نکات

احترام ملکه انگلیس به بتخانه هندوستان

هندوها کفش‌های خود را در بتخانه درمی‌آورند اما ملکۀ انگلیس سر کوچه و قبل از صحن درآورد تا بگویند چقدر آدم خوبی است که به عقاید مردم احترام می‌گذارد. آخر آنچه از راه تفکر به دست نمی‌آید، عقیده نیست. انعقاد است. تقلید است. تلقین است. زنجیری است که وهم به دست و پای انسان بسته است. این احترام به اسارت است نه آزادی! به همین دلیل مسلمین با حکومت‌های ایران و روم جنگیدند تا ملت‌ها را آزاد کنند.
سیری در سيره نبوی، مرتضی مطهری، صفحه ۲۵۲، برداشت آزاد [اینجا]
+نوشته شده در چهارشنبه ۱۸ اسفند ۱۴۰۰ ساعت ۹:۵ ب.ظ توسط اشرفی  

منطق ابراهیم بت شکن

وقتی بت‌های بتکده را شکست، تبر را به دوش بت بزرگ‌ گذاشت. از او پرسیدند: تو بت‌ها را شکستی؟ پاسخ داد: از بت بزرگ بپرسید. فرجعوا الی انفسهم اینجا بود که مردم به خود آمدند.
سیری در سيره نبوی، مرتضی مطهری، صفحه ۲۵۱، برداشت آزاد [اینجا]
جاهل به تفکر نیاز دارد و غافل به تذکر
اخذ برأس اخیه
+نوشته شده در چهارشنبه ۱۸ اسفند ۱۴۰۰ ساعت ۵:۵۳ ب.ظ توسط اشرفی  

تمام اسلام در مقابل تمام کفر

جنگ خندق است. ده هزار نفر از کفار قریش مدینه را محاصره کرده‌اند. عمرو بن عبدود با چند نفر دیگر نقطه‌ باریکتری را روی خندق پیدا می‌کند، با اسب قوی خود از خندق می‌پرد و به این طرف می‌آید. آنگاه در مقابل مسلمین می‌ایستد و مبارز می‌طلبد. احدی جرأت نمی‌کند بیرون بیاید اما علی بیست و چند ساله از جا بلند می‌شود! یا رسول الله به من‌ اجازه بدهید. پیغمبر می‌خواست با اصحاب اتمام حجت شده باشد؛ فرمود: علی جان بنشین! عَمرو جولانی داد و دوباره گفت، هل من مبارز؟ کسی جواب نداد. علی از جا بلند شد و پیغمیر اجازه نداد. بار سوم یا چهارم  عَمرو رجز تندی خواند و گفت: از بس فریاد کشیدم صدایم گرفت. یک مرد اینجا وجود ندارد؟ شما که ادعا می‌کنید کشته‌های شما به بهشت می‌روند و کشته‌های ما به جهنم، یک نفر بیاید یا بکشد و بفرستد به‌ جهنم و یا کشته شود و برود به بهشت! عُمر برای‌ اینکه عذر مسلمین را بخواهد گفت، یا رسول الله اگر کسی بلند نمی‌شود حق‌ دارد. این مردی است که با هزار نفر برابر است. علی از جا بلند شد. اینجا بود که پیامبر فرمود: برز الاسلام‌ کله الی الشرک کله؛ تمام اسلام با تمام کفر روبرو شده است.
سیری در سيره نبوی، مرتضی مطهری، صفحه ۲۴۷، برداشت آزاد [اینجا]
از علی آموز اخلاص عمل
دیالوگ امام علی و عمرو بن عبدِوَد
+نوشته شده در چهارشنبه ۱۸ اسفند ۱۴۰۰ ساعت ۱۰:۲ ق.ظ توسط اشرفی  

تأثیر مشورت

پیغمبر نیازی به مشورت نداشت ولی مشورت می‌کرد تا اولا دیگران یاد بگیرند، ثانیا مشورت‌ کردن شخصیت دادن به همراهان و پیروان است. رهبری که بدون مشورت تصمیم بگیرد، اگرچه صد در صد هم درست باشد؛ اتباع او احساس می‌کنند حکم ابزار را دارند. ولی وقتی آنها را در تصمیم شرکت دادید، احساس شخصیت می‌کنند، در نتیجه بهتر پیروی می‌کنند.
سیری در سيره نبوی، مرتضی مطهری، صفحه ۲۴۲، برداشت آزاد [اینجا]
نکته: گاهی هم نیاز داشتند.
مشورت می‌رفت در ایجاد خلق
+نوشته شده در چهارشنبه ۱۸ اسفند ۱۴۰۰ ساعت ۶:۳۶ ق.ظ توسط اشرفی  

