نکات

باب الرحمة الواسعه

وقتی حرم امام علی(ع) می‌رفتم تا دعا کنم و روزی بخواهم، فوری به دلم می‌افتاد کأنه علی(ع) می‌گفت: اگر چای ننوشی و سیگار نکشی، شکمت همیشه از نان گندم سیر است. گرسنه باشی تا چشمت کور شود! آنگاه خجالت‌زده از حرم بیرون می‌آمدم. اما وقتی حرم امام حسین(ع) می‌رفتیم، بدون ترس و خجالت، هرچه دلمان می‎خواست می‌گفتیم. چون حسین(ع) باب الرحمة الواسعة است.
سیاحت شرق، آقا نجفی قوچانی، صفحه ۲۲۹، برداشت آزاد [اینجا] [اینجا]
+نوشته شده در شنبه ۴ شهریور ۱۴۰۲ ساعت ۱۲:۴۳ ق.ظ توسط اشرفی  

ادای قرض آقا نجفی قوچانی

ادای قرض آقا نجفی قوچانی
آقا نجفی قوچانی می‌فرمایند بیست و هفت تومان قرض داشتم. به پیامبر و ائمه و معصومین متوسل شدم اما نتیجه نگرفتم. رفتم مسجد و از خدا خواستم قرضم را ادا کند. از مسجد بیرون آمدم. عبابه‌سرکشیده‌ای جلو آمد، پولی داد و رفت. شمردم هیجده قران بود. گفتم خدایا اشتباه نشود قرض من بیست و هفت تومان است؛ آنهم یکجا! اگر خُرد خُرد صدتومان هم بدهی حساب نیست. یک هفته گذشت. از خراسان کاغذی رسید که صدتومان به آخوند حواله کردیم تا بیست و هفت تومان آن را به شما بدهد.
سیاحت شرق، آقا نجفی قوچانی، صفحات ۲۲۷ تا ۲۳۲، برداشت آزاد [اینجا] [اینجا]
+نوشته شده در یکشنبه ۲۹ مرداد ۱۴۰۲ ساعت ۱:۲۸ ق.ظ توسط اشرفی  

دخل و خرج آقا نجفی قوچانی

چند بار به حساب ماهیانه‌ام رسیدگی کردم. خرجم بیشتر از دخلم بود! عهد کردم دیگر حساب نکنم تا سرّ خدا فاش نشود. عطای خداوند مبتنی بر سِتر و اختفا است و بنده باید اجمالاً ممنون باشم.
سیاحت شرق، آقا نجفی قوچانی، صفحه ۲۳۱، برداشت آزاد [اینجا] [اینجا]
+نوشته شده در یکشنبه ۲۹ مرداد ۱۴۰۲ ساعت ۱۲:۲۶ ق.ظ توسط اشرفی  

عملگی آقا نجفی قوچانی

رفیقم آمد و گفت بی‌پول شده‌ایم؛ چکار کنیم؟ گفتم اگر طلبه‌ای و کلّاش نیستی، بیا مانند طلاب قدیم کار کنیم. گفت: چکار کنیم؟ گفتم برویم عملگی؛ تریاک‌زنی! گفت من یاد ندارم. گفتم من یادت می‌دهم. شهید ثانی در آداب المتعلمین می‌فرماید: اگر ممکن است، طلبه نصف روز را درس بخواند و نصف روز معاش یومیۀ خود را تحصیل کند، از زکات نگیرد.
سیاحت شرق، آقا نجفی قوچانی، صفحه ۵۴، برداشت آزاد [اینجا] [اینجا]
فقر مرحوم حسن زاده آملی
+نوشته شده در شنبه ۲۸ مرداد ۱۴۰۲ ساعت ۳:۱۷ ق.ظ توسط اشرفی  

زیارت پابرهنه

نیمۀ رجب، یک تومان پول تهیه کردم، تنها آمدم کربلا! در آن دو سه فرسخ آخری، زمین و آسمان گرم بود؛ من هم همیشه پا را در راه رفتن برهنه می‌کردم، چون با کفش نمی‌شد راه رفت.
نجفی قوچانی، سیاحت شرق، صفحه ۲۳۳، برداشت آزاد [اینجا] [اینجا]
+نوشته شده در سه شنبه ۸ آبان ۱۳۹۷ ساعت ۳:۱۹ ب.ظ توسط اشرفی  

ارسطو چگونه شاگرد افلاطون شد؟

ارسطو را برای شاگردی خدمت افلاطون بردند، افلاطون قبول نکرد که او پست فطرت[!] است. به اصرار کسان و شاگردان قبول کرد و ارسطو به جُربُزۀ ذاتی تکمیل شد. تا آن زمان حکما کتاب را تصنیف نمی‌کردند بلکه به طور رمز و معما مطالب را از سینه به سینه انتقال می‌دادند. ارسطو در محضر درس اظهار داشت خوب است که قواعد حکمت را مشروحاً تدوین کنیم تا عموم از آن بهره ببرند. افلاطون شنید و گفت: روز اول که من ارسطو را به شاگردی قبول نکردم سرّش این بود که می‌خواهد جواهراتی که سال‌ها از دست نااهلان مصون مانده بود تدوین شود تا وسیلۀ ترقی دنیوی آنان قرار گیرد.
نجفی قوچانی، سیاحت شرق، صفحه ۱۳۳، برداشت آزاد [اینجا] [اینجا]
تربیت نا اهل را چون گردکان بر گنبد است
فی حالة الطفولیه
زمام سخن مولوی
غیرت الهی
اهمیّت علم منطق
بخل بورزید
+نوشته شده در شنبه ۵ آبان ۱۳۹۷ ساعت ۴:۲۰ ق.ظ توسط اشرفی  

رد احسان نجفی قوچانی

در وسط کاروانسرا روی تختی منزل نمودم. هفت هشت نفر از امنیه‌های عثمانی غذای خود را در میان سینی بزرگی گذاشتند و نزد من آوردند تا اول من بخورم و تبرّک شود. گفتم سیرم! رئیسشان آمد و هر چه التماس کرد که سید بخور، گفتم سیرم! رفت و با عصبانیت به امنیه‌ها گفت: سینی غذا را بیاورید؛ این عجم‌ها آدم نیستند. بعدها هر وقت یادم می‌آمد خودم را ملامت می‌کردم. بیچارگان مرا آدم حساب کردند و من خودم را حیوان معرفی کردم.
نجفی قوچانی، سیاحت شرق، صفحه ۱۸۱، برداشت آزاد [اینجا] [اینجا]
احتیاط در خوراک و پوشاک
غذای بهلول
+نوشته شده در شنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۷ ساعت ۱۲:۵۲ ب.ظ توسط اشرفی