساعت ۳:۳ ب.ظ توسط اشرفی  

چو زن راه بازار گیرد بزن

وگرنه تو در خانه بنشین چو زن [سعدی]
این را من نمی‌گویم؛ سعدی می‌گوید. اگر رحمت است، اگر نفرت است، اگر لعنت است، بر کسی باد که این را گفت. البته سعدی هم این را نمی‌گوید؛ فرهنگ زمانه می‌گوید. سعدی آن را به شیواترین شکل بیان می‌کند. نمی‌دانیم؛ شاید خود او هم این عقاید را داشته است. اما همه این عقیده را داشتند؛ فقط سعدی نبود. مولوی و ناصر خسرو و خواجه نصیر طوسی هم همین عقاید را داشتند. خوشبختانه پشت این حرف هیچگونه حدیث و روایتی نیست. چو زن راه بازار گیرد بزن یعنی چه؟ فاطمۀ زهرا به مسجد می‌رفت و به خلیفۀ زمان انتقاد می‌کرد اما امام علی او را نهی نمی‌کرد.
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه چهاردهم، دقیقه ۵۸:۳۳، برداشت آزاد
زن در بیان حجّت هاشمی
اگر زن ندارد سوی مرد گوش
زن خوب فرمانبر پارسا
+نوشته شده در جمعه ۱ بهمن ۱۴۰۰ ساعت ۲:۱۹ ب.ظ توسط اشرفی  

مسافرت گذشتگان

در گذشته سفر مشکل بود، خطرناک بود و بیم هلاکت داشت. به همین دلیل پارسایان و صوفیان به ندرت مسافرت می‌کردند. یا سفرحج می‎رفتند که می‌گفتند شدّ رحال باید کرد یعنی بار سفر باید بست. یا اگر در جایی کسی از مردان خدا بود برای دیدن او می‌رفتند.
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه چهاردهم، دقیقه ۴۰:۲۲، برداشت آزاد
دریا باش
+نوشته شده در جمعه ۱ بهمن ۱۴۰۰ ساعت ۵:۱۹ ق.ظ توسط اشرفی  

اگر برپری چون ملَک ز آسمان

به دامن در آویزدت بدگمان [سعدی]
انسان موجودی اجتماعی است. ما نمی‌توانیم در را به روی خود ببندیم یا در غار بنشینیم. پس باید اجتماعی زندگی کنیم. ولی حقیقتا این مرحله صعب العبور است. این برترین فضایل اخلاقی است که مقاومت درونی آدمی به حدی برسد که مدح و ذم خلایق در او تاثیر نگذارد. حتی پیامبر وقتی با او مخالفت می‌کردند، می‌رنجید. وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّكَ يَضِيقُ صَدْرُكَ بِمَا يَقُولُونَ آنگاه خدا به میدان می‌آید، پیامبر را تربیت می‌کند، به او استواری می‌هد تا نرنجد.
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه چهاردهم، دقیقه ۱۷:۱۵، برداشت آزاد
+نوشته شده در پنجشنبه ۳۰ دی ۱۴۰۰ ساعت ۲:۵۷ ب.ظ توسط اشرفی  

گر آدمیی بساز با آدمیان

ور خود ملکی بر آسمان باید شد [مولوی]
روی سخن مولوی با مدیران و رئیسان جامعه است تا فکر نکنند وقتی آدمیان مدیر شدند آنکاه می‌توانند با آنها بسازند و مدیریت خود را استوار کنند. اگر آدمی، آدمیان همین‌اند. اگرفرشته‌ای، برو با فرشته‌ها زندگی کن و اگر تحمل این دو را نداری، برو کنج انزوایی انتخاب کن؛ همین!
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه چهاردهم، دقیقه ۱۵:۱۳، برداشت آزاد
ملّا شدن چه آسان
تو خود چه آدمیی کز عشق بی‌خبری
+نوشته شده در پنجشنبه ۳۰ دی ۱۴۰۰ ساعت ۲:۳۴ ب.ظ توسط اشرفی  

انتقاد به زیارتنامه امام خمینی

+نوشته شده در چهارشنبه ۲۹ دی ۱۴۰۰ ساعت ۷:۳۲ ب.ظ توسط اشرفی  

انتقال زیارتنامه تا انقراض عالم

من بچهّ‌ای شاید ده ساله بودم. مرحوم پدرم مرا به حضرت عبدالعظیم برد که بعضی جمعه‌ها جزو تفریحات ما بود. در یکی از اتاق‌ها زیارتنامه‌ای دیدم که پای آن نوشته بود: انتقال این زیارتنامه از این اتاق به اتاق دیگر تا انقراض عالم جایز نیست! من آن موقع معنای انقراض عالم را نمی‌فهمیدم. بعد از انقلاب ظرف این چهل سال، یک بار دیگر اتفاق افتاد و من به حضرت عبدالعظیم رفتم. خیلی کنجکاور بودم که ببینم زیارتنامه هست یا نه؛ دیدم اصلأ اتاق عوض شده است. 
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه سیزدهم، ساعت ۰۱:۱۵:۴۵، برداشت آزاد
+نوشته شده در چهارشنبه ۲۹ دی ۱۴۰۰ ساعت ۷:۲۳ ب.ظ توسط اشرفی  

انتقاد به زیارت عاشورا

+نوشته شده در چهارشنبه ۲۹ دی ۱۴۰۰ ساعت ۷:۷ ب.ظ توسط اشرفی  

انتقاد به حدیث کساء

+نوشته شده در چهارشنبه ۲۹ دی ۱۴۰۰ ساعت ۶:۵۵ ب.ظ توسط اشرفی  

انتقاد به مکاسب مرحوم شیخ انصاری

+نوشته شده در چهارشنبه ۲۹ دی ۱۴۰۰ ساعت ۱۱:۵۴ ق.ظ توسط اشرفی  

معاویه سرحلقه لعن بود

ما لعنت نمی‌فرستیم؛ اما اگر بخواهیم لعنت بفرستیم باید به معاویه بفرستیم که سرحلقه بود. معاویه باب لعن را باز کرد و دیگران هم یاد گرفتند. او بود که باب لعن امام علی را باز کرد و به مردم و واعظان و وعّاظ السلاطین گفت بر منابر علی را لعن کنید و به او دشنام دهید و او را بی حرمت کنید. آنگاه این لعن و مقابله به مثل ادامه یافت و متأسفانه در میان ما باقی ماند. من نمی‌گویم اهل سنّت این کار را نکردند. در آنجا هم وقتی به رافضیان و شیعیان می‌رسند خذَلهم الله و امثال آن می‌گویند.
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه سیزدهم، دقیقه ۵۴:۳۸، برداشت آزاد
بدعت لعن
مقابله به مثل در اهانت
سخن غزالی در لعن بر یزید
+نوشته شده در چهارشنبه ۲۹ دی ۱۴۰۰ ساعت ۸:۲۷ ق.ظ توسط اشرفی  