ادرار کودک در دامن پیامبر

گاهی‌ اتفاق می‌افتاد کودکی در دامن پیغمبر ادرار می‌کرد. پدر و مادر ناراحت  می‌شدند و تلاش می‌کردند او را از دامن پیغمبر بگیرند. می‌فرمود: لاتُزرِموا این کار نکنید که موجب بیماری کودک می‌شود. طبیعتِ کودک می‌گوید ادرار کن اما پدر و مادر می‌گویند ادرار نکن! در نتیجه‌ فرزند دچار هیجان و اضطراب و آشفتگی روحی می‌شود.
سیری در سيره نبوی، مرتضی مطهری، صفحه ۲۴۲، برداشت آزاد [اینجا]
من: مصادیق ایجاد هیجان در زندگی کودک فراوان است.
+نوشته شده در چهارشنبه ۱۸ اسفند ۱۴۰۰ ساعت ۶:۳ ق.ظ توسط اشرفی  

لا اکراه فی الدین

آنچه پیغمبران می‌خواهند ایمان[عقیده] است نه اسلام‌؛ ایمان با اجبار حاصل نمی‌شود. راهش نرمش و ملایمت است. چون سر و کار با دل است، با فکر است، با روح است.
سیری در سيره نبوی، مرتضی مطهری، صفحه ۲۲۵، برداشت آزاد [اینجا]
انسان باید از درون بجوشد
ایمان ابوطالب
فرق اسلام و ایمان
ایمان حضرت خدیجه
مشکل پیامبران با سنّت‌گرایی مردم
گوشم شنید نغمه‌ ایمان و مست شد
+نوشته شده در چهارشنبه ۱۸ اسفند ۱۴۰۰ ساعت ۱:۲۷ ق.ظ توسط اشرفی  

جاهل به تفکر نیاز دارد و غافل به تذکر

تفکر یعنی کشف چیزی که نمی‌دانیم، تذکر یعنی یادآوری چیزی که می‌دانیم. بشر یا جاهل است یا غافل! جاهل به تفکر نیاز دارد و غافل به تذکر؛ اگر غافل از خواب غفلت بیدار شود دیگر نیاز به تفکر ندارد. مثل کسی که خوابیده و قافله حرکت کرده باشد، وقتی بیدار شود و ببیند قافله حرکت‌ کرده است، خودش دنبال قافله راه می‌افتد.
سیری در سيره نبوی، مرتضی مطهری، صفحه ۲۲۳، برداشت آزاد [اینجا]
منطق ابراهیم بت شکن
يا هشام لكل شئ دليل
فکر و ذکر
فرق انسان و حیوان در بیان روسو
ای برادر تو همان اندیشه‌ای
جسم و روح در کلام امام صادق
آیا مغز و زبانم کار خواهد کرد؟
نقش قناعت در فکر و ذکر
کیفیت ذکر
+نوشته شده در چهارشنبه ۱۸ اسفند ۱۴۰۰ ساعت ۱۲:۵۴ ق.ظ توسط اشرفی  

تدبیر و شجاعت پیامبر

یک فرنگی کتابی نوشته است به نام محمد پیغمبری که از نو باید شناخت؛ با اینکه کتابش عیب‌هایی دارد ولی نکات خوبی هم دارد. یکی تدبیر پیامبر است که‌ اگر یک غیر مسلمان هم این کتاب را مطالعه بکند نمی‌تواند پیغمبر را حکیم‌ و مدبر و سائس خارق العاده‌ای نداند. دیگری شجاعت پیامبر است. گاهی جریان‌ها بر حسب‌ ظاهر به جایی می‌رسید که دیگر راه امیدی برای مسلمین وجود نداشت اما پیامبر مثل کوه ایستاد.
سیری در سيره نبوی، مرتضی مطهری، صفحه ۲۲۱، برداشت آزاد [اینجا]
معنای انتظار فرج
پیامبر دو معجزه بیشتر نداشت
+نوشته شده در یکشنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۰ ساعت ۷:۵۷ ق.ظ توسط اشرفی  

