به این معناست که خداوند نمیگذارد گوهرهای گرانقیمت این جهان به دست غیر بیفتد. در نتیجه آدمیانی که نمیخواهند هزینه بپردازند یک عمر در کثرت زندگی میکنند، بدون این که وحدت پنهان در زیر کثرت را ببینند. کثرت مثل کف روی آب است که باید آن را کنار زد تا به وحدت آب رسید. کف دریاست صورتهای عالم ز کف بگذر اگر اهل صفایی
در مکاتب و مدارس کلامی اسلامی دو مکتب وجود داشت. یکی مکتب تشبیه و دیگری مکتب تنزیه؛ تشبیه یعنی خدا را در جامۀ آدمیان دیدن و او را مانند آدمیان تصویر و توصیف کردن است. تنزیه یعنی خدا را منزه و برتر از وصف دانستن است. این همان الله اکبر است. زبان برای توصیف خداوند قاصر است چون زبان در خور ماست نه در خور خداوند؛ و چون صفات خداوند به نحو مجاز است، گفتهاند برای وصف او باید ابتدای هر جمله یک گویی بگذارید. خداوند گویی رحیم است. و چون زبان در وصف خدا قاصر است، هر چه گویی ای دم هستی از آن، پردۀ دیگر بر او بستی بدان بنابراین شناخت خداوند انسان را ارتفاع میدهد، از اوصاف عبور میدهد و به مرحلۀ حیرت میرساند. سروش، دین شناسی مولوی، جلسه دوازدهم، دقیقه ۳۹:۳۶، برداشت آزاد حیرت چیست؟ کاشکی هستی زبانی داشتی تشبیه و تنزیه در داستان موسی و شبان ای برون از وهم و قال و قیل من
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۳ دی ۱۴۰۰ ساعت ۹:۴۵ ب.ظ توسط اشرفی
زبان برای توصیف خداوند قاصر است چون زبان در خور ماست نه در خور خداوند؛ و چون صفات خداوند به نحو مجاز است، گفتهاند برای وصف او باید ابتدای هر جمله یک گویی بگذارید. خداوند گویی رحیم است. هر چه گویی ای دم هستی از آن/ پردۀ دیگر بر او بستی بدان بنابراین، شناخت خداوند انسان را ارتفاع میدهد، از اوصاف عبور میدهد و به مرحلۀ حیرت میرساند. سروش، دین شناسی مولوی، جلسه دوازدهم، دقیقه ۳۹:۳۶، برداشت آزاد گویمت که ماهی مه بر زمین نباشد/ گر گویمت که سروی سرو اینچنین نباشد [اینجا] ای برون از وهم و قال و قیل من
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۳ دی ۱۴۰۰ ساعت ۲:۵۹ ق.ظ توسط اشرفی
مولوی معتقد بود چیزهایی بی اختیار بر زبان او جاری میشود، آنگونه که وحی به پیامبران میرسد. البته این قول غریبی نیست. عرفا خودشان را پیامبران کوچک و نیمچه پیامبر میدانستند. با این تفاوت که پیامبران الهی مأموریت پیامبرانه داشتند اما اینان چنین مأموریتی نداشتند. سروش، دین شناسی مولوی، جلسه اول، دقیقه ۱۶، برداشت آزاد من نمیگویم که آن عالیجناب من همی گویم که آن عالیجناب پیران قوم پیامبران قوماند
+نوشته شده در چهارشنبه ۱۱ فروردین ۱۴۰۰ ساعت ۳:۳۱ ق.ظ توسط اشرفی
تعبیر مولوی را ببینید؛ فوق العاده است. دم هستی! به ما میگوید دم هستی! این خطابی است که به آدمیان میکند. ما یک نفسی هستیم که هستی کشیده! همان تعبیر دم و نی؛ ای آدمی! ای نفسی که این هستی کشیده! ای نفخهای که در این عالم دمیده! هر چه گویی ای دم هستی از آن/پردۀ دیگر بر او بستی بدان سروش، دین شناسی مولوی، جلسه دوازدهم، دقیقه 46، برداشت آزاد جهان نفس الرحمان است کاشکی هستی زبانی داشتی
+نوشته شده در پنجشنبه ۱ خرداد ۱۳۹۹ ساعت ۷:۱۲ ق.ظ توسط اشرفی
سخت خاکآلود میآید سخُن/ آب تیره شد سرِ چَه بند کن تا خدایش باز صاف و خوش کند/آنکه تیره کرد هم صافش کند [مولوی] سروش، دین شناسی مولوی، جلسه دهم، دقیقه 36:42، برداشت آزاد
+نوشته شده در سه شنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۹ ساعت ۱:۲۲ ب.ظ توسط اشرفی
لذّت اِنعام خود را وامگیر/نقل و باده و جام خود را وا مگیر ور بگیری کیت جستوجو کند/نقش با نقّاش چون نیرو کند [مولوی] سروش، دین شناسی مولوی، جلسه دهم، دقیقه 34:46، برداشت آزاد [اینجا] چگونه با خدا ناز کنیم؟ ربّنا لاتؤاخذنا
+نوشته شده در یکشنبه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۹ ساعت ۱۱:۴۴ ب.ظ توسط اشرفی
اگر میخواهید به خدا نزدیک شوید، اولیای خدا را پیدا کنید. اگر میخواهید قیامت در شما بر پا شود، اولیای خدا را پیدا کنید. اگر میخواهید تجربۀ نبوی داشته باشید، اولیای خدا را پیدا کنید. اگر میخواهید شریکالأذواق پیغمبر شوید، اولیای خدا را پیدا کنید. اصلا اولیای خدا فرودگاه خدا هستند که خداوند در وجود آنها کاملاً پایین آمده و پیاده شده است. در این ماه مبارک رمضان و در این کلام پایانی، علاوه بر خواستههای متعددی که از خدا دارید این را هم بخواهید که خداوند نعمت حاضر شدن در محضر اولیای خودش را نصیب شما بفرماید. هر که خواهد همنشینی با خدا/تا نشیند در حضور اولیاء سروش، دین شناسی مولوی، جلسه پانزدهم، دقیقه 01:23:00، برداشت آزاد عروج آب هر که آنجا نشیند که خواهد علم آموزی طریقش قولی است دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۴ ساعت ۱۰:۴۱ ب.ظ توسط اشرفی
مولوی میگوید: آدمی تا از خوبی خود اطمینان نداشته باشد نباید طالب طول عمر باشد. ابتدا اطمینان حاصل کنید که یک گلزارید و یا یک باغچۀ معطرید، آنگاه بخواهید که خداوند این باغچه را دوام ببخشد. اما یک مجموعۀ زباله چرا باید بیشتر بماند؟ وقتی خداوند شیطان را لعنت کرد اولین اثرش این بود که شیطان از خدا طول عمر خواست. گفت اَنظِرنی الی یوم الجزا/کاشکی گفتی که تبنا ربنا سروش، دین شناسی مولوی، جلسه پانزدهم، دقیقه 12، برداشت آزاد آرزوی مرگ نکنید ریخت دندانهای سگ چون پیر شد عمر اگر خوش گذرد زندگی خضر کم است
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۴ ساعت ۶:۵۱ ب.ظ توسط اشرفی
مولوی همانطور که یک فقیه حنفی بود و آداب و احوال و مناسک خود را موافق فقه حنفی به جا میآورد، به لحاظ نظری هم یک اشعری بود و خداشناسی و پیامبرشناسی خاصی داشت. اما چون نهنگ بزرگی بود نمیتوان او را در هیچ حوضچهای جای داد. قالبهایی که مکاتب مختلف ساختهاند هیچگاه در خور او نیست. لذا به طور دقیق نمیتوان گفت که او اشعری بود یا حنفی! یعنی مولوی در خاکهای مختلف ریشه داشت و میوههای متفاوت داد. سروش، دین شناسی مولوی، جلسه پانزدهم، دقیقه ۳، برداشت آزاد هر جایی جوری بود
+نوشته شده در چهارشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۴ ساعت ۴:۱۱ ب.ظ توسط اشرفی