عدم جواز غیبت مخالف

مرحوم آیت الله غروی که در اصفهان بود و چند سال پیش فوت کرد، کتابی دارد به نام  "فقه استدلالی" در آن کتاب غیبت جواز مخالف را به شدت مورد انکار قرار داده و فرموده این سخنان نارواست.
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه سیزدهم، دقیقه ۵۳:۳۴، برداشت آزاد
آیا غیبت مخالف جایز است؟
+نوشته شده در چهارشنبه ۲۹ دی ۱۴۰۰ ساعت ۸:۱۳ ق.ظ توسط اشرفی  

آیا غیبت مخالف جایز است؟

+نوشته شده در چهارشنبه ۲۹ دی ۱۴۰۰ ساعت ۷:۴۲ ق.ظ توسط اشرفی  

خوراک زبان

خواجه‌ای به غلام خود گفت امروز بهترین غذا را برایم بیاور! غلام برای او خوراک زبان تهیه کرد. روز دیگر گفت: امروز بدترین عذا را بیاور! باز هم خوراک زبان تهیه کرد. پرسید: چرا؟ گفت: زبان هم بهترین است هم بدترین؛ هم به بهشت می‌برد هم به جهنم!
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه سیزدهم، دقیقه ۲۴:۴۰، برداشت آزاد
+نوشته شده در سه شنبه ۲۸ دی ۱۴۰۰ ساعت ۸:۳۸ ب.ظ توسط اشرفی  

سخن گفت و دشمن بدانست و دوست

که در مصر نادان تر از وی هم اوست [سعدی]
در مصر مردی خوب روی ژنده پوشی بود که خلایق به او اعتقاد داشتند و به او تبرک می‌جستند. با خود اندیشید بهتر است سخن بگویم تا مردم بدانند که من دانشمندم! دهن باز کرد و جهل خود نشان داد.
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه سیزدهم، دقیقه ۱۶:۳۷، برداشت آزاد
اگر عالمی هیبت خود مبر
+نوشته شده در سه شنبه ۲۸ دی ۱۴۰۰ ساعت ۸:۲۵ ب.ظ توسط اشرفی  

تبریک تولد سروش

مجری: امشب شب تولّد آقای دکتر سروش است، دوستان کیکی تدارک دیدند.
سروش: خیلی ممنونم، سوپرایز شدیم، متشکرم از شما؛ روی کیک چه نوشتید؟ باید نوشته باشید:
ای که هفتاد[پنجاه] رفت و در خوابی/ مگر این پنج روزه دریابی [سعدی]
خیلی ممنونم از شما و از همۀ دوستان و عزیزانی که چنین تدارکی دیدند. امیدوارم که روزهای همۀ شما تولّدی از نو باشد. این هم که به من تبریک می‌گویید در واقع تبریک نیست هشدار و بیدارباشی است که من به عمر گذشته بیندیشم و پیش رو را در نظر داشته باشم. ممنونم؛ چه عرض کنم؟ فقط باید تشکر کنم. کز عهده بیرون آمدن نتوانم این انعام را؛ شیرین کام باشید.
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه دوازدهم، ساعت ۰۱:۱۱:۴۷، برداشت آزاد [اینجا]
پاسخ سروش به تبریک تولد
+نوشته شده در سه شنبه ۲۸ دی ۱۴۰۰ ساعت ۷:۱۵ ب.ظ توسط اشرفی  

آن کس از دزد بترسد که متاعی دارد

عارفان جمع نکردند و پریشانی نیست [سعدی]
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه دوازدهم، دقیقه ۴۸:۱۴، برداشت آزاد
خواهم آن عشق که هستی ز سر ما ببرد
+نوشته شده در سه شنبه ۲۸ دی ۱۴۰۰ ساعت ۶:۴۱ ب.ظ توسط اشرفی  

هر آن کس که دندان دهد نان دهد

این توصیه از سعدی پذیرفتنی نیست. دندان را طبیعت در اختیار ما قرار داده ولی نان را البته مقدماتش را و مواد اولیه‌اش را در اختیار ما قرار داده اما کشف و پروردن و پختن و مصرف کردن به عهدۀ آدمیان است. البته در مورد حیوانات ماجرا متفاوت است. ممکن است بپرسید چرا خداوند به بعضی نان می‌دهد به بعضی نمی‌دهد؟ من نمی‌دانم؛ ولی قاعدۀ طبیعت این است. حکایتی است که به عدل الهی و مسئلۀ شرور برمی‌گردد.
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه دوازدهم، دقیقه ۳۴:۴۷، برداشت آزاد
+نوشته شده در سه شنبه ۲۸ دی ۱۴۰۰ ساعت ۶:۳۵ ب.ظ توسط اشرفی  

رزق مقسوم

سخنی از پیشوایان دین است که فرموده‌اند: رزق آدمی ثابت است. در نهج البلاغه به صراحت آمده است. در قرآن هم رزق مقسوم آمده است. کأنّه از یک مجموعه قطعاتی را برداشتند و به این و آن داده‌اند. معنای این رزق ثابت چیست؟ به شرط اینکه ما این روایت را موثّق بدانیم، باید مفهوم جامع رزق را باید در نظر بگیریم. واقع مطلب این است که ما در زندگی رزقی را می‌دهیم تا رزق دیگری بگیریم. عمر را می‌دهیم تا مال به دست بیاوریم، تا علم به دست بیاوریم. گاهی هم رزقی را می‌دهیم اما متاسفأنه چیزی نمی‌گیریم.
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه دوازدهم، دقیقه ۳۱:۴۲، برداشت آزاد
+نوشته شده در سه شنبه ۲۸ دی ۱۴۰۰ ساعت ۴:۲۶ ب.ظ توسط اشرفی  

رزق چیست؟

نزدیک سی سال پیش من وقتی که نامۀ امام علی به امام حسن را شرح می‌کردم، بحث رزق را در کتاب حکمت و معیشت آوردم. اکنون هم به اختصار عرض می‌کنم. رزق مجموع داشته‌های آدمی است. فقط خورد و خوراک و مال و درآمد و ثروت نیست. هرچه دارید رزق است. عمر بلند رزق است، عمرکوتاه هم رزق است، کسی که عمرش کوتاه است، رزق او کمتر است. دوستان خوب، علم و دانش، عقل، زیرکی، دانایی، هوشیاری، روح سالم، بدن سالم، همۀ اینها رزق است.
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه دوازدهم، دقیقه ۲۸:۴۵، برداشت آزاد
علم پزشکی رزق است
+نوشته شده در سه شنبه ۲۸ دی ۱۴۰۰ ساعت ۴:۸ ب.ظ توسط اشرفی  