نفرت ملامت

گاهی ملامت باعث نفرت می‌شود. اگر در تربیت فرزند دائما او را ملامت کنید، روح او حالت انقباض و فرار پیدا می‌کند. این است که پیغمبر اکرم وقتی معاذ بن جبل را برای تبلیغ به یمن فرستاد، فرمود: یَسِّرْ وَ لا تُعَسِّرْ، بَشِّرْ وَ لا تُنَفِّرْ، وَ صَلِّ بِهِمْ صَلوةَ اضْعَفِهِمْ اکنون که به منظور تبلیغ به سراغ مردم می‌روی، بر آنها آسان بگیر و سخت نگیر؛ به مردم بشارت بده و کاری نکن که متنفّر شوند.
سیری در سيره نبوی، مرتضی مطهری، صفحه ۲۱۵، برداشت آزاد [اینجا]
ملامت از دل سعدی فرو نشوید عشق
+نوشته شده در یکشنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۰ ساعت ۶:۹ ق.ظ توسط اشرفی  

عدم صفت نفرت در پیامبران

متکلمین می‌گویند یکی از شرایط نبوّت این است که در پیغمبر صفت تنفر وجود نداشته باشد. فرض کنید انسانی‌ یک چشمش کور است، صورتش هم یک وری است و وقتی نگاه می‌کند یک وری‌ نگاه می‌کند. این مگر نقصی است در روح انسان؟ نه؛ ممکن است این آدم‌ در حد سلمان فارسی باشد ولی آیا چنین‌ آدمی با چنین قیافه‌ای می‌تواند پیغمبر باشد؟ متکلمین می‌گویند نه؛ چون قیافه‌اش نفرت آور است.
سیری در سيره نبوی، مرتضی مطهری، صفحه ۲۱۵، برداشت آزاد [اینجا]
+نوشته شده در یکشنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۰ ساعت ۱:۵۴ ق.ظ توسط اشرفی  

در عبادت مدارا کنید

قال رسول الله (ص):
یا جابر إنَّ هذاَ الدِّينَ مَتينٌ فَأَوغِل فيهِ بِرِفقٍ و لا تُبَغِّض إلى نَفسِكَ عِبادَةَ اللّهِ
فَإِنِّ المُنبَتَّ لا أرضا قَطَعَ و لا ظَهرا أبقى
پیامبر گرامی اسلام به جابر فرمود در عبادت مدارا کند. آنگاه با یک تشبیه زیبا فرمودند: کسی که بیشتر از استعداد خود عبادت می‌کند، مثل کسی است که مرکبی به‌ او داده‌اند تا از شهری به شهری برود. او خیال می‌کند هرچه به این مرکب‌ بیشتر شلاق بزند زودتر می‌رسد. بله؛ ممکن است یک یا چند منزل را زودتر برسد اما ناگاه متوجه می‌شود که حیوان بیچاره زخمی شده و از راه بازمانده است.
سیری در سيره نبوی، مرتضی مطهری، صفحه ۲۱۳، برداشت آزاد [اینجا]
ثبات عمل
عبادت خود را پیدا کنید
+نوشته شده در شنبه ۱۴ اسفند ۱۴۰۰ ساعت ۱۰:۳۳ ب.ظ توسط اشرفی  

چرا این عمامه را سرت هشته‌ای؟

آمدم از عرض‌ خیابان رد بشوم، وسط خیابان که رسیدم یک بابای دهاتی آمد جلوی مرا گرفت، گفت: آقا مسئله‌ای دارم، گفتم: بگو؛ گفت: غسل جنابت به تن تعلق می‌گیرد یا به جون؟ گفتم: غسل جنابت مثل هر غسلی از یک جهت به روح آدم‌ مربوط است چون نیت می‌خواهد، و از جهت دیگر به تن آدم، چون انسان‌ تنش را باید بشوید. مقصودت این است؟ گفت نه؛ درست جواب درست بدهید . غسل جنابت به تن تعلق می‌گیرد یا به جون؟ گفتم : من نمی‌دانم. گفت: پس این عمامه را چرا سرت هشته‌ای؟
سیری در سيره نبوی، مرتضی مطهری، صفحه ۲۰۲، برداشت آزاد [اینجا]
سؤال از ابن جوزی
علم واقعی را به اهلش ارجاع دهید
ترسم بپرسند از آن چه ندانم
ندانم ندانم ندانم
+نوشته شده در دوشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۰ ساعت ۸:۵۸ ق.ظ توسط اشرفی  