صوفیان معتقد بودند که مناسک دینی برای به حقیقت نارسیدگان است. این عارف نمایان با تمثیلی از مولوی میگویند آداب و مناسک، در حکم نردبانی است که آدمی را به بام میرساند و کسی که به بام رسید دیگر به نردبان نیاز ندارد. اگر پیامبر هم از نردبان پایین آمد برای این بود که مأموریت پیامبرانه داشت تا از دیگران دستگیری کند. چون شدی بر بامهای آسمان/سرد باشد جست و جوی نردبان سروش، دین شناسی مولوی، جلسه پانزدهم، دقیقه 1، برداشت آزاد عبادت واصل نماز به حقیقت رسیدگان معراج عبدالقدوس گانگهی مجاهده در سیر و سلوک
+نوشته شده در چهارشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۴ ساعت ۳:۲۳ ب.ظ توسط اشرفی
بعضیها عشق زمینی را حجابِ عشقِ حق میدانند امّا از نظر مولوی عشق حق جلوههای مختلفی دارد که این جلوهها در آدمی پدید میآید. بنابراین عشق زمینی مطلوب است چون نردبان عشق الهی است. عاشقی گر زین سر است گر زان سر است/عاقبت ما را بدان سر رهبر است سروش، دین شناسی مولوی، جلسه دوازدهم، دقیقه 01:12:00، برداشت آزاد عشق مجازی
+نوشته شده در دوشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۴ ساعت ۹:۲ ب.ظ توسط اشرفی
اوصافی که برای خدا در قرآن آمده حقیقی نیست بلکه مَجازی است. بنابراین اگر سمیع و بصیر و رحیم و قادر و یدالله و وجهالله و دیگر صفات خدا مجاز باشند، کلامالله هم مجاز است. یعنی خداوند به نحو مجاز با پیغمبر سخن گفته است. گویی پیامبر همان نیای است که خدا در او میدمد اما خروجی این دمیدن در خور نای است نه در خورد مرد! آنچه پیامبر به ما تحویل میدهد به قد و قامت پیامبر است نه قد و قامت دمی که خداوند دمیده است. چون پیامبر هم هر چه باظرفیت باشد یک مخلوقِ محدود است. این همان بحث مهمی است که وقتی مطرح کردم بر سرم شوریدند. سروش، دین شناسی مولوی، جلسه دوازدهم، دقیقه 59، برداشت آزاد من: آیا مرد نایی قادر نیست در نی به قدر نی بدمد؟ پس خداوند قادر است با پیامبر به اندازۀ پیامبر سخن بگوید. دم که مرد نایی اندر نای کرد قرآن نصر حامد ابوزید فلمّا تجلّی ربّه للجبل
+نوشته شده در دوشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۴ ساعت ۳:۳۳ ب.ظ توسط اشرفی
یک دمندهی بسیار نیرومند با نفسی قوی را در نظر بگیرید و یک نی نازک به او بدهید تا در آن بدمد. وقتی چنان دمندهای در چنین نیای بدمد، این نی دم او را باریک و ضعیف میکند. لذا صدا و آوایی که از آن سوی نی بیرون میآید در خور نای است نه در خورد مرد، به اندازهی نی است نه به اندازهی دمنده! وقتی خداوند در جهان مادّه دمید و تجلی کرد این جهانِ طبیعت، قدرت او را محدود کرد. بنابراین قدرت خدا که در این جهان متجلّی شده است به اندازهی ماست نه به اندازهی خدا! طبیعت چنان تنگ است که نمیگذارد خدا تماماً در او حاضر شود. دم که مرد نایی اندر نای کرد/در خور نای است نه در خورد مرد سروش، دین شناسی مولوی، جلسه دوازدهم، دقیقه 32، برداشت آزاد انواع تجلی قرآن نصر حامد ابوزید فلمّا تجلّی ربّه للجبل
+نوشته شده در یکشنبه ۲۵ مرداد ۱۳۹۴ ساعت ۲:۱۰ ب.ظ توسط اشرفی
اینکه پارهای از عرفا گفتهاند این جهان نفَسُ الرَّحمان است، به این معناست که خداوند یک نفس دمیده و از این دم جهان پدید آمده! میتواند با یک نفس دیگر که بازدم اوست همه را پس بگیرد و جهان را بمیراند! دوباره اسرافیل در صور بدمد و آن جان را به مردگان بازگرداند! سروش، دین شناسی مولوی، جلسه دوازدهم، دقیقه 30، برداشت آزاد دَم هستی
+نوشته شده در یکشنبه ۲۵ مرداد ۱۳۹۴ ساعت ۱:۱۸ ب.ظ توسط اشرفی
مولوی معتقد بود خوراک فرشتگان نور است و سخنان خودش هم از جنس نور است که خوراک فرشتگان میشود. البته نه فقط سخن او بلکه سخن همهی بزرگان و عارفان مثل نور روشنگر است. سخنم خور فرشته است من اگر سخن نگویم ملَک گرسنه گوید که بگو خمُش چرایی سروش، دین شناسی مولوی، جلسه دوازدهم، دقیقه 25، برداشت آزاد
+نوشته شده در شنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۴ ساعت ۹:۴۹ ب.ظ توسط اشرفی
فرضیهی عموم گذشتگان مثل ملاصدرا در قرن یازدهم این است که برای دیدن اجسام، نور از چشم ساطع میشود و به جسم میرسد. امّا از سخنان غریب مولوی در قرن هفتم این بود که خوراکِ چشم، نور است. یعنی نور از جسم به چشم میرسد. همچنین معتقد است خوراک فرشتگان هم نور است. إغتَذِی بالنّورِ کُن مثلَ البصر/وافقِ الاملاکَ یا خیرَ البشر سروش، دین شناسی مولوی، جلسه دوازدهم، دقیقه 23، برداشت آزاد علفخواری نداند جان عاشق
+نوشته شده در شنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۴ ساعت ۶:۴۷ ب.ظ توسط اشرفی
نور مظهر وحدت و یگانگی خداوند است. مولوی نه تنها طالب نور است، بلکه آن را میخورد. هر که کاه و جو خورد قربان شود/ هر که نور حق خورد قرآن شود گر خوری یک لقمه از مأکول نور/خاک ریزی بر سر نان تنور سروش، دین شناسی مولوی، جلسه دوازدهم، دقیقه ۲۲، برداشت آزاد من سر نخورم که سر گران است
+نوشته شده در شنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۴ ساعت ۲:۲۵ ب.ظ توسط اشرفی
وراء عالم طبیعت وحدت و بیرنگی است. این بیرنگی وقتی به عالم مادّه تجلی میکند رنگارنگ میشود و اختلاف رنگها پدید میآید. مولوی معتقد است موسی(ع) نوعی از این رنگها و فرعون هم نوع دیگر از این رنگها بود. اگر موسی و فرعون به این جهان نیامده بودند اختلافی هم نبود. یعنی در وراء طبیعت نزاعی وجود ندارد. چون که بیرنگی اسیر رنگ شد/ موسیی با موسیی در جنگ شد چون که آن رنگ از میان برداشتی/ موسی و فرعون کردند آشتی سروش، دین شناسی مولوی، جلسه دوازدهم، دقیقه16، برداشت آزاد یا سیّده چه رنگ بخرم؟ انبیا نزاع ندارند خرده بر حرف درشت من آزرده مگیر
+نوشته شده در شنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۴ ساعت ۱:۱۵ ب.ظ توسط اشرفی