کاسه و شانه حضرت عیسی

ور نبوَد مشرَبه از زرِ ناب/ با دو کفِ دست، توان خورد آب
شانهٔ عاج، ار نبوَد بهر ریش/ شانه توان کرد به انگشت خویش [شیخ بهایی]
غزالی می‌گوید: حضرت عیسی جز کاسه و شانه چیزی نداشت. از خانه بیرون آمد دید کسی با انگشت ریش خود را شانه می‎کند، حضرت شانه را دور انداخت. دید کسی با دست خود آب می‌خورد کاسه را دور انداخت. [کیمیای سعادت]
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه یازدهم، دقیقه ۵۶:۲۰، برداشت آزاد
پهلوی عیسی نشینم بعد از این
+نوشته شده در دوشنبه ۲۷ دی ۱۴۰۰ ساعت ۱۱:۰ ب.ظ توسط اشرفی  

علم پزشکی رزق است

برای دانشجویان رشته پزشکی دانشگاه مشهد سخنرانی می‌کردم. گفتم پزشکان جوانی که فارغ‌ التحصیل شده‌اید! شما تا الان رزق بسیار کلانی خورده‌اید، چون دانشمند شده‌اید. بعد از این اگر زندگی شما چندان هم مرفه نبود گله نکنید چون گاهی توقع انسان این است که به سبب زحمتی که کشیدم و درس زیادی که خواندم باید زندگی بهتری داشته باشم. این غلط است. البته زندگی شما خوب خواهد شد اما شما چنین توقعی نداشته باشید چون علم، رزقی بود که شما خوردید.
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه یازدهم، دقیقه ۱۹:۴۲، برداشت آزاد
رزق چیست؟
علم الادیان و علم الابدان
سفارش زکریای رازی به دانشجویان پزشکی
حق تألیف
+نوشته شده در دوشنبه ۲۷ دی ۱۴۰۰ ساعت ۹:۱۷ ق.ظ توسط اشرفی  

قناعت توانگر کند مرد را

خبر کن حریص جهانگرد را [سعدی]
حریصی که در جهان می‌گردد تا منافع بیشتری به دست آورد. روزگاری را به خاطر بیاورید که جهانگردی هرگز به آسانی امروز نبود. سوار بر کشتی نا امن شدن، بر دریای مواج نشستن، از ساحل دور افتادن، گاه غرق شدن و خوراک حیوانات وحشی شدن!
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه یازدهم، دقیقه ۱۰:۳۰، برداشت آزاد
گفت چشم تنگ دنیادوست را
هر که آنجا نشیند که خواهد
غذای عنکبوت و مگس
+نوشته شده در دوشنبه ۲۷ دی ۱۴۰۰ ساعت ۸:۵۲ ق.ظ توسط اشرفی  

ربی اکرمن... ربی اهانن

فامّا الْانسانُ اذا ما ابْتلاهُ ربُّه فاَکرمَهُ و نعَّمهُ فیقولُ ربّی اکرمنِ (فجر ۱۵)
وَ امّا إذا مَا ابْتَلاهُ فَقدرَ عَليْهِ رزقَهُ فيقُولُ ربّی أهانَنِ (فجر ۱۶)
اشتباه انسان در تعیین مصداق است.
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه دهم، دقیقه ۵۵:۰۰، برداشت آزاد
+نوشته شده در یکشنبه ۲۶ دی ۱۴۰۰ ساعت ۱:۵۳ ق.ظ توسط اشرفی  

چتر پوپر

پوپر خیلی مخالف مارکسیسم بود چون مارکسیست می‌خواست چیزی را تغییر بدهد که تغییرناپذیر بود. لذا ناکام ماند. می‌گفتند ما می‌خواهیم انسان نوین به وجود بیاوریم. پوپر معتقد بود که اینها هوس باطل کرده‌اند. می‌گفت: این کار نشدنی است. هنوز در قید حیات بود که شوروی فرو ریخت. پوپر می‌گوید وقتی باران می‌آید چتر برداریم. دنبال حل ریشه‌ای مسئله نباشیم. البته امور جهان به دو بخش تغییرپذیر و تغییرناپذیر تقسیم می‌شود که رضا و تسلیم در امور تغییرناپذیر است. ما در مقابل امور تغییرپذیر رضا و تسلیم نداریم.
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه دهم، دقیقه ۴۳:۱۵، برداشت آزاد
آیا تمام دعاها مستجاب نمی‌شوند؟
خصلت خوبان نگیرد هر که بنیادش بد است
+نوشته شده در یکشنبه ۲۶ دی ۱۴۰۰ ساعت ۱۲:۴۴ ق.ظ توسط اشرفی  

خصلت خوبان نگیرد هر که بنیادش بد است

تربیت نا اهل را چون گردَگان بر گنبد است [سعدی]
سعدی می‌گوید ما نباید با عالَم درافتیم باید قبول کنیم که بنیاد بد تربیت نمی‌شود. ما امروز به جای بنیاد می‌گوییم ژن؛ ممکن است در آینده ژن بد هم تغییرپذیر باشد آنگاه بنیاد آدم بد را خوب کنند و تربیت شود. پس بحث رضا و تسلیمی که سعدی در اینحا مطرح می‌کند باید محدود شود و بگوییم این رضایت در مقابل تغییرناپذیرها است.
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه دهم، دقیقه ۳۹:۵۰، برداشت آزاد
امور تغییرناپذیر کدام است؟
طبیعت بر تربیت مقدم است
آرزوهای دست نیافتنی
+نوشته شده در شنبه ۲۵ دی ۱۴۰۰ ساعت ۱۱:۳۳ ب.ظ توسط اشرفی  

قدرت ماکیاولی

ماکیاوِلی Machiavelli فیلسوف مدرن سیاست است. تئوری او این است که قدرت بر اثر دو عامل به دست می‌آید: یکی همت و دیگری اقبال؛ خیلی‌ها بودند که همت ورزیدند، کوشش کردند اما به جایی نرسیدند. اقبال هم همان چیزی است که می‌گویند با بعضی همراه است با بعضی نیست. به زبان غیر دینی بخت و اقبال است. به زبان دینی قسمت و تقدیر و خواست خداوند است.
به دو چیز گیرند مر مملکت را/ یکی پرنیانی یکی زعفرانی [فردوسی]
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه دهم، دقیقه ۱۷:۱۴، برداشت آزاد
روزی که ما زور داشتیم
آهن باش تا نان داشته باشی
حکومت دینی ماکیاولی
هر که بی زور است ذلیل باشد
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۳ دی ۱۴۰۰ ساعت ۲:۳۷ ق.ظ توسط اشرفی  

پیش از آنک این قصه تا مخلص رسد

پیش از آنک این قصه تا مخلص رسد/ دود و گندی آمد از اهل حسد
من نمی‌رنجم ازین لیک این لگد/ خاطر ساده‌دلی را پی کند [مولوی]
مولوی می‎گوید: هنوز این قصه تمام نشده، عده‌ای حسادت می‌کنند. من ناراحت نمی‌شوم ولی این باعث گمراهی دیگران می‌شود.
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه نهم، دقیقه ۳۷:۰۰، برداشت آزاد
گویند به بلاساقون ترکی دو کمان دارد
آیا امام می‌تواند بی تفاوت باشد؟
صفیه همسر من است
+نوشته شده در چهارشنبه ۲۲ دی ۱۴۰۰ ساعت ۹:۵۲ ب.ظ توسط اشرفی  