نمی‌دانم شیخ انصاری

شیخ انصاری، شوشتری بود. در علم و تقوا نابغه‌ روزگار است. هنوز علما و فقها به فهم دقایق کلام این مرد افتخار می‌کنند. می‌گویند وقتی چیزی از او می‌پرسیدند اگر نمی‌دانست تعمد داشت بلند بگوید: ندانُم ندانُم ندانُم؛ تا شاگردها یاد بگیرند که اگر چیزی را نمی‌دانند ننگشان نکند، بگویند نمی‌دانم.
سیری در سيره نبوی، مرتضی مطهری، صفحه ۲۰۲، برداشت آزاد [اینجا]
چرا این عمامه را سرت هشته‌ای؟
علم واقعی را به اهلش ارجاع دهید
نمی‌دانم ابن جوزی
ترسم بپرسند از آن چه ندانم
+نوشته شده در دوشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۰ ساعت ۸:۴۸ ق.ظ توسط اشرفی  

چرا ابن‌سینا ادعای پیامبری نكرد؟

بهمنیار بارها به بوعلی گفته بود: چرا خود را پیامبر خدا معرّفی نمی‌کنید؟ امّا جوابی از او نمی‌شنید تا اینکه در یکی از شب های سرد زمستان بوعلی و بهمنیار زیر کرسی خوابیده بودند، نزدیک سحر بود. بوعلی از خواب بیدار شد، بهمنیار را صدا زد و گفت تشنه‌ام؛ قدری آب برایم بیاور؛ بهمنیار که حاضر نبود از بستر گرم بیرون بیاید گفت: استاد! هوای بیرون خیلی سرد است، آب هم حتماً یخ بسته است، سینۀ شما هم گرم است، آب سرد برای شما خوب نیست. بوعلی گفت: استادِ تو در طب، منم! می‌گویم، آب بیاور! اما بهمنیار همچنان عذر می‌آورد. ناگهان صدای اذان بلند شد. بوعلی گفت: بهمنیار! در این همه سال، نتوانستم محبّتی در دلت بیفکنم که برخیزی‌ و ظرفی آب برایم بیاوری امّا نفوذ آن پیامبر الهی در دل این مرد مسلمان را ببین که بعد از چهارصد سال سرمای شدید را تحمّل می‌کند و اذان می‌گوید.
مرتضی مطهری، سیری در سیرۀ نبوی، صفحه ۱۹۴، برداشت آزاد [اینجا]
آن یکی می‌گفت من پیغمبرم
در دل و جان خانه کردی عاقبت
ابن سینا و بهمنیار
+نوشته شده در جمعه ۴ آبان ۱۳۹۷ ساعت ۶:۱۹ ب.ظ توسط اشرفی  

زهیر بن قین

زُهَیْر بن قَیْن بَجَلیّ، عثمانی بود. عثمانی‌ها معتقد بودند خون عثمان، گردن علی علیه السلام است و به همین دلیل دشمن حضرت بودند. زهیر نمی‌خواست با امام حسین علیه السلام مواجه شود؛ وقتی قاصد آمد و گفت امام می‌خواهند تو را ببینند، قصد نداشت برود‌ اما همسرش گفت سبحان‌الله! پسرِ دختر پیامبر تو را می‌طلبد و تو نمی‌روی؟ چنان این را محکم گفت که زهیر شرمنده شد و تصمیم گرفت نزد امام برود. ما نمی‌دانیم بین او و امام چه گذشت که وقتی برگشت، دیدند متحوّل شده و شاد و مسرور گفت: من راه خودم را پیدا کرده‌ام. نقل مشهور است که زهیر، همسرش را به کوفه بازگرداند. موقعی که می‌خواستند جدا شوند همسرش با چشمان گریان گفت: حالا که در رکاب پسر پیامبر شهید می‌شوی؛ قیامت مرا فراموش نکن!
سیری در سیرۀ نبوی، مرتضی مطهری، صفحه ۲۲۸، برداشت آزاد [اینجا]
دعوت امام حسین از عبیدالله بن حر جعفی
+نوشته شده در شنبه ۸ مهر ۱۳۹۶ ساعت ۹:۱۳ ب.ظ توسط اشرفی  

آیا بهتان به اهل بدعت جایز است؟

در اصول کافی آمده است که پیامبر اکرم فرمود: هر گاه اهل شک و بدعت را دیدید، فباهتوهم! در اینجا باهتوهم به معنای مبهوت کردن است نه تهمت زدن! مثل: فَبُهِتَ الَّذِي كَفَرَ (۲/۲۵۸)
سیری در سیرۀ نبوی، مرتضی مطهری، صفحه ۱۲۸، برداشت آزاد [اینجا]
سروش در تیرماه ۱۳۹۲ مدعی شد، آیت الله مؤمن بهتان به مخالف را جایز می‌داند. [اینجا]
عطاء الله مهاجرانی از آیت الله مؤمن دفاع کرد و به سروش پاسخ داد. [اینجا]
سروش در چهلمین سال پیروزی انقلاب همان ادعا را تکرار کرد. [اینجا]
+نوشته شده در جمعه ۲۲ بهمن ۱۳۹۵ ساعت ۷:۲ ق.ظ توسط اشرفی  

شفیع عمرو عاص

هنگامی که عمرو بن عاص با علی(ع) مواجه شد، خودش را باخت. فورا سر اسب را برگرداند و فرار کرد. امیرالمؤمنین او را تعقیب کرد، شمشیری به او زد، او از روی اسب‌ پرید و به زمین خورد. فورا کشف عورت کرد! حضرت رویشان را برگرداندند و رفتند. معاویه تا آخر عمر می‌گفت عمرو عاص! تو شفیع‌ خوبی پیدا کردی، در همه دنیا من یک نفر را پیدا نمی‌کنم که شفیعی به این‌ مقدسی پیدا کرده باشد.
سیری در سيره نبوی، مرتضی مطهری، صفحه ۱۴۲، برداشت آزاد [اینجا]
حمله به سروش
+نوشته شده در پنجشنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۵ ساعت ۱۲:۵۶ ق.ظ توسط اشرفی  

نحس سیاسی

در خراسان می‌گفتند اگر شخصی بخواهد به مسافرت برود چنانچه با سیّدی روبرو شود نحس است و او قطعاً از آن سفر بر نمی‌گردد. بعد معلوم شد در دورۀ بنی‌العباس، سادات را که بیچاره‌ها مخفی بودند در خانۀ هر کس پیدا می‌کردند با اعضای آن خانواده می‌کشتند. کم‌کم این فکر برای مردم پیدا شد که سیّد نحس است. این نحس سیاسی است نه نحس فلکی!
سیری در سيره نبوی، مرتضی مطهری، صفحه ۸۴، برداشت آزاد [اینجا]
+نوشته شده در یکشنبه ۱۳ فروردین ۱۳۹۱ ساعت ۸:۳ ب.ظ توسط اشرفی  

سعد و نحس در جنگ با خوارج

در نهج‌ آمده است که وقتی علی(ع) تصمیم گرفت به جنگ خوارج برود کسی گفت من منجمم، اگر الآن بروید کشته می‌شوید. فرمود: هر کس تو را تصدیق کند پیغمبر را تکذیب کرده است. این مزخرفات چیست که می گویی؟ اصحاب من! سیروا علی اسم الله؛ به نام خدا حرکت کنید. علی(ع) در هیچ جنگی به این اندازه فاتح نشد.
سیری در سيره نبوی، مرتضی مطهری، صفحه ۸۲، برداشت آزاد [اینجا]
+نوشته شده در یکشنبه ۱۳ فروردین ۱۳۹۱ ساعت ۶:۱۴ ب.ظ توسط اشرفی  