نور، آب و هوا سه نماد از نمادهای وحدتاند. چون رنگ و شکل ندارند. وقتی نور از اجسام رنگارنگ عبور میکند به رنگ جسمی در میآید که از آن عبور کرده است این رنگارنگی را کثرت میگوییم. اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ یعنی خداوند نور است. نور در بی رنگی مطلق است وقتی به عالم طبیعت و مادّه میآید ناچار رنگین میشود. اگر بتوانیم این رنگها را از میان برداریم دوباره به بیرنگی میرسیم که این بیرنگی همان وحدت، و وحدت همان خداوند است. آب و هوا هم همین حالت را دارند هر دو بی شکلاند در هر ظرفی که قرار بگیرند به شکل همان ظرف در میآیند که نشان از کثرت دارند. اگر بتوانیم شکلها را برداریم دوباره به بیشکلی میرسیم که باز هم خداوند است. سروش، دین شناسی مولوی، جلسه دوازدهم، دقیقه 14، برداشت آزاد هنر حوزه یا سیّده چه رنگ بخرم؟
+نوشته شده در شنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۴ ساعت ۱۱:۲۴ ق.ظ توسط اشرفی
قبل از اینکه مسجد ساخته شود پیامبر به ستون حنّانه تکیه میکردند و برای مستمعان سخن میگفتند اما بعد که برای ایشان منبر ساختند پیامبر آن ستون را ترک کردند و بر منبر نشستند. ستون نالهگر از فراق پیامبر به ناله و زاری و حنین در آمد که تا کنون به من تکیه میکردی کنار من میایستادی و حالا رفتی بر منبر نشستی! پیامبر فرمود: میخواهی تو را تبدیل به درخت نخلی کنم تا همه از تو میوه بچینند یا در باغ بهشت تبدیل به درخت سروی شوی و جاودان بمانی؟ گفت: میخواهم نزد تو در بهشت جاودان بمانم. اُستُن حنّانه از هجر رسول/ناله میزد همچو ارباب عقول گفت پیغامبر چه خواهی ای ستون/گفت جانم از فراقت گشت خون مسندت من بودم از من تاختی/بر سر منبر تو مسند ساختی گفت خواهی که ترا نخلی کنند/شرقی و غربی ز تو میوه چنند یا در آن عالم تو را سروی کند/تا تر و تازه بمانی تا ابد گفت آن خواهم که دایم شد بقاش/بشنو ای غافل کم از چوبی مباش آن ستون را دفن کرد اندر زمین/تا چو مردم حشر گردد یوم دین سروش، دین شناسی مولوی، جلسه ششم، دقیقه ۵۷، برداشت آزاد مُرده زین سواند و زآن سو زندهاند در دل و جان خانه کردی عاقبت
+نوشته شده در جمعه ۲۳ مرداد ۱۳۹۴ ساعت ۹:۴۶ ب.ظ توسط اشرفی
کثرتها اشاره به وحدت است باید از طریق اشارت به مشارالیه رسید. مثالی از بودا نقل شده است که وقتی من با انگشتم ماه را به شما نشان میدهم شما باید به ماه نگاه کنید نه به انگشت من! سروش، دین شناسی مولوی، جلسه دوازدهم، دقیقه 9، برداشت آزاد آن یکی ماهی همی بیند عیان
+نوشته شده در جمعه ۲۳ مرداد ۱۳۹۴ ساعت ۶:۲۷ ب.ظ توسط اشرفی
محیالدین عربی روایتی نقل میکند که پیامبر از کنار نخلستان عبور میکردند؛ دیدند عربها گردهافشانی میکنند. پرسیدند چکار میکنید؟ عربها فکر کردند پیامبر آنها را نهی میکند لذا دست از کار کشیدند و گردهافشانی نکردند. سال بعد درختان خرما کم بار شدند. رفتند خدمت پیغمبر و گفتند شما نهی کردید ما هم انجام ندادیم حالا درختان ما میوه ندارند. حضرت فرمودند من کی گفتم گردهافشانی نکنید؟ من فقط پرسیدم چکار میکنید؟ انتم بدنیاکم اعلم منّی شما بهتر میدانید؛ اگر لازم است انجام بدهید. اینها فن من نیست. کار من نیست. این روایت درست باشد یا نباشد مسئله این است که اگر پیامبر کشاورزی نداند هیچ نقصانی در پیامبری او نیست. هیچ اشکالی ندارد که پیامبر نداند در خرما ویتامین C وجود دارد. حالا اگر نداند چه میشود؟ به کجا لطمه میخورد؟ چون پیامبر که نیامده بود اینها را به ما یاد بدهد. نه پیامبر ادعا داشت و نه مردم انتظار داشتند. خود پیامبر وقتی مریض میشد به همان طب عربهای جامعهی خودش عمل میکرد چون طبیب نبود. اینها روزی برای مسلمانها جزو بدیهیات بود اما امروز تبدیل به مسئله شده و ما باید وقت بگذاریم و توضیح بدهیم، یک عده هم مخالفت کنند. سروش، دین شناسی مولوی، جلسه ششم، دقیقه 01:23:00، برداشت آزاد من: پیامبر گردهافشانی هم نمیدانست!؟ پیامبرم نه آهنگر علم تکلیفآور علم امام در کشف اسرار حجّت است انتقاد نادرشاه به تاکتیک جنگی پیامبر
+نوشته شده در جمعه ۲۳ مرداد ۱۳۹۴ ساعت ۲:۲۷ ق.ظ توسط اشرفی
کانت میگوید: عقل باید در فضایی حرکت کند که در مقابل خود موانعی داشته باشد تا به یاوهگویی نیفتد. مثال میزند به کبوتری که در هوا پرواز میکند و با خودش میگوید اگر هوا مانع نمیشد بهتر پرواز میکردم. در صورتی که همین هوا باعث میشود پرنده بالهایش را روی آن بنشاند و سقوط نکند. سروش، دین شناسی مولوی، جلسه یازدهم، دقیقه49، برداشت آزاد ای آنکه از من منتری
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۹۴ ساعت ۴:۴ ب.ظ توسط اشرفی
مولوی به کسانی که از شنیدن سخنانش ملول میشوند میگوید فکر من مثل آبی است که در جوی جریان دارد. وقتی این جوی فکر را به آسیاب زبان میاندازم برای این است که گندم شما را آرد کنم اگر شما نمیخواهید یا گندمی برای آرد کردن ندارید من جوی آب را برمیگردانم و گندم خودم را آرد میکنم. رفتن این آب فوق آسیاست/ رفتنش در آسیا بهر شماست چون شما را حاجت طاحون نماند/آب را در جوی اصلی باز راند سروش، دین شناسی مولوی، جلسه یازدهم، دقیقه ۴۸، برداشت آزاد چون در اینجا مستمع را خواب برد نماز باران مرحوم سید تقی خوانساری
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۹۴ ساعت ۳:۴۶ ب.ظ توسط اشرفی
در زبان فارسی منتر نداریم اما مولوی در دیوان شمس آنقدر خودش را آزاد میبیند که احساس میکند هیچ چیزی مانع زبان او نیست. به همین سبب میگوید: در دو چشم من نشین ای آنکه از من منتری سروش، دین شناسی مولوی، جلسه یازدهم، دقیقه 45، برداشت آزاد که این شکسته بیرزد به صدهزار درست
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۹۴ ساعت ۱:۴ ق.ظ توسط اشرفی
در احوال مولوی نوشتهاند هر وقت حمام میرفت با خودش سیب میبرد و روی آب خزانه میریخت و مثل بچهها بازی میکرد تا وقت خوشی داشته باشد. او برای نشان دادن کثرت در وحدت به چند عدد سیب و گلابی مثال میزند که آب آنها را بگیری! آبمیوه وحدتی است که از کثرت میوهها به دست میآید. گر دو صد سیب و صد آبی بشمری/صد نماند یک شود چون بفشری سروش، دین شناسی مولوی، جلسه یازدهم، دقیقه 26، برداشت آزاد
+نوشته شده در چهارشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۹۴ ساعت ۹:۵۱ ب.ظ توسط اشرفی