دل آزرده را سخت باشد سخن

دل آزرده را سخت باشد سخُن/چو خصمت بیفتاد سستی مکن
چو دستت رسد مغز دشمن برآر/که فرصت فرو شوید از دل غبار [سعدی]
این فلسفۀ سعدی است. می‌گوید: آنجا که زورتان نمی‌رسد، کوتاه بیایید؛ اما همین که دستتان به دشمن ضعیف رسید، مغزش را درآورید. بارها در گلستان و بوستان تکرار کرده است. احتمالا اشاره به پادشاهان و اتابکان زمان خود دارد. اینها در واقع با مغولان نجنگیدند چون توانایی نداشتند.
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه نهم، دقیقه ۳۷:۰۰، برداشت آزاد
ناسزایی را که بینی بخت یار
یکی را که دیدی تو در جنگ پشت
ندانست سالار خود را سپاس
+نوشته شده در چهارشنبه ۲۲ دی ۱۴۰۰ ساعت ۹:۲۱ ب.ظ توسط اشرفی  

نزاع در قصص العلماء

قریب ۱۵۰ سال پیش، کتاب قصص العلماء را عالمی که در نجف زندگی می‎کرد نوشته که حاوی نکات زیبایی است. از جمله نزاع‌هایی که فقها در مجلس درس می‌کردند و آنگاه سوالاتی که شاگردان می‌کردند و بعضی از علما که بسیار تندخو بودند جواب‌های درشتی به شاگردان می‌دادند. حتی در مواردی شاگردان را دنبال می‌کردند، بعد از مدتی استاد می‌گفت: خشم من فرو نشست؛ حالا برگردیم سر درس!
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه نهم، دقیقه ۲۲:۲۵، برداشت آزاد
مراجعه شود به احوال آحوند ملا آقای دربندی با استنادش شریف العلماء [۱۰۷]
خرده بر حرف درشت من آزرده مگیر
حرف آزرده درشتانه بود خرده مگیر
تقوای مقدس اردبیلی
اختلاف سه قسم است
+نوشته شده در چهارشنبه ۲۲ دی ۱۴۰۰ ساعت ۸:۱۲ ب.ظ توسط اشرفی  

چه خوش است بوی عشق از نفس نیازمندان

چه خوش است بوی عشق از نفس نیازمندان
دل از انتظار، خونین؛ دهن از امید خندان...
سر کوی ماه رویان همه روز فتنه باشد
ز مُعَربِدان و مستان و معاشران و رندان
اگر از کمند عشقت بروم کجا گریزم
که خلاص، بی تو بند است و حیات، بی تو زندان
اگرم نمی‌پسندی مدهم به دست دشمن
که من از تو برنگردم به جفای ناپسندان
نفسی بیا و بنشین سخنی بگوی و بشنو
که قیامت است چندان سخن از دهان خندان
اگر این شکر ببینند محدثان شیرین
همه دست‌ها بخایند چو نیشکر به دندان [سعدی]
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه نهم، دقیقه ۱، برداشت آزاد [اینجا]
+نوشته شده در چهارشنبه ۲۲ دی ۱۴۰۰ ساعت ۷:۲۰ ب.ظ توسط اشرفی  

شبی دود خلق آتشی برفروخت

شنیدم که بغداد نیمی بسوخت [سعدی]
اصل داستان از یک صوفی است که سعدی به این شکل سروده است.
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه چهارم، دقیقه ۲۷:۲۰، برداشت آزاد
استغفار سری سقطی
چنان قحط سالی شد اندر دمشق
+نوشته شده در چهارشنبه ۲۲ دی ۱۴۰۰ ساعت ۶:۰ ب.ظ توسط اشرفی  

قدیمان خود را بیفزای قدر

قدیمان خود را بیفزای قدر/ که هرگز نیاید ز پرورده غدر
چو خدمتگزاریت گردد کهُن/ حق سالیانش فرامش مکن
گر او را هَرم[پیری] دست خدمت ببست/ تو را بر کرم همچنان دست هست
شنیدم که شاپور دم در کشید/ چو خسرو به رسمش قلم در کشید [سعدی]
دقیقاً حقوق بازنشستگی را می‌گوید. رسم یعنی حقوق؛ به مواجب ماهیانه رسوم می‌گفتند. شاپور پسر خسرو بود. به خسرو نامه‌ای نوشت که جوانی‌ام را خرج تو کردم حالا وقت پیری فراموشم نکن! اما زمانی مرد که خسرو مواجبش را قطع کرد.
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه سوم، دقیقه ۵۴:۵۵، برداشت آزاد
در اسلام بازنشستگی نداریم
+نوشته شده در چهارشنبه ۲۲ دی ۱۴۰۰ ساعت ۴:۵۲ ب.ظ توسط اشرفی  

سگی پای صحرانشینی گزید

سگی پای صحرانشینی گزید/به خشمی که زهرش ز دندان چکید
شب از درد بیچاره خوابش نبرد/به خیل اندرش دختری بود خرد
پدر را جفا کرد و تندی نمود/که آخر تو را نیز دندان نبود؟ [سعدی]
این منطق کودکانه است که اگر سگی تو را گاز گرفت تو هم سگ را گاز بگیر!
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه هشتم، دقیقه ۴۳:۳۰، برداشت آزاد
اگر نادان به وحشت سخت گوید
+نوشته شده در سه شنبه ۲۱ دی ۱۴۰۰ ساعت ۹:۴۱ ب.ظ توسط اشرفی  

و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما

جاهل در قران به معنای نادان نیست جاهل یعنی آدمی که خویشتن دار نیست؛ جوش می‌آورد؛ عصبانی می‌شود؛ سخنان ناروا می‌گوید و از او رفتار ناپسند سرمی‌زند. جهل تقریباً در مقابل حلم است آدم حلیم یعنی کسی که تلخی‌ها را فرو می‌خورد و صبوری می‌ورزد.
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه هشتم، دقیقه ۱۲:۴۸، برداشت آزاد
+نوشته شده در سه شنبه ۲۱ دی ۱۴۰۰ ساعت ۹:۱ ب.ظ توسط اشرفی  

شک پطرس

یکی از معجزات عیسی(ع) این بود که روی آب راه می‌رفت. پطرس که از صحابی بزرگ عیسی بود وقتی خود را برای همراهی با حضرت از کشتی به دریا افکند بعد از مدتی احساس کرد دارد غرق می‌شود. حضرت دست او را گرفت و گفت چرا شک آوردی؟ اگر یقین داشتی، همچنان روی آب باقی می‌ماندی!
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه هفتم، دقیقه ۰۱:۱۱:۰۰، برداشت آزاد
پرده شک را برانداز از میان
استجابت دعای موحّد
+نوشته شده در سه شنبه ۲۱ دی ۱۴۰۰ ساعت ۹:۲ ق.ظ توسط اشرفی  

علاقه سلطان محمود غزنوی به ایاز

+نوشته شده در سه شنبه ۲۱ دی ۱۴۰۰ ساعت ۸:۳۵ ق.ظ توسط اشرفی  

آن یار نکوی من بگرفت گلوی من

گفتا که چه می‌خواهی گفتم که همین خواهم [مولوی]
شما اگر عاشق خدا بشوید این همان پاداش است. فکر نکنید بعدا چیزی باید به شما بدهند.
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه هفتم، دقیقه ۴۲:۵۱، برداشت آزاد
+نوشته شده در سه شنبه ۲۱ دی ۱۴۰۰ ساعت ۷:۳۷ ق.ظ توسط اشرفی  

معلم گو ادب کم کن که من ناجنس شاگردم

پدر گو پند کمتر ده که من نااهل فرزندم [سعدی]
سعدی شاگرد نظامیه در بغداد بود که غزالی یکی دو قرن قبل از سعدی استاد آنجا بود. بنابراین سعدی در کلاس او نشسته و از آرای او تغذیه می‌کرد که یکی از آنها در باب عشق است. سعدی در باب عشق شاگرد ناجنس و فرزند نااهل غزالی بود. چون غزالی واقعاً عشق‌ناشناسانه سخنانی دارد. می‌گفت: عشق فقط شهوت است. البته برای سعدی و حافظ چیز دیگری بود.
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه هفتم، دقیقه ۲۵:۳۵، برداشت آزاد
خاطرات ایام تحصیل
+نوشته شده در سه شنبه ۲۱ دی ۱۴۰۰ ساعت ۷:۱۵ ق.ظ توسط اشرفی  

روزه هر چند که مهمان عزیز است ای دل

صحبتش موهبتی دان و شدن اِنعامی [حافظ]
حافظ سحرخیز بود اما با روزه و ماه رمضان میانۀ خوبی نداشت. می‌گفت:
آمدن موهبتی دان و شدن انعامی! آمدنش بد نیست و رفتنش بهتر است.
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه هفتم، دقیقه ۲۱:۳۵، برداشت آزاد
+نوشته شده در سه شنبه ۲۱ دی ۱۴۰۰ ساعت ۲:۱۸ ق.ظ توسط اشرفی  

در شعر مپیچ و در فن او

چون اکذب اوست احسن او [نظامی]
شاعری عرصۀ خیال پروری است به قول نظامی عرصۀ دروغگویی است. هر چه دروغ‌تر باشد زیباتر است.  منظور از دروغ در اینجا همین تخیّل خلّاق را به کار گرفتن و خارج از دایرۀ واقعیات سخن گفتن و عالمی را آفریدن است که درعالم واقعی وجود ندارد.
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه هفتم، دقیقه ۱۰:۱۷، برداشت آزاد
شعر و فلسفه در نگاه علامه طباطبایی
+نوشته شده در سه شنبه ۲۱ دی ۱۴۰۰ ساعت ۱:۵۲ ق.ظ توسط اشرفی  

ترسم ار خامش کنم آن آفتاب

از سوی دیگر بدراند حجاب [مولوی]
مولوی با اینکه ۶۰ هزار بیت سرود اما نام خودش را خاموش گذاشت و به خاموش تخلص می‌کرد. می‌گفت نمی‌خواهم همۀ حرف‌هایم را بزنم البته اگر این حرف ها را هم نزنم، هجوم آن معانی که در ذهن من است، چنان مرا تحت فشار قرار می‌دهد که وقت دیگر به نحو دیگر زبانم باز می‌شود آنگاه اسراری فاش می‌شود که نمی‌خواهم.
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه هفتم، دقیقه ۰۷:۰۵، برداشت آزاد
+نوشته شده در سه شنبه ۲۱ دی ۱۴۰۰ ساعت ۱:۳۳ ق.ظ توسط اشرفی  

مقامات مردان به مردی شنو

مقامات مردان به مردی شنو/ نه از سعدی، از سهروردی شنو
مرا شیخِ دانایِ مرشد شهاب/ دو اندرز فرمود بر روی آب
یکی آنکه در نفس خودبین نباش/ دگر آنکه در جمع بدبین نباش
این شهاب الدین سهروردی در همۀ نسخ بوستان نیامده است. مرحوم ممحمدعلی فروغی در حاشیه آورده است. مرحوم یوسفی هم از قول فروغی نقل کرده اما چندان اعتنایی نکرده است. البته اشعار خیلی سعدی‌وار است. ما چندتا سهروردی داریم که ایرانی و اهل زنجان هستند. سهرود همان سرخ ورد به معنای گل سرخ، یکی از دهات زنجان است. یک شهاب الدین عمر داریم که در قرن هفتم می‌زیست و هم‌عصر با سعدی بود. و صاحب مقاماتی در نزد خلفا بوده و خود صاحب خانقاه بزرگی در بغداد بود کتاب مهم و مشهوری هم به نام عوارف المعارف از او به جا مانده که جزو کتاب‎های درسی صوفیان در خانقاه بود. از لحاظ تاریخی اشکالی ندارد که بگوییم سعدی با او ملاقات داشته اما گاهی هم سعدی برای اینکه حرف خودش را بزند، قصه‌ای را می‌سازد و حرفی را بر زبان کسی می‌گذارد.
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه ششم، دقیقه ۴۴:۲۰، برداشت آزاد
+نوشته شده در سه شنبه ۲۱ دی ۱۴۰۰ ساعت ۱:۱۲ ق.ظ توسط اشرفی  

ماییم که از پادشهان باج گرفتیم

ادیب الممالک فراهانی ابتدا شکوه پیشین اسلام را بیان می‌کند.
ماییم که از پادشهان باج گرفتیم/ زان پس که از ایشان کمر و تاج گرفتیم
تا به غم‌نامه می‌رسد:
افسوس که این مزرعه را آب گرفته/ دهقان مصیبت زده را خواب گرفته
خون دل ما رنگ می‌ ناب گرفته/ وز سوزش تب پیکرمان تاب گرفته
رخسار هنر گونه مهتاب گرفته/ چشمان خرد پرده ز خوناب گرفته [اینجا]
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه ششم، دقیقه ۱۸:۰۸، برداشت آزاد
شکوفایی در قرن چهارم هجری
روزی که ما زور داشتیم
+نوشته شده در دوشنبه ۲۰ دی ۱۴۰۰ ساعت ۶:۳۲ ب.ظ توسط اشرفی  

با ابرهه گو خیره به تعجیل نیاید

با ابرهه گو خیره به تعجیل نیاید/کاری که تو می‌خواهی از پیل نیاید
رو تا به سرت جیش ابابیل نیاید/ بر فرق تو و قوم تو سِجّیل نیاید [اینجا]
بهانه ابرهه در روز اول محرم
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه ششم، دقیقه ۱۷:۴۰، برداشت آزاد
+نوشته شده در دوشنبه ۲۰ دی ۱۴۰۰ ساعت ۶:۶ ب.ظ توسط اشرفی  

دهل‌زن گو دو نوبت زن بشارت

که دوشم قدر بود امروز نوروز [سعدی]
ضمن اینکه امروز اول اردیبهشت و روز سعدی است، بین دو مناسبت بزرگ هم قرار داریم. هفته پیشین ولادت امام علی و هفته پیش رو بیست و هفت رجب مبعث پیامبر بزرگوار اسلام است.  به یاد سعدی می‌افتم که می‌گفت:
دهل‌زن گو دو نوبت زن بشارت/ که دوشم قدر بود امروز نوروز
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه ششم، دقیقه ۵، برداشت آزاد
+نوشته شده در دوشنبه ۲۰ دی ۱۴۰۰ ساعت ۳:۱۲ ب.ظ توسط اشرفی  

روز سعدی

روز اول اردیبهشت است و امروز به نام سعدی نامگذاری شده است. البته روز تولد سعدی نیست. شما حتی سال تولد سعدی را هم نمی‌دانید چه جای آنکه روز آن را بدانید. اما به نام سعدی نامگذاری شده است و چه نامگذاری میمون و همایونی است. خود سعدی امروز را بسیار دوست داشت حتی در ابتدای گلستان از اردیبهشت یاد می‌کند گویی آغاز نگارش گلستان هم بوده است.
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه ششم، دقیقه ۱، برداشت آزاد
+نوشته شده در دوشنبه ۲۰ دی ۱۴۰۰ ساعت ۱۰:۴۶ ق.ظ توسط اشرفی  

در خاک بیلقان برسیدم به عابدی

در خاک بیلَقان برسیدم به عابدی/گفتم مرا به تربیت از جهل پاک کن
گفتا برو چو خاک تحمّل کن ای فقیه/یا هر چه خوانده‌ای همه در زیر خاک کن [سعدی]
مثل خاکی که رویش پا می‌گذارند تحمل کن! تعدیلی که سعدی در اینجا دارد فوق العاده است. وقتی می‌گویند تحمل جفای خلق باید کرد، منظور تحمل جفای زیردستان است. آنان‌که ناتوان فکری یا بدنی یا مستضعف‌اند. والا اگر ظالم و زبردست را تحمل کنید آنگاه ستمکاری بوَد بر گوسپندان!
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه پنجم، ساعت ۰۱:۰۴، برداشت آزاد
بگفتیم در باب احسان بسی
تحمّل جفای زیردست
+نوشته شده در دوشنبه ۲۰ دی ۱۴۰۰ ساعت ۵:۵۱ ق.ظ توسط اشرفی  

بگیر ای جوان دست درویش پیر

نه خود را بیفکن که دستم بگیر [سعدی]
لذّت کرام و لئام
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه پنجم، دقیقه ۵۸، برداشت آزاد
+نوشته شده در دوشنبه ۲۰ دی ۱۴۰۰ ساعت ۵:۱۸ ق.ظ توسط اشرفی  

به امید ما کلبه اینجا گرفت

نه مردی بود نفع از او وا گرفت [سعدی]
بزارید وقتی زنی پیش شوی/که دیگر مخر نان ز بقال کوی
به بازار گندم فروشان گرای/که این جو فروشی است گندم‌نمای...
به دلداری آن مرد صاحب نیاز/به زن گفت کای روشنایی، بساز
به امید ما کلبه اینجا گرفت/نه مردی بود نفع از او وا گرفت [سعدی]
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه پنجم، دقیقه ۴۶، برداشت آزاد
+نوشته شده در دوشنبه ۲۰ دی ۱۴۰۰ ساعت ۵:۱ ق.ظ توسط اشرفی  

نشان مرد خدا عاشقی است با خود دار

که در مشایخ شهر این نشان نمی‌بینم [سعدی]
انسانم آرزوست
چرا سخن سلف نافع تر است؟
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه پنجم، دقیقه ۳۱، برداشت آزاد
+نوشته شده در یکشنبه ۱۹ دی ۱۴۰۰ ساعت ۱۰:۵۶ ب.ظ توسط اشرفی  

بدی را بدی سهل باشد جزا

اگر مردی احسن الی من اسا [سعدی]
اِدفَع بالّتی هی احسنُ السّيِّئةَ
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه پنجم، دقیقه ۲۵، برداشت آزاد
+نوشته شده در یکشنبه ۱۹ دی ۱۴۰۰ ساعت ۱۰:۵۵ ب.ظ توسط اشرفی  

عدل و احسان در بوستان

سعدی نهایت هوشمندی و زیرکی را به‌خرج داده است که پس از باب اول که در واقع عدل است، باب دوم را در باب احسان قرار داده است. در قرآن است که إِنَّ اللّٰهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسٰان پس معلوم می‌شود که عدل و احسان دو چیز هستند؛ و البته احسان برتر از عدل است برای اینکه عدل دادن حق و گرفتن حق است اما احسان دادن بیش از استحقاق یا صرف‌نظر کردن از حقوق خویشتن است. عدل همان قانون است و سعدی چنان که خواهم خواند به درستی توضیح می دهد که وقتی که پای قانون در میان است بخشش و احسان نداریم اگر در قوه قضاییه در دادگاه کسی محکوم می‌شود قاضی حق ندارد به او احسان کند باید به مقتضای عدالت رفتار کند اگر حقی از حقوق جامعه را ضایع کرده باید خسارتش را هم بپردازد اما شما در روابط فردی خود می‌توانید محسن باشید اهل احسان باشید و از حق خود بگذرید. البته جامعه با اینگونه عمل کردن سختگیرانه نمی‌چرخد آدمیت به چیزی بیش از عدالت احتیاج دارد که اسمش احسان است یا کرم است یا جود است و اسم های دیگری که می‌توان برای آن پیدا کرد و اینجاست که در واقع آدم، آدمیت خودش رو به خوبی نشان می‌دهد.
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه پنجم، دقیقه ۱۷، برداشت آزاد
عدل بهتر است یا جود؟
+نوشته شده در یکشنبه ۱۹ دی ۱۴۰۰ ساعت ۷:۵۵ ب.ظ توسط اشرفی  

تو بر تخت سلطانی خویش باش

به اخلاق پاکیزه درویش باش [سعدی]
تُکْلِه از حاکمان و اتابکان خوشنام بود. زمانی که بر تخت زنگی نشست، یکی دو سال بیشتر حکمرانی نکرد. آنگاه به فکر افتاد که دست از حکمرانی و عمارت بکشد و به کنجی و صومعه‌ای پناه ببرد و مشغول عبادت بشود. این فکر را با حکیمی درمیان نهاد، آن حکیم گفت:
تو بر تخت سلطانی خویش باش
به اخلاق پاکیزه درویش باش!
این بیت اشکال دارد و آن این است که درویشی بر تخت پادشاهی یک تئوری است که در گذشته وجود داشته اما امروز خلایق مردم، فیلسوفان و حکیمان متوجه شده‌اند که وقتی شما قدرت تامه و کامله را در دست یک نفر بگذارید او دیگر نمی‌تواند درویش بماند. به همین سبب فیلسوفان و متفکران قائل به تفکیک قوا  شدند. قوه مقننه و قوه مجریه و قوه قضاییه عمدتاً به خاطر این بود که یک نفر هر چقدر درویش و اخلاقی و عادل و عالم باشد وقتی تمام قدرت‌ها در قبضه او قرار  گرفت آنگاه قدرت عدالت ورزیدن از او سلب می‌شود.
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه پنجم، دقیقه ۹، برداشت آزاد
+نوشته شده در یکشنبه ۱۹ دی ۱۴۰۰ ساعت ۷:۲۶ ب.ظ توسط اشرفی  

گاندی بدون خشونت مبارزه کرد

ما یک گاندی می‌خواهیم که به ما درس عدم خشونت بدهد. تمام توفیق گاندی این بود که بدون خشونت مبارزه می‌کرد و به قوم خودش آموخته بود که این مسیر، مسیر پیروزی است ولو اینکه به درازا بکشد. مهم‌تر از همه اینکه هر چیزی میوه‌ای مثل خودش می‌دهد. با خشونت، میوۀ خشونت می‌دهد؛ مهرورزی، میوۀ محبت می‌دهد. اینکه می‌گویند وسیله مهم نیست و هدف مهم است، اصلا حرف درستیی نیست. وسیله هدف را می‌زاید وسیله هدف را به شکل خود در می‌آورد و می‌آفریند.
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه چهارم، دقیقه ۴۸، برداشت آزاد
+نوشته شده در یکشنبه ۱۹ دی ۱۴۰۰ ساعت ۶:۹ ب.ظ توسط اشرفی  

بودجه بندی درآمد ماهانه

خانواده‌ها باید به فرزندان خود بودجه بندی درآمد ماهانه را آموزش دهند. چه مقدار خرج کتاب، فیلم، کمک به محرومان می‌شود. یک حساب و کتابی باید باشد تا فرزند شما بداند اینطور نیست که هر وقت چیزی زیاد آمد باید ببخشید. وقتی آمد یک چیزی از شما خواست شما باید بگویید این ماه نمی‌توانم بگیرم. باید بگویید این مقداری که باقی مانده سهمیۀ فرهنگی خانواده است یا سهمیۀ دیگران است که باید از مخارج ما خارج شود.
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه چهارم، دقیقه ۴۱، برداشت آزاد
تربیت کودک فرضی روسو
+نوشته شده در یکشنبه ۱۹ دی ۱۴۰۰ ساعت ۷:۲۳ ق.ظ توسط اشرفی  

جلسه‌ای با اساتید دانشگاه معارف اسلامی

من در مشهد تاریخ فلسفه درس می‌دادم. مرحوم دکتر خواجویان استاد تاریخ بود که هر دو هفته یک بار به مشهد پرواز داشت. یک شب آمد به من گفت معلمین دروس معارف می‌خواهند شما را ببیند و نشستی با هم داشته باشیم عموما هم روحانی بودند. در دانشگاه معارف اسلامی درس می‌دادند. شب جمعه‌ای بود؛ آمدند در یکی از دفاتر دانشگاه نشستیم؛ گفتند: برای موفقیت چه کار کنیم؟ گفتم دوستان عزیز! آیا شما بوستان سعدی را از اول تا آخر خوانده‌اید؟ گفتند نه؛ گفتم مثنوی را از اول تا آخر خوانده‌اید؟ گفتند نه؛ گفتم نهج البلاغه را از اول تا آخر خوانده‌اید؟ گفتند نه؛ گفتم تحف العقول را از اول تا آخر خوانده‌اید؟ گفتند نه؛ گفتم پس شما از من چه سؤالی می‎کنید؟ شما باید اینها را حفظ داشته باشید تا کلامتان شیرین شود.
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه چهارم، دقیقه ۳۸، برداشت آزاد
انتقاد علامه تهرانی به شاهنامه
بیان قرآن در سخنرانی
+نوشته شده در یکشنبه ۱۹ دی ۱۴۰۰ ساعت ۷:۳ ق.ظ توسط اشرفی  

رفتار شیراز در حمله مغول

البته بعدا مغولان شیراز را هم گرفتند اما بدون خونریزی؛ شاید هم به خاطر طبع شیرازی مردم شیراز بود که اینچنین توانستند نرم باشند یا بی‌حالی!! نشان بدهند. هر چه بود مغولان را جری نکردند.
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه سوم، دقیقه ۴۳، برداشت آزاد
امام رضا لباس زنان را تحویل داد
+نوشته شده در شنبه ۱۸ دی ۱۴۰۰ ساعت ۱۱:۹ ب.ظ توسط اشرفی  

نکو بایدت نام و نیکی قبول

نکو دار بازارگان و رسول [سعدی]
باب اول بوستان در باب عدل و تدبیر و رای است. اگر می‌خواهی نام نیکو داشته باشی باید دو طایفه را نیکو بداری. یکی بازگانان، یکی سفیران؛ برای من روشن است که منظور سعدی در اینجا سلطان محمد خوارزمشاه است. مغولان تعداد ۴۵۰ بازرگانان را به ایران فرستادند؛ سلطان محمد، به اتهام اینکه جاسوس هستند، آنها را کشت و اموالشان را گرفت. جریان را به چنگیز خبر دادند. چنگیز تعدادی از رسولان یعنی سفیران خودش را به ایران فرستاد. از قضا این سفیران را هم آن حاکم مرزی کشت. این بهانه‌ای برای حملۀ چنگیز شد. جناب خوارزمشاه فرار کرد و مادرش سلطان خاتون اسیر و کنیز مغولان شد.
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه سوم، دقیقه ۳۸، برداشت آزاد
+نوشته شده در شنبه ۱۸ دی ۱۴۰۰ ساعت ۱۱:۱ ب.ظ توسط اشرفی  

شیر در تسخیر شیخ ابوالحسن خرقانی

مولوی دردفتر پنجم می‌گوید: یکی از افرادی که آوازۀ شیخ ابوالحسن خرقانی را شنیده بود از راه دوری به دیدن شیخ آمد. در زد اما شیخ در منزل نبود. همسر شیخ در را باز کرد و گفت چکار دارید؟ مرد گفت: برای دیدن جناب شیخ امدم. زن که دل پری از شیخ داشت عصبانی شد و گفت:
سبطی‌اند این قوم و گوساله‌پرست/ در چنین گاوی چه می‌مالند دست [مولوی]
هرچه دلش خواست به جناب شیخ گفت. مرد هم عصبانی شد و گفت:
شمع حق را پف کنی تو ای عجوز/ هم تو سوزی هم سرت ای گَنده‌پوز [مولوی]
دعوا شد و جناب مسافر حرمت شیخ کرد و آمد از مردم سراغ شیخ را گرفت. گفتند: برای خارکنی و هیزم‌کشی به جنگل رفته است. این مرید هم به جنگل رفت؛ دید شیخ انبانی از هیزم بر پشت شیر نهاده خودش هم بر شیر سوار است و ماری را به شکل تازیانه به دست گرفته و می‌آید. جلو رفت، تعظیم کرد، دست شیخ را بوسید و پرسید:
چه کردی که درنده رام تو شد/ نگین سعادت به نام تو شد [سعدی]
شیخ گفت: از تحمل این زن!
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه سوم، دقیقه ۳۰، برداشت آزاد
+نوشته شده در شنبه ۱۸ دی ۱۴۰۰ ساعت ۱۰:۲۹ ب.ظ توسط اشرفی  

جهان بر سماع است و مستی و شور

و لیکن چه بیند در آیینه کور؟ [سعدی]
هرچه هست سعدی که فقیه نبود و فتوای فقهی هم نمی‌داد اما با درک انسانی خودش فهمیده بود که جهان بَر سماع است و مستی و شور!
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه سوم، دقیقه ۲۰، برداشت آزاد
طرفه کوری دوربین تیزچشم
دینداری احساسی
+نوشته شده در شنبه ۱۸ دی ۱۴۰۰ ساعت ۸:۱۳ ب.ظ توسط اشرفی  

حذف سماع و وجد از کتاب احیاءالعلوم

کتاب احیاءالعلوم غزالی را ملامحسن فیض کاشانی تحریر کرد و نام آن را المحجة البیضاء گذاشت. هفتاد درصد را احیاالعلوم و سی درصد آن را موافق اندیشه شیعی نگاشت. فیض کاشانی کتاب سماع و وجد را حذف کرد و فرمود: لانهما لیسا من مذهب اهل البیت! البته مرحوم تنکابنی در کتاب قصص العلما اورده ایشان سحرها که برای تهجد و نماز شب بر می‎خاست، باغی داشت بیرون کاشان و یک کنیزکی داشت که برای او موسیقی می‌نواخت و او با موسیقی نماز می‌خواند اما وقتی که نوبت به کتاب احیا العلوم رسید، باب وجد و سماع را حذف کرد.
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه سوم، دقیقه ۲۰، برداشت آزاد
دینداری احساسی
موسیقی در تصوف و عرفان
+نوشته شده در شنبه ۱۸ دی ۱۴۰۰ ساعت ۷:۴۶ ب.ظ توسط اشرفی  

آیا لهو هم جد است؟

کتاب احیاءالعلوم غزالی ۴۰ باب دارد که یک بابش در بارۀ سَماع و وجد است که آن را هم جزو امور اخلاقی شمرده است. یعنی آدمیان برای اخلاقی‌تر شدن باید به وجد و سرور و سَماع بپردازند. در آنجا آن جملۀ مشهور را بیان می‌کند که لهو هم جدّ است یعنی گاهی زندگی را به امر غیر جدی اختصاص دادن خودش جدی است؛ چون آدمی را برای کارهای جدی آماده می‌کند.
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه سوم، دقیقه ۱۹، برداشت آزاد
می‌شمارم برگ‌های باغ را
لهو به معنای بازدارندگی است
+نوشته شده در شنبه ۱۸ دی ۱۴۰۰ ساعت ۶:۴۶ ب.ظ توسط اشرفی  

معراج پیامبر روحانی بود

پیامبر چند بار به معراج رفت. اوّلین بار در دومین سال بعثت بود. در همان سفر معراج بود که نماز به او تعلیم داده شد. بسیاری از صوَر و منازلی که در قرآن آمده در روز قیامت، همۀ اینها به صورت رؤیایی، تمثیلی و کشفی بر پیامبر  آشکار شد. عایشه می‌گفت پیامبر جایی نرفت؛ در منزل خوابیده بود. بوعلی سینا کتابی دارد به نام رساله معراجیه؛ که معراج پیامبر یک سفر فکری بود. اصلا گمان نکنید که از خانه بیرون آمد و سوار مرکبی شد که گفته‌اند آن مرکب دل دل یا بُراق بود و بعضی هم گفته‌اند براق مشتق از برق است؛ یعنی با سرعت نور حرکت می‌کرد. نه؛ اینها را کنار بگذارید. اصلا سفر، سفر فکری عقلانی روحی بود. پیامبر در درون سفر کرد و این عوالم در درون بر او منکشف شد. البته ما عادت داریم همه چیز را برای خود مصوّر و مخیّل کنیم. برای جبرئیل اوصاف یک پرنده را قائل می‌شویم و برای معراج، هواپیما و موشک را در نطر می‌گیریم. باید این فکرها را کنار بگذاریم. عالم معراج از جنس روح آدمی است نه از جنس جسم؛ کراتی مانند مریخ و مشتری جسمانی‌اند برای سفر به آنها باید مرکب مناسب آنها پیدا کنید اما عوالم ارواح و ملائک از جنس روح‌اند. با مرکب روح باید به آنجا سفر کرد.
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه دوم، دقیقه ۰۱:۰۰، برداشت آزاد
اعتماد فیلسوف به مخبر صادق
+نوشته شده در شنبه ۱۸ دی ۱۴۰۰ ساعت ۲:۳۸ ب.ظ توسط اشرفی  

اگر یک سر موی برتر پرم

فروغ تجلّی بسوزد پرم [سعدی]
در روایات هم آمده که لَوْ دَنَوْتُ أَنْمُلَةً لَاحْتَرَقْتُ اگر به اندازۀ سرانگشت نزدیکتر شوم بالاهایم خواهد سوخت.
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه دوم، دقیقه ۵۹:۱۲، برداشت آزاد
+نوشته شده در شنبه ۱۸ دی ۱۴۰۰ ساعت ۲:۸ ب.ظ توسط اشرفی  

نقش جبرئیل در معراج پیامبر

در معراج پیامبر، به جای اینکه پیامبر تابع جبرئیل باشد جبرئیل تابع پیامبر بود. این همانی است که می‌گویند وحی تابع پیامبر بود نه پیامبر تابع وحی! و حبرئیل چنان که عارفان ما گفته‌اند همان عقل پیامبر بود. همان استعدادی بود که خداوند در پیامبر نهاده بود که گاهی به صورت ملک بر او مصوّر می‌شد.
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه دوم، دقیقه ۵۸، برداشت آزاد
+نوشته شده در جمعه ۱۷ دی ۱۴۰۰ ساعت ۷:۴۵ ب.ظ توسط اشرفی  

مطالب قديمی‌