سعد و نحس ایام در سیره معصومین

ما برویم سیره‌ی پیغمبر را از اول تا آخر ببینیم. تمام کتبی را که شیعه و سنی در تاریخ پیغمبر نوشته‌اند، مطالعه کنیم. ببینیم آیا پیغمبر اکرم از سعد و نحس ایام استفاده می‌کرد؟ مثلا آیا می‌گفت امروز که دوشنبه است برای مسافرت خوب نیست؟ یا امروز که سیزده عید نوروز است، هر کس بیرون نرود گردنش می‌شکند؟ در سیره‌ی علی علیه‌السلام چطور؟ در سیره‌ی ائمه علیهم‌السلام چطور؟ ما هرگز نمی‌بینیم که پیغمبر یا ائمه‌ی اطهار یک ذره از این حرف‌ها استفاده کرده باشند.
سیری در سيره نبوی، مرتضی مطهری، صفحه ۸۱، برداشت آزاد [اینجا]
+نوشته شده در یکشنبه ۱۳ فروردین ۱۳۹۱ ساعت ۵:۳۵ ب.ظ توسط اشرفی  

نجوم ریاضی و نجوم احکامی

دو نجوم داریم. یکی نجوم ریاضی، که حساب خسوف و کسوف و امثال این‌ها و جزء ریاضیات است. یکی هم نجوم احکامی، که بی اعتبار است.
عبدالملک بن اعین برادر زراره است. به امام صادق(ع) عرض کرد: من به نجوم احکامی مبتلا شده‌ام. کتاب‌هایی در این زمینه دارم که تا به آن‌ها مراجعه نکنم در هیچ کاری نمی‌توانم تصمیم بگیرم. تکلیف من چیست؟ امام صادق فرمود: برو منزل، تمام آن کتاب‌ها را آتش بزن!
مرتضی مطهری، سیری در سیرۀ نبوی، صفحه ۸۲، برداشت آزاد [اینجا]
+نوشته شده در شنبه ۱۲ فروردین ۱۳۹۱ ساعت ۴:۲۰ ب.ظ توسط اشرفی  

زمان ذکر مصیبت

من هیچ وقت اصرار ندارم که در هر سخنرانی، لزوماً ذکر مصیبت کنم. اگر سخن رسید به جایی که ببینم ذکر مصیبت، به خودم تحمیل کردن است و باید از جایی به جای دیگر بروم، نمی گویم. ولی اکثر، خصوصاً در ایام مصیبت و لو به طور اشاره هم شده است، ذکر مصیبت می کنم.
سیری در سیره نبوی، مرتضی مطهری، صفحه ۵۸، برداشت آزاد [اینجا]
شبستری و مزیّنی
+نوشته شده در دوشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۰ ساعت ۲:۲۱ ب.ظ توسط اشرفی  

تنهایی پیامبر اکرم

وقتی انسان به ‏مرحله‏ ای از افق فكری و احساسات روحی می‏ رسد تنها می‏ماند. پيغمبر اكرم در ميان‏ قوم خودش تنها بود. بعد از سی سالگی با این که با خديجه زندگی می کند علی بن ابیطالب را که کودکی دو ساله است از پدرش ‏می‏ گيرد و به خانه می آورد. خود علی(ع) می گوید من بچه بودم پيغمبر وقتی به صحرا می‏رفت مرا روی دوش خود می گذاشت. یعنی در ميان همۀ مردم مكه غیر از این کودک کسی لیاقت هم افقی حضرت را نداشت. این کودک دوازده ساله می شود و پیامبر با بعثت و مصاحبت با وحی الهی تقريبا از تنهایی بیرون می آید. در بيست و پنج سالگی خديجه از او خواستگاری می‏ كند. حالا هم كه همسر يك زن بازرگان شده است، دنبال كار بازرگانی نمی ‏رود. تازه دورۀ انزوا، خلوت و عبادتش شروع می‏ شود. حركت می‏كند تنها در كوه های اطراف مكه راه می‏رود، تفكر و تدبر می‏كند. ماه رمضان كه می‏شود در کوه «حرا» خلوت می‏کند. اصلا به كلی مكه را رها می‏كند از خديجه هم‏ دوری می‏کند. آب و نانی با خودش برمی‏دارد و می‏رود به كوه حرا و خديجه هر چند روز يك بار مقداری آب و نان برايش می فرستد. تمام اين‏ ماه را به تنهايی در خلوت می‏ گذراند. گاهی و شاید همیشه فقط علی(ع) با او بود. می‏فرمايد: زمان نزول وحی من آنجا بودم.
سیرۀ نبوی، مرتضی مطهری، صفحه ۲۷۴، برداشت آزاد
علمای قزوین
+نوشته شده در یکشنبه ۲۸ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۶:۲۴ ب.ظ توسط اشرفی  

فرشتگان از کودکی همراه پیامبر بودند

فرمود من هفت‏ ساله بودم عبدالله بن جدعان كه يكی از اشراف مكه بود عمارتی‏ می‏‌ساخت. بچه‏‌های مكه به عنوان كار ذوقی و كمك دادن به او می ‌رفتند سنگ حمل می‏‌كردند. دامنشان را بالا می‌زدند تا سنگ‌ها را در دامنشان بریزند و چون‏ شلوار نداشتند كشف عورت می‌‏شد. من يك دفعه تا رفتم سنگ را در دامنم گذاشتم، احساس كردم دستی آمد دامنم را زد و از دستم انداخت فهمیدم من نبايد اين كار را بكنم. فرمود گاهی سلامی را می‌شنیدم اما كسی را نمی‌‏ديدم فكر می‏‌كردم شايد اين سنگ يا درخت است كه دارد به من سلام می‏‌دهد بعد فهميدم فرشته الهی بوده است.
سیرۀ نبوی، مرتضی مطهری، صفحه ۲۷۱، برداشت آزاد
فرشتگان چگونه موکل پیامبر بودند؟
+نوشته شده در یکشنبه ۲۸ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۶:۲۳ ب.ظ توسط اشرفی  

سوابق پیامبر اسلام

اوّل این که مثل اكثر مردم آن منطقه امّی بود يعنی مكتب‏ نرفته و درس نخوانده بود. دوم این که در همه آن‏ چهل سال قبل از بعثت در آن محيط كه فقط محيط بت ‏پرستی بود هرگز بتی را سجده نكرد. اگر يك بار كوچكترين تواضعی در مقابل بتی كرده بود در دوره‌‏ای كه با بت‌ها مبارزه‏ می‏‌كرد به او می‏‌گفتند تو خودت بودی كه يك روز آمدی اينجا مقابل لات و هبل تواضع كردی. سوم این که مكه شهر لهو و لعب بود ولی پیامبر به اين امور آلوده نشد. خودش فرمود من در كارهای اينها شركت نمی‏‌كردم. گاهی هم‏ احساس می‏‌كردم كه گويی يك نيروی غيبی مرا تأييد می‏‌كند.
سیرۀ نبوی، مرتضی مطهری، صفحه ۲۶۹، برداشت آزاد
الگوی همسرداری حضرت زهرا
+نوشته شده در یکشنبه ۲۸ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۶:۲۲ ب.ظ توسط اشرفی  

مسافرت‌های پیامبر اکرم

رسول اكرم قبل از رسالت فقط دو مسافرت به خارج عربستان كرد كه هر دو به سوريه بود. يك سفر در ۱۲ سالگی همراه‏ عمويش ابوطالب و سفر ديگر در ۲۵ سالگی به عنوان عامل تجارت.
‏سیرۀ نبوی، مرتضی مطهری، صفحه ۲۶۸، برداشت آزاد
سفر پیامبر در پنج سالگی
+نوشته شده در یکشنبه ۲۸ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۶:۲۱ ب.ظ توسط اشرفی  

سرپرستی پیامبر اکرم

عبدالمطلب بعد از مرگ فرزندش عبدالله و عروسش آمنه تمام زندگيش شده بود رسول‏ اكرم، به فرزندانش می‏‌گفت كه او با ديگران خيلی فرق دارد او از طرف خدا آينده‏ای دارد که شما نمی‏دانيد. وقتی می‏خواست از دنيا برود ‏ محمد را به ابوطالب كه پسر ارشد و بزرگ تر و شريف تر از همه فرزندان باقيمانده‏‌اش بود سپرد و جناب ابوطالب، پدر بزرگوار اميرالمؤمنين علی(ع) متكفل بزرگ كردن پيغمبر اكرم شد.
سیرۀ نبوی، مرتضی مطهری، صفحه ۲۶۷، برداشت آزاد
+نوشته شده در یکشنبه ۲۸ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۶:۲۰ ب.ظ توسط اشرفی  

یتیمی پیامبر اکرم

پدر بزرگوارشان عبدالله، جوانی بود كه با آمنه دختر وهب كه از فاميل نزديك آنها به شمار می‌‏آيد ازدواج می‏‌كند. در حدود چهل روز بعد از ازدواج به‏ عزم مسافرت بازرگانی به شام و سوريه از مكه خارج می‌‏شود. در برگشتن به مدینه می‏‌آيد كه خويشاوندان مادر او در آنجا بودند همانجا وفات می‏‌كند. و محمد(ص) يتيم به دنيا می‌‏آيد.
سیرۀ نبوی، مرتضی مطهری، صفحه ۲۶۴، برداشت آزاد
+نوشته شده در یکشنبه ۲۸ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۶:۱۹ ب.ظ توسط اشرفی  

وفات مادر بزرگوار پیامبر اکرم

به رسم آن وقتِ عرب، برای تربيت كودك‏ لازم می‏دانستند كه بچّه را به مرضعه بدهند تا به باديه ببرد و در آنجا به او شير بدهد. حليمۀ سعديه که زنی از قبيله بنی سعد است با شوهرش از باديه‏ به مدینه می آید و اين طفل نصيب او می‏شود اين‏ كودك تا سن چهار سالگی دور از مادر و جد و خويشاوندان و شهر مكه در باديه زندگی می‏كند. در سن چهار سالگی او را از دايه می‏ گيرند. حالا جناب عبدالمطلب پدر بزرگ رسول خدا علاوه بر آمنه متكفل اين كودك كوچك هم هست. خویشاوندان آمنه در مدينه بودند. آمنه از عبدالمطلب اجازه می‏گيرد كه سفری برای ديدار آن ها به مدينه برود و اين كودك را هم با خودش ببرد. همراه‏ كنيزی كه داشت به نام ام ايمن با قافله حركت می‏كند. می‏ رود به مدينه‏ ديدار را انجام می‏دهد. هنگام برگشت به مكه در محلی به‏ نام ابواء آمنه مريض می‏ شود و در همان جا وفات می‏كند. مادر را همانجا دفن می‏ كنند و همراه ام ايمن به مکه بر می گردد.
سیرۀ نبوی، مرتضی مطهری، صفحه ۲۶۵، برداشت آزاد
+نوشته شده در یکشنبه ۲۸ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۶:۱۹ ب.ظ توسط اشرفی  

تاریخ ولادت پیامبر اکرم

ولادت پیامبر اکرم را اهل تسنن دوازدهم و شيعه هفدهم ربیع الاول دانسته‌اند. دوازدهم ربيعِ آن سال، مطابق است با سی و يكم فروردين و هفدهم ربيع، مطابق است با پنجم ارديبهشت. پس رسول اكرم سی و يكم فروردين يا پنجم ارديبهشت در فصل بهار به‏ دنيا آمده است. شيعه معتقد است روز جمعه و اهل تسنن گفته‏‌اند روز دوشنبه و شایداتفاق نظر باشد که بين الطلوعين به‏ دنيا آمده‏‌ است.
سیرۀ نبوی، مرتضی مطهری، صفحه ۲۶۴، برداشت آزاد [اینجا]
هفته وحدت
+نوشته شده در یکشنبه ۲۸ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۶:۱۸ ب.ظ توسط اشرفی  

نمی‌ دانم ابن جوزی

روزی ابن جوزی بر منبر بود. زنی مسئله پرسید، ابن جوزی گفت: نمی‌دانم! زن پررو بود؛ گفت: پس چرا سه پلّه از دیگران بالاتر نشستی؟ گفت: من به مقدار معلوماتم بالا آمده‌ام اگر بنا بود به اندازۀ مجهولاتم بالا بروم باید منبری بود تا فلک الافلاک!
سیری در سيره نبوی، مرتضی مطهری، صفحه ۲۰۱، برداشت آزاد [اینجا]
نمی‌دانم شیخ انصاری
ترسم بپرسند از آن چه ندانم
گفت و گوی محمدبن طیار با امام باقر(ع)
احساس شخصیت با سوء پیشینه
+نوشته شده در چهارشنبه ۲۴ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۵:۲۰ ب.ظ توسط اشرفی