اشعار سعدی و حافظ وزنهای بزمی دارند. یعنی اشعاری خوابآور و نرم و نوازشگر است که در آنها موسیقیهای آرام نواخته میشود و آدمیانی که در آن مجلس شرکت کردهاند به دنبال تحرک بسیار نیستند بلکه دنبال تخدیر و آرامشاند. امادیوان شمس حماسی است. به این معنا که وقتی مولوی این اشعار را میسروده، در آن مجلس مطربان و نوازندگانی بودند که با ضربهای سنگین مینواختند و با شاعر همراهی میکردند و دیگران را به سَماع در میآوردند. یعنی شما نمیتوانید دیوان شمس را بخوانید و از جا نجهید. شما را میجهاند، میپراند، میجنباند، تکان میدهد. در اینجا مولوی با اشعارش دیوارها را میشکند، فضا را میشکافد و در پی آزادی از زندان است. دیوان شمس به این معنا حماسی است نه حماسه به معنای لذت قوهی غضبیّه که در شعرهای فردوسی دیده میشود. سروش، دین شناسی مولوی، جلسه یازدهم، دقیقه 15، برداشت آزاد من: میجهاند!؟ میپراند!؟ میجنباند!؟ تکان میدهد!؟
+نوشته شده در چهارشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۹۴ ساعت ۴:۱۹ ب.ظ توسط اشرفی
مولوی با اینکه صد زبان داشت و گویندهی بلیغ، فصیح و زبانآوری بود اما وقتی به توصیف خدا میرسد اظهار عجز میکند و صریحاً میگوید آن تجلّی و تجربه چنان فربه است که در قفس کلمات نمیگنجد و زبان یارای بیان آن را ندارد. بنابراین حکم واقعی برای گفتن نگفتنیها همان سکوت است. کاشکی هستی زبانی داشتی/تا ز هستان پردهها برداشتی هر چه گویی ای دَم هستی از آن/پردۀ دیگر بر او بستی بدان آفت ادراکِ این حال است، قال/خون به خون شستن محال آمد محال سروش، دین شناسی مولوی، جلسه یازدهم، دقیقه 4، برداشت آزاد انّ الهدایا بمقدار مهدیها دَم هستی مجملش گفتم نگفتم زان بیان علت رمزگویی عرفا
+نوشته شده در سه شنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۴ ساعت ۳:۴۵ ب.ظ توسط اشرفی
ریشهی بسیاری از داستانهای مثنوی در آثاری مثل کلیله و دمنه وجود دارد. مرحوم فروزانفر و دیگران گشتهاند تا آنها را پیدا کردهاند. اما برای مولوی و خوانندگان آثار او هیچ اهمیتی ندارد که این قصّهها واقعیت داشته باشد یا افسانه باشد. مهم نتایجی است که از اینها گرفته میشود. مولوی میگوید: شما به پیمانه چهکار دارید؟ به آن چیزی که در پیمانه ریخته شده نظر کنید. ای برادر قصّه چون پیمانه است/معنی اندر آن بسان دانه است سروش، دین شناسی مولوی، جلسه دهم، دقیقه 01:15:00، برداشت آزاد قرآن: إِنْ هَذَا إِلاَّ أَسَاطِيرُ الأوَّلِينَ
+نوشته شده در دوشنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۴ ساعت ۱۰:۲۲ ق.ظ توسط اشرفی
در واقع مسیحیت از زندگی مسیح پدید نیامد بلکه از مرگ مسیح پدید آمد. برای مسیحیان بر دار رفتن عیسای مسیح بیشتر از اینکه یک حادثهی فیزیکی باشد، یک حادثهی نمادین است. اینکه عیسی فرزند خدا بود، صلیب خودش را به دوش کشید، به خاطر ما بر دار رفت تا گناهان ما آمرزیده شود، پدر ما گناه کرد، گناه پدر ما را به پای ما نوشتند، باید فرزند خدا بیاید به خاطر ما رنج بکشد کشته بشود تا ما بخشیده بشویم، همهی اینها از مرگ مسیح آغاز میشود. بدون مرگ مسیح نود درصد مسیحیت وجود نخواهد داشت. مواعظی که عیسی در انجیل دارد فقط ده درصد است. سروش، دین شناسی مولوی، جلسه دهم، دقیقه 01:14:00، برداشت آزاد
+نوشته شده در دوشنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۴ ساعت ۹:۳۹ ق.ظ توسط اشرفی
مولوی در جایی میگوید: دیشب چیزی خوردهام که امروز حال سخن گفتن ندارم. بعد خودش میگوید: اینها همه حرف است که فلان چیز باعث میشود من امروز نتوانم سخن بگویم. همهی این آمدن و نیامدنها مبدأ دیگری دارد و از جای دیگری سامان میپذیرد. دوش چیزی خوردهام افسانه است/ آنچه میآید ز پنهانخانه است سروش، دین شناسی مولوی، جلسه دهم، دقیقه ۳۶، برداشت آزاد سخت خاکآلود میآید سخن من و تو در میان کاری نداریم
+نوشته شده در یکشنبه ۱۸ مرداد ۱۳۹۴ ساعت ۳:۴۱ ب.ظ توسط اشرفی
مولوی در فیه ما فیه میگوید: عبادتی پیدا کنید که از آن لذّت ببرید، عبادتی که شما را به وجد آورد، عبادتی که به شما جنبش بدهد. حافظ از میان طاعات مختلف با سحرخیزی خوش بود ولی از روزه گرفتن زیاد لذت نمیبرد. مولوی با موسیقی و سماع خوش بود و آن را نوعی عبادت میدانست. گاهی به فرزندش میگفت: صدای موسیقی برای من مثل صدای باز شدن درهای بهشت است. در حالی که برای پارهای از فقها مثل صدای بسته شدن درهای بهشت است. سروش، دین شناسی مولوی، جلسه دهم، دقیقه ۱۳، برداشت آزاد حافظ به سحرخیزی و مولوی به روزه علاقه داشت موسیقی با سرودههای مولوی
+نوشته شده در یکشنبه ۱۸ مرداد ۱۳۹۴ ساعت ۴:۳۶ ق.ظ توسط اشرفی
هیچ پیامبری فیلسوف نبود. هیچ پیامبری متکلّم نبود. و این حسن پیامبران بود این فضیلت پیامبران بود. ارسطو فیلسوف بود ولی پیامبر نبود. افلاطون فیلسوف بود ولی پیامبر نبود. چون ذهن باید با قلب توازن داشته باشند. اگر قلب صاف باشد اما ذهن پیچیده باشد این دو با هم همراهی نمیکنند. دل میخواهد حقیقت را در آغوش بگیرد اما مغز نمیگذارد. اقبال شعر زیبایی راجع به کارل مارکس دارد: صاحب سرمایه از نسل خلیل/یعنی آن پیغمبر بی جبرئیل در میان باطلش حق مضمر است/قلب او مؤمن دماغش کافر است سروش، دین شناسی مولوی، جلسه نهم، دقیقه 01:15:00، برداشت آزاد امّی بودن پیامبر کمال است
+نوشته شده در شنبه ۱۷ مرداد ۱۳۹۴ ساعت ۱۰:۵۸ ب.ظ توسط اشرفی
ابوهریره که شیعیان دل خوشی از او ندارند، هر روز نزد پیغمبر میرفت. ظاهراً پیامبر ملول شدند و فرمودند: زُرْ غِبّاً تَزْدَدْ حُبّاً یک روز درمیان بیا تا محبت افزون گردد. مولوی این قصّه را نقل میکند و میگوید: بله! پیامبر میتواند به ابوهریره بگوید یک روز در میان بیا اما معشوق به عاشق نمیتواند چنین بگوید. نیست زُر غِبّاً میان عاشقان/سخت مستسقی است جان صادقان نیست زر غبا وظیفهٔ ماهیان/زانک بیدریا ندارند انس جان... هیچ کس با خویش زر غبا نمود؟/هیچ کس با خود به نوبت یار بود؟ [مولوی] سروش، دین شناسی مولوی، جلسه نهم، دقیقه 46، برداشت آزاد به دیدار مردم شدن عیب نیست دیدار مینمایی و پرهیز میکنی
+نوشته شده در شنبه ۱۷ مرداد ۱۳۹۴ ساعت ۸:۴۲ ب.ظ توسط اشرفی
خداوند فیلسوفان راز است، معماست، مثل یک مسئلهی ریاضی است که شما بکوشی تا آن را حل کنی بعد از اینکه حل کردی دست از آن برداری! اما خداوند عاشقان ناز است، نازنین است، معشوقی است که همیشه با آدمی است. به قول حلاج: معشوق همه ناز باشد نه راز سروش، دین شناسی مولوی، جلسه نهم، دقیقه 43، برداشت آزاد چگونه با خدا ناز کنیم؟
+نوشته شده در شنبه ۱۷ مرداد ۱۳۹۴ ساعت ۸:۲۲ ب.ظ توسط اشرفی
مولوی بارها گفته است که زمام سخن به دست من نیست. گاهی میخواهم سخنی را نگویم اما کسی مثل جنین درونم نشسته و فرمان میدهد بگویم. چون که خامش میکنم من از رَشَد/ او به صد نوعم به گفتن میکشد گاهی هم میخواهم سخنی را بگویم اما همان نیروی درون اجازهی گفتن نمیدهد. تا نگردد رازهای غيب فاش/تا نگردد منهدم عيش و معاش تا ندرّد پردهی غفلت تمام/ تا نجوشد دیگ حکمت نیمخام سروش، دین شناسی مولوی، جلسه نهم، دقیقه 32، برداشت آزاد ارسطو چگونه شاگرد افلاطون شد؟
+نوشته شده در شنبه ۱۷ مرداد ۱۳۹۴ ساعت ۴:۴۵ ب.ظ توسط اشرفی
مولوی بعد از اینکه دفترهای مثنوی را سرود بر هر یک از آنها مقدمهای نوشت. مقدمهها را با نام خدا نوشت اما هیچ یک از دفترها را با نام او شروع نکرد. از این نکته میتوان فهمید که این مرد آنچنان با خدا همآغوش بوده که اصلا لازم نیست بهطور رسمی بنشیند و به او خطاب کند. سروش، دین شناسی مولوی، جلسه نهم، دقیقه ۱۹، برداشت آزاد و از سر رشک نام او نام رخ قمر برم
+نوشته شده در شنبه ۱۷ مرداد ۱۳۹۴ ساعت ۱۲:۳۴ ب.ظ توسط اشرفی
هر وقت صدای اذان بلند میشد و مؤذن به نام پیامبر میرسید مولوی از جا برمیخاست و میگفت: نامت بماند تا ابد ای جان ما روشن به تو سروش، دین شناسی مولوی، جلسه نهم، دقیقه 1، برداشت آزاد
+نوشته شده در شنبه ۱۷ مرداد ۱۳۹۴ ساعت ۹:۵۹ ق.ظ توسط اشرفی
اقبال لاهوری به نقل از عبدالقدوس گانگُهی میگوید: پیامبر به معراج رفت و برگشت، والله اگر من بودم برنمیگشتم! اقبال میگوید: این بهترین جملهای است که تفاوت پیامبران و صوفیان را نشان میدهد. چون پیامبران به معراج رفتند و به خاطر مردم برگشتند ولی یک صوفی میگوید: من که مأموریت پیامبرانه ندارم، چرا برگردم؟ سروش، دین شناسی مولوی، جلسه هشتم، دقیقه 01:05:00، برداشت آزاد فیدبو، احیای فکر دینی، اقبال لاهوری، ترجمه احمد آرام، صفحه ۱۸۵، برداشت آزاد هین روان کن ای امام المتقین/این خیال اندیشگان را تا یقین باز آمدم باز آمدم از پیش آن یار آمدم فرق فقیه با صوفی چیست؟ انّا للّه و انّا الیه راجعون فرق عابد و عالم فقط لاهوت
+نوشته شده در جمعه ۱۶ مرداد ۱۳۹۴ ساعت ۷:۴۱ ب.ظ توسط اشرفی
مولوی میگوید: اگر کسی به حقیقت رسیده باشد دیگر اعمالی مثل نماز بر او واجب نیست. چون کسی که بالای بام رفت دیگر به نردبان نیازی ندارد اما بحث سر مصداق است که آیا واقعا کسی هست که به بام رسیده باشد؟ مولوی که خودش را واصل نمیدانست چون اهل شریعت بود و گمان نمیکنم دیگران را هم مشمول این تئوری میدانست. سروش، دین شناسی مولوی، جلسه هشتم، دقیقه 01:03:00، برداشت آزاد عبادت واصل تا دم آخر دمی آخر بود
+نوشته شده در جمعه ۱۶ مرداد ۱۳۹۴ ساعت ۷:۲۳ ب.ظ توسط اشرفی
وقتی کارگر مسیحی به منزل مولوی رفت و اصحاب مولوی خواستند او را مسلمان کنند، گفت: من چهل سال است که مسیحیام اکنون از روی عیسی(ع) خجالت میکشم مسلمان شوم! مولوی گفت: حقیقت دینداری همین شرم است. یعنی مولوی در پی این نبود که کسی را مسلمان کند. میگفت: اگر او به مسیحی بودن خوش است و از دست عیسی(ع) جام معرفت میگیرد، بگیرد. سروش، دین شناسی مولوی، جلسه هشتم، دقیقه 23، برداشت آزاد
+نوشته شده در جمعه ۱۶ مرداد ۱۳۹۴ ساعت ۱۰:۴۷ ق.ظ توسط اشرفی
أَفَلَمْ يَيْأَسِ ﭐلَّذِينَ ءَامَنُواْ أَن لَّوْ يَشَاءُ ﭐللَّهُ لَهَدَى ﭐلنَّاسَ جَمِيعاً [رعد ۳۱] آيا مؤمنین از آرزوی ایمان آوردن همۀ مردم دست برنداشتهاند؟ [اینجا] مؤمنان باید مأیوس شوند از اینکه همگان مسلمان شوند و خداوند همه را به اجبار هدایت کند. بالاخره تعدادی گمراه باقی میمانند. این سخن خداوند به این معناست که انسان واقعبین باشد و با دیدن گمراهیها و ضلالتها از جا در نرود، عصبانی نشود، رنجیده خاطر نشود، برای ریشهکن کردن آن انرژیها را هدر ندهد و گمان نکند که در این عالم چیزی بر خلاف ارادۀ خدا صورت گرفته است. سروش، دین شناسی مولوی، جلسه هشتم، دقیقه 15، برداشت آزاد و اهدنی لما اختلف فیه من الحق باذنک در کارخانهٔ عشق ازکفر ناگزیر است آن یکی ماهی همی بیند عیان وَ إِنْ يَرَوْا كُلَّ آيَةٍ لَا يُؤْمِنُوا بِهَا
+نوشته شده در پنجشنبه ۱۵ مرداد ۱۳۹۴ ساعت ۱۱:۴۳ ب.ظ توسط اشرفی
مولوی یک اخلاق بسیار انسانی و انسانگرایانه دارد. البته نه به معنای هیومنستی! بلکه او در مقام کاشتن بذر اخلاق در دل آدمیان تقریباً هیچ استفادهای از مفاهیم بهشت و جهنم نمیکند. به عذاب و صواب اعتقاد دارد اما بنیان اخلاق را بر ارجمندی و کرامت ذات آدمی میگذارد. یعنی آدمی برتر و باشکوهتر از آن است که پستی کند. سروش، دین شناسی مولوی، جلسه هشتم، دقیقه 9، برداشت آزاد
+نوشته شده در پنجشنبه ۱۵ مرداد ۱۳۹۴ ساعت ۹:۴۷ ب.ظ توسط اشرفی
لبِّ لباب مثنوی که من توفیق داشتم سالها پیش آن را تصحیح و منتشر کنم، یکی از بهترین خلاصهها از مثنوی است که در قرن نهم توسط ملاحسین واعظ کاشفی صورت گرفته است. این تلخیص حکایت از وقوف و احاطهی کامل این مرد بر زوایای مثنوی دارد. سروش، دین شناسی مولوی، جلسه هشتم، دقیقه 5، برداشت آزاد تحریف واقعه با روضة الشهدا
+نوشته شده در پنجشنبه ۱۵ مرداد ۱۳۹۴ ساعت ۸:۴۱ ب.ظ توسط اشرفی
مولوی هم مانند غزالی فقه را علم اخروی نمیشمارد بلکه آن را به منزلهی یک قانون دنیوی میداند که تنظیم نظام کند. یعنی دین همان اخلاق و تجربهی متعالی عرفانی است که به صورت ملکاتی در روان آدمیان مینشیند و آن را به عنوان سرمایهای از این جهان به جهانی دیگر میبرد. سروش، دین شناسی مولوی، جلسه هشتم، دقیقه 1، برداشت آزاد
+نوشته شده در پنجشنبه ۱۵ مرداد ۱۳۹۴ ساعت ۸:۴ ب.ظ توسط اشرفی
بسیاری از کسانی که در جهانِ جدید منتقد مدرنیتهاند، حرفشان این است که میگویند: عقل مدرنی که وعده داده بود دنیا را گلستان کند به وعدههای خود وفا نکرد. مردم فکر میکردند عقل مدرن میتواند جلوی جنگها را بگیرد و همه جا را آباد کند اما از دل همین عقل مدرن، جنگ جهانی اوّل و دوم بیرون آمد. اصلاً چرا راه دور برویم؟ به جهان کنونی نگاه کنید تا حیلهگریهای عقل را ببینید. به قول اقبال لاهوری: از من ای باد صبا گوی به دانای فرنگ/عقل تا بال گشود است گرفتار تر است عجب آن نیست که اعجاز مسیحا داری/ عجب این است که بیمار تو بیمارتر است سروش، دین شناسی مولوی، جلسه ششم، دقیقه 01:31:00، برداشت آزاد
+نوشته شده در چهارشنبه ۱۴ مرداد ۱۳۹۴ ساعت ۱۰:۲ ب.ظ توسط اشرفی
ای عقلا و فیلسوفان! که چشم ندارید اما عصای استدلال در دست دارید. با عصا چقدر میتوانید راه بروید؟ اگر میخواهید به جایی برسید، پیامبران و عارفان را صدا بزنید که چشمانشان به اسرار غیب باز است. حلقه کوران به چکار اندرید؟/ دیدهبان را در میانه آورید سروش، دین شناسی مولوی، جلسه ششم، دقیقه 01:03:00، برداشت آزاد مژگان به کارخانهٔ حیرت گشودهایم
+نوشته شده در چهارشنبه ۱۴ مرداد ۱۳۹۴ ساعت ۷:۳۰ ب.ظ توسط اشرفی
چگونه میشود عقلی که میتواند خدا و نبوت را ثابت کند همینکه به فقه میرسد یک مرتبه از بیخ و بن ویران میشود؟ مثلا اگر بگویی قانون اجاره بهتر از این هم میشود، میگویند عقل شما نمیرسد. سروش، دین شناسی مولوی، جلسه ششم، دقیقه 53، برداشت آزاد باب تزاحم عقل و کمال عقل ابواب فقه محقق حلی در شرایع
+نوشته شده در چهارشنبه ۱۴ مرداد ۱۳۹۴ ساعت ۷:۲۹ ب.ظ توسط اشرفی
وقتی میگویند فلانی با عقل مخالفت کرده، منظورشان تعطیل کردن قوهی تعقل و تفکر نیست. عقل به معنای قوهای از قوای نفس ناطقهی آدمی، کارش تعقل و تفکر است. به هین دلیل ما چند جور عقل داریم. عقل فلسفی، عقل علمی و تجربی، عقل تکنولوژیک، عقل مکاری و حیلهگری و عقل سوداگرانه که کارش محاسبهی سود و زیان است. وقتی با عقل مخالفت میشود مخالفت با قوهی تعقل نیست. بلکه مخالفت با عقل فلسفی است که شما عقل را به راه فلسفیدن بیندازید و بخواهید از آن طریق با مقولاتی که فیلسوفان معرفی کردند، همهی پدیدهها را توضیح دهید. سروش، دین شناسی مولوی، جلسه ششم، دقیقه 45، برداشت آزاد عقلشان در کار دنیا پیچ پیچ فلسفه ابن رشد اندلسی عقل و کمال عقل
+نوشته شده در چهارشنبه ۱۴ مرداد ۱۳۹۴ ساعت ۷:۲۶ ب.ظ توسط اشرفی
اینکه میگویند در فلسفهی جدید یقین دستنیافتنی یا بسیار دیریاب است، به دلیل این است که استاندارد یقین در زمان ما خیلی بالا رفته است. بسیاری از چیزهایی که برای گذشتگان ما یقینی بود، دیگر یقینآور نیست. مثلاً فرانسیس بیکن که پدر علم جدید بود ساکن بودن زمین را بدیهی میدانست اما الان چیز دیگری میگوییم. سروش، دین شناسی مولوی، جلسه ششم، دقیقه 31، برداشت آزاد چرا سخن سلف نافعتر است؟
+نوشته شده در چهارشنبه ۱۴ مرداد ۱۳۹۴ ساعت ۱۲:۷ ب.ظ توسط اشرفی
تقریباً تمام فلاسفه میگویند ما یک یقین بیشتر نداریم و آن این است که با فلسفه نمیتوان به یقین رسید. یعنی تئوریهای علمی و براهین فلسفی و نظرات کلامی در معرض فرو ریختناند. آنچه آن را راست گرداند دلیل/ از دلیلی کج شود نزد عقیل لذا ما باید با همین ظن و گمانها و تئوریهایی که شصت، هفتاد یا هشتاد درصد تأیید شدهاند بسازیم. راسل میگوید بشر جدید باید بیاموزد که با احتمالات زندگی کند. سروش، دین شناسی مولوی، جلسه ششم، دقیقه 29، برداشت آزاد مرغکی اندر شکار کرم بود
+نوشته شده در سه شنبه ۱۳ مرداد ۱۳۹۴ ساعت ۷:۴۸ ب.ظ توسط اشرفی
مرحوم اقبال لاهوری ابیات مفصّلی دارد تحت این عنوان که در دورهی انحطاط، تقلید بهتر از تحقیق است. یعنی زمانی که جامعه به لحاظ فرهنگی پس رفته باشد، اگر هر کس خودش را مصلح و محقق بداند و بگوید من به حقیقت رسیدهام، تشتّت و پراکندگی را افزون خواهد کرد. ای بسا در آن دوره گوش دادن به حرف چند مرجع، مناسبتر و راهگشاتر و نجات بخشتر باشد. [اینجا] سروش، دین شناسی مولوی، جلسه ششم، دقیقه ۱۵، برداشت آزاد اعتماد فیلسوف به مخبر صادق دستمال انس بن مالک خلق را تقلیدشان بر باد داد
+نوشته شده در دوشنبه ۱۲ مرداد ۱۳۹۴ ساعت ۵:۲۱ ب.ظ توسط اشرفی
اسلام آوردن یک امر سیاسی است. همین که شما شهادتین بگویید و خودتان را عضو یک مجموعه بدانید مسلمان محسوب میشوید و میتوانید از حقوق یک مسلمان در جامعهی اسلامی برخوردار باشید حتی حاکم و والی مسلمانان بشوید. غزالی میگوید فقه مربوط به بدن است کاری است که ما به لحاظ ظاهری با اندام و جوارح خود انجام میدهیم. نماز خواندن باشد روزه گرفتن باشد حج رفتن باشد معاملات باشد سیاسیات باشد هر چه که باشد، همهی این کارها را یک مسلمانِ بی ایمان هم میتواند انجام دهد. اما ایمان چیزی فراتر از این است. ایمان یک باور است. یک امری قلبی است که در دل وارد میشود. اسلام بدن را فرا میگیرد ولی ایمان در دل مینشیند. قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِن قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ سروش، دین شناسی مولوی، جلسه ششم، دقیقه 10، برداشت آزاد لا اکراه فی الدین ایمان ابوطالب گوشم شنید نغمه ایمان و مست شد
+نوشته شده در دوشنبه ۱۲ مرداد ۱۳۹۴ ساعت ۱۲:۳۹ ب.ظ توسط اشرفی
مولوی پای استدلالیان را در زمینهی دیانت و در مواجهه با اندیشههای پیامبران چوبین میداند نه اینکه در هر زمینهای پای استدلال لنگ باشد و با عصای دلیل نتوان پیش رفت. سروش، دین شناسی مولوی، جلسه ششم، دقیقه 8، برداشت آزاد فلسفهی کندی
+نوشته شده در دوشنبه ۱۲ مرداد ۱۳۹۴ ساعت ۱۲:۱۴ ق.ظ توسط اشرفی
مولوی نقش خود را سقایی و سیراب کردن تشنگان میدانست. لذا از پرداختن به اموری که شأن فیلسوفان است پرهیز میکند تا در کشمکشهای متکلمانه نیفتد و از آب دادن به تشنگان باز نماند. گر شوم مشغول اشکال و جواب/تشنگان را کی توانم داد آب؟ سروش، دین شناسی مولوی، جلسه ششم، دقیقه 5، برداشت آزاد اشکال و جواب درس خارج آیت الله خامنهای
+نوشته شده در یکشنبه ۱۱ مرداد ۱۳۹۴ ساعت ۱۱:۴۰ ب.ظ توسط اشرفی
اشاعره شکر منعم را واجب نمیدانند. میگویند سپاسگزاری از خدای بزرگی که همۀ کائنات از آن اوست بیشتر به تمسخر شبیه است. اما مولوی میگوید: شکر منعم عقلاً واجب است. کفر نعمت به معنای شکر نکردن و کفر صاحب نعمت به معنای ایمان نیاوردن است. شکر منعم واجب آید در خرد/ ورنه بگشاید درِ خشمِ ابد سروش، دین شناسی مولوی، جلسه چهارم، دقیقه 01:26:00، برداشت آزاد صیغۀ شکر از خدا جوییم توفیق ادب شنیدم که اسب سلطانی خطا کرد
+نوشته شده در یکشنبه ۱۱ مرداد ۱۳۹۴ ساعت ۹:۵۸ ب.ظ توسط اشرفی
در میان ما شیعیان این نکته بسیار آشکار است که هر چیزی بهانه شده تا اشک مردم را بگیرند. درست است که حضرت علی خلیفهی پیامبر بود ولی مگر در نزد اهل سنت عمر خلیفهی پیامبر نبود؟ او را هم ترور کردند. مگر عثمان خلیفهی پیامبر نبود؟ او را هم کشتند. ولی روضه نمیخوانند. کسی که علی را کشت کار بدی کرد، کسی که حسین را شهید کرد کار بدی کرد، کسی که عمر را کشت هم کار بدی کرد. من در نامهای که به آیتالله خامنهای نوشتم گفتم مثل مولوی چهرهی متبسّم اسلام باشید. سروش، دین شناسی مولوی، جلسه چهارم، دقیقه 01:04:00، برداشت آزاد عزاداری حکومتی گریههای امام باقر(ع)
+نوشته شده در یکشنبه ۱۱ مرداد ۱۳۹۴ ساعت ۵:۲۴ ب.ظ توسط اشرفی
مولوی دعوت خدا و پیامبران را به شکل دیگری مطرح میکند. میگوید: به جای اینکه ما گدایی کنیم او گدایی میکند. از مردم میخواهد او را نصرت کنند، إِن تَنصُرُوا اللَّهَ يَنصُرْكُمْ. میخواهد مردم به او قرض بدهند، مَن ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللّهَ قَرْضًا حَسَنًا. انبيا هر يک همين فن میزنند/خلق مفلس کُديه ايشان میکنند سروش، دین شناسی مولوی، جلسه چهارم، دقیقه ۵۳، برداشت آزاد چه عجب اگر گدایی ز شهی عطا بجوید خواستن کدیه است
+نوشته شده در یکشنبه ۱۱ مرداد ۱۳۹۴ ساعت ۱۰:۶ ق.ظ توسط اشرفی
اگر کسی خودش را از بالای مناره پایین انداخت اما از قضا باد به دامن جامهاش افتاد و مثل چترباز آرام به زمین آمد این از نوادر است. شما به کسانی نگاه کنید که از بالای مناره افتادند و مردند. گر سعيدی از مناره اوفتيد/بادش اندر جامه افتاد و رهيد چون نصيبت نيست آن بخت حسن/تو چرا بر باد دادی خويشتن سرنگون افتادگان زیر مَنار/مینگر صدها هزار اندر هزار سروش، دین شناسی مولوی، جلسه چهارم، دقیقه ۴۹، برداشت آزاد خودکشی با سم و سقوط معناى قضا و قدر و اختيار
+نوشته شده در یکشنبه ۱۱ مرداد ۱۳۹۴ ساعت ۲:۲۱ ق.ظ توسط اشرفی
یکی از شعبههای خودخواهی آدمی این است که به بت سجده میکند چون خودش درست کرده اما به خدا سجده نمیکند چون پیامبر فرموده است. مولوی تشبیه میکند به ماری که با دم خودش بازی میکند. میگوید مار به دم خودش سجده میکند یعنی به خودش حاضر است تعظیم و تواضع کند. عاشق خویشید و صنعتکردِ خویش/ دم ماران را سر مار است کیش سروش، دین شناسی مولوی، جلسه چهارم، دقیقه ۳۲، برداشت آزاد به عشق گربه گر خود چیر باشی مگس پنداشت کان قصّاب دمساز هر کس از پندار خود مسرور به کل حزب بما لدیهم فرحون
+نوشته شده در شنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۴ ساعت ۹:۴۹ ب.ظ توسط اشرفی
مولوی از قول پیامبران و از راه تخفیف میگوید: اگر طبیبان به بول نظر میکنند تا ببینند بیمار چه مرضی دارد، ما پیامبران از راه وحی در آدمیان نظر میکنیم. آن طبیبان را بود بولی دلیل/ وین دلیل ما بود وحی جلیل سروش، دین شناسی مولوی، جلسه چهارم، دقیقه ۲۸، برداشت آزاد جالینوس به حضرت مسیح(ع)
+نوشته شده در شنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۴ ساعت ۸:۵۷ ب.ظ توسط اشرفی
جوینی که استاد غزالی بود میگوید: معجزه برای جلب توجه است. یعنی پیامبر یک برنامهی نمایشی اجرا میکرد تا مردم جمع شوند و او حرف خودش را بزند. غزالی میگوید: اگر کسی در حضور من عصا را اژدها کند و از من بخواهد که قبول کنم عدد ۳ از ۱۰ بزرگتر است من قبول نمیکنم. مولوی معتقد است که معجزه برای اثبات دعوت پیامبران نبود بلکه برای ایجاد رعب در دل دشمنان بود. آنچه دل مردم را میبُرد معجزه نبود بلکه سخنی بود که بوی جنسیت میداد و به دلشان مینشست. پیروان اولیۀ پیامبر معجزهای از پیامبر ندیدند اما ایمان آوردند. معجزات از بهر قهر دشمن است/بوی جنسیت پی دل بردن است اساسا اینهمه معجزه که از پیامبر نقل کردند اکثرا شبههناک است و به لحاظ تاریخی موثق نیست. ابن خلدون در مقدمه بر تاریخ خودش میگوید: پیامبر اسلام دوتا معجزه بیشتر نداشت یکی قرآن و دیگری متّحد کردن اقوام عرب! سروش، دین شناسی مولوی، جلسه چهارم، دقیقه ۱۸، برداشت آزاد وضعیت مردم قبل و بعد از پیامبر علت اختلاف معجزات پیغمبران سِحر با معجزه پهلو نزند زیبایی تناسب است طبلهها در پیش عطاران ببین تدبیر و شجاعت پیامبر
+نوشته شده در شنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۴ ساعت ۷:۳۴ ب.ظ توسط اشرفی
ما دو نوع پلورالیزم دینی داریم. یعنی دو نوع مبنا برای کثرتگرایی دینی داریم که از آن دو نوع دینشناسی هم بیرون میآید. یکی آن است که حافظ میگوید: جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه/چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند اینکه هفتاد و دو فرقه پدید آمده برای این است که مردم حقیقت را ندیدهاند. لذا هر کسی افسانهای تراشیده و به آن دل بسته است. اما یک پلورالیزم مولوی داریم که میگوید: حقیقت بسیار است و هر کسی به گوشهای از آن چسبیده است. یکی از نمونه هایش همان داستان فیل است. بل حقیقت در حقیقت غرقه شد/زین سبب هفتاد بل صد فرقه شد سروش، دین شناسی مولوی، جلسه چهارم، دقیقه ۸، برداشت آزاد کید پلورالیزم فرهنگی صراط های مستقیم
+نوشته شده در شنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۴ ساعت ۶:۷ ب.ظ توسط اشرفی
پرسیدند: آقای دکتر! برای پیدا کردن روزنهای که فرمودید، چه توصیهای دارید؟ خندید و به شوخی گفت: من چهکارهام؟ خلاصهاش این است که هر چه بکَنی به چاه نمیرسی! بعضیها ناقصان سرمدیاند که توفیق پیدا کردن این روزنه را ندارند. آنگاه خواند: یک چشم زدن غافل از آن شاه نباشید/شاید که نگاهی کند آگاه نباشید سروش، دین شناسی مولوی، جلسه سوم، دقیقه 01:12:00، برداشت آزاد ناقصان سرمدی خلق فطری و جبلی اصل دین ای خواجه روزن کردن است
+نوشته شده در شنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۴ ساعت ۶:۴ ب.ظ توسط اشرفی
مقام صفتی است که در جان آدم بنشیند نه حالتی که عارض شود و زایل گردد. اگر چیزی در وجود انسان مقام کند سراسر وجودش را فرا میگیرد به گونهای که ماهیت او میشود. سروش، دین شناسی مولوی، جلسه سوم، دقیقه 01:21:00، برداشت آزاد هر چه نپاید دلبستگی نشاید
+نوشته شده در جمعه ۹ مرداد ۱۳۹۴ ساعت ۷:۳ ب.ظ توسط اشرفی
وقتی شمس تبریزی به مولوی رسید، او را از چلهنشینی منع کرد. گفت چلهنشینی از امت اسلامی نیست بلکه از موسویها و یهودیهاست. این ادب نادرستی بوده که صوفیان ما نهادهاند که چله بنشینند و زجر بکشند و غذای درستی نخورند و به بدنشان نرسند. سروش، دین شناسی مولوی، جلسه سوم، دقیقه 01:14:00، برداشت آزاد
+نوشته شده در جمعه ۹ مرداد ۱۳۹۴ ساعت ۶:۲۲ ب.ظ توسط اشرفی
گذشتگان معتقد بودند مغز انسان رطوبتی دارد که این رطوبت بر اثر ریاضت خشک میشود و این خشکمغزی باعث رعشه و ضعف عقل میگرد. سروش، دین شناسی مولوی، جلسه سوم، ساعت ۰۱:۱۳، برداشت آزاد
+نوشته شده در جمعه ۹ مرداد ۱۳۹۴ ساعت ۵:۵۷ ب.ظ توسط اشرفی
تعلیم اصلی پیامبران، مسئلهی معاد است که عقول فیلسوفان هم به آن نمیرسد. برخی از فیلسوفان قائل به مبدأ بودند اما معاد از اختصاصات تعالیم انبیا است. سروش، دین شناسی مولوی، جلسه سوم، دقیقه ۰۱:۰۴، برداشت آزاد اعتماد فیلسوف به مخبر صادق
+نوشته شده در جمعه ۹ مرداد ۱۳۹۴ ساعت ۵:۱۷ ب.ظ توسط اشرفی
قوم سبا که ابوالقیس ملکۀ آنجا بود، نامشان در سورهی سبأ آمده است. لَقَدْ كَانَ لِسَبَإٍ فِي مَسْكَنِهِمْ آيَةٌ... سرزمینی بسیار حاصلخیز بود که در نزدیکی یمن قرار داشت و شاید هم خود یمن بود. انبیا نزد این قوم رفتند اما آنها دعوت پیامبران را نپذیرفتند. در نتیجه خداوند بر آنها عذاب فرستاد. مولوی به این مردمِ نادانِ مفتخور، خامِ پختهخوار میگوید. سروش، دین شناسی مولوی، جلسه سوم، دقیقه ۱۵، برداشت آزاد
+نوشته شده در جمعه ۹ مرداد ۱۳۹۴ ساعت ۵:۱۵ ب.ظ توسط اشرفی
قرآن داستان اهل سبا را در چند آیه با ایجاز تمام آورده است اما مولوی آن را در ابتدای دفتر سوم مثنوی میگشاید. از حدود بیت ۳۰۰ شروع میکند، یک کلام در بارهاش میگوید، آنگاه دچار تداعی کلام میشود، از قصّهای به قصّهای، از نکتهای به نکتهای، از معرفتی به معرفتی میرود و از هر حرفی حرفها میشکافد اما رشتهی کلام از دست او خارج نمیشود تا پس از ۲۴۰۰ بیت دوباره به این داستان برمیگردد و میگوید: یادم آمد قصهی اهل سبا! سروش، دین شناسی مولوی، جلسه سوم، دقیقه ۸، برداشت آزاد به یاد آید آن لعبت چینیم پراکندگی قرآن و مثنوی فرهاد و شیرینِ وحشی، وصال، صابر
+نوشته شده در پنجشنبه ۸ مرداد ۱۳۹۴ ساعت ۷:۲۲ ب.ظ توسط اشرفی
وقتی مولوی به فراق شمس دچار شد، گاهی مردم به مولوی میگفتند ما او را دیدهایم. مولوی هم لباسی به آنها مژدگانی میداد. گفتند: آقا اینها دروغ میگویند. گفت: میدانم دروغ میگویند که لباسم را دادم. اگر راست میگفتند که جانم را میدادم. سروش، دین شناسی مولوی، جلسه دوم، دقیقه 01:18:00، برداشت آزاد لذت مژدگانی
+نوشته شده در پنجشنبه ۸ مرداد ۱۳۹۴ ساعت ۶:۴۴ ب.ظ توسط اشرفی
به رابعهی عدَویه گفتند: چرا زیارت کعبه نمیروی؟ گفت: من به زیارت کعبه بروم؟ کعبه به زیارت من بیاید! بیجهت نبود که پارهای از ناقدان تصوف میگفتند: تصوف ما رنگ و بوی مسیحیت دارد. چون اولاً جهاد تا حدودی از کارنامهاشان بیرون است. ثانیاً خلوتگزینی و گوشهنشینی را برگزیدند که مشابه صومعهنشینی راهبان مسیحی است. ثالثاً به آداب اجتماعی اسلام چندان بهایی نمیدهند. حج ندارند، نماز جماعت ندارند، به جای مسجد هم خانقاه ساختهاند تا یک مرکز اجتماعی جداگانهای داشته باشند. سروش، دین شناسی مولوی، جلسه دوم، دقیقه 01:06:00، برداشت آزاد لغزش خواص حج بایزید جهاد صوفیان خون شهدا و مداد علما علما عاقلند و مردم عاشق
+نوشته شده در پنجشنبه ۸ مرداد ۱۳۹۴ ساعت ۱:۴۷ ب.ظ توسط اشرفی
صوفیان سفر نمیرفتند مگر برای دیدن یک بزرگی! میگویند: بایزید سفر رفته بود. شیخ پرسید: کجا میروی؟ گفت: سفر حج! شیخ پول بایزید را گرفت و گفت: حالا هفت بار دور من بگرد که از طواف حج بهتر است. چون خانهای که خدا ساخته یکبار هم در آن نرفته ولی در خانهی دل من فقط خدا بوده و غیر از خدا نرفته! تا بکرد آن خانه را در وی نرفت/ واندرین خانه به جز آن حی نرفت [مولوی] به رابعه گفتند چرا به زیارت حج نمیروی؟ گفت: من به زیارت کعبه بروم؟ کعبه به زیارت من بیاید! راست باشد یا دروغ باشد، این نوع عبادت در تصوف ما بوده است. بیجهت نبود که پارهای از ناقدان تصوف میگفتند تصوف رنگ و بوی مسیحیت دارد. سروش، دین شناسی مولوی، جلسه دوم، دقیقه 01:04:00، برداشت آزاد لغزش خواص نقد بر صوفیان جهاد صوفیان خون شهدا و مداد علما علما عاقلند و مردم عاشق
+نوشته شده در پنجشنبه ۸ مرداد ۱۳۹۴ ساعت ۱:۳۶ ب.ظ توسط اشرفی
نحوی از کشتیبان پرسید: علم نحو بلدی؟ گفت: نه! نحوی گفت: نیم عمرت بر فناست! وقتی کشتی به گرداب و تلاطم و امواج افتاد کشتیبان پرسید: شما شنا بلدی؟ نحوی گفت: نه! کشتیبان گفت: پس همهی عمرت بر فناست! نتیجه میگیرد: ادیان آمدهاند تا به ما علم شنا بیاموزند. این دریای بزرگی که بین ما و سعادت فاصله انداخته را باید شنا کرد تا به ساحل نجات رسید. ما حدیث نحو از آن در دوختیم/تا شما را نحو محو آموختیم سروش، دین شناسی مولوی، جلسه دوم، دقیقه 59، برداشت آزاد زان حدیث تلخ میگویم تو را
+نوشته شده در چهارشنبه ۷ مرداد ۱۳۹۴ ساعت ۱۱:۲۸ ب.ظ توسط اشرفی
مولوی بین پیامبران و اهل سبا یک گفتوگوی خیالی گشوده است. میگوید: اهل سبا نبوّت پیامبران را برنمیتافتند. به پیامبران میگفتند ما با همین سرگرمیها خوش بودیم اما شما آمدیدهاید و حرفهای جدی میزنید. مناظر دیگری پیش چشم ما میآوردید. میگویید به فکر مرگ باشید. طوطی نقل و شکر بودیم ما/ مرغ مرگاندیش گشتیم از شما سروش، دین شناسی مولوی، جلسه دوم، دقیقه ۵۶، برداشت آزاد جواب مردم به حضرت نوح مشکل پیامبران با سنّتگرایی مردم وَ يَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى يَدَيْهِ
+نوشته شده در چهارشنبه ۷ مرداد ۱۳۹۴ ساعت ۹:۲۷ ب.ظ توسط اشرفی
با طنابی که در چاه آویزان شده کسی میتواند بیرون بیاید که سودای سربالا داشته باشد نه کسی که در چاه ساختمان طناب را مطالعه کند و دلخوش باشد به اینکه علم طناب شناسی دارد. مر رسن را نیست جرمی ای عنود/چون تو را سودای سربالا نبود سروش، دین شناسی مولوی، جلسه دوم، دقیقه 53، برداشت آزاد خاک بر فرق قناعت بعد از این
+نوشته شده در چهارشنبه ۷ مرداد ۱۳۹۴ ساعت ۷:۳ ب.ظ توسط اشرفی
ریاضیدان یعنی کسی که ریاضی خوانده، شیمیدان یعنی کسی که شیمی خوانده، بیولوژیست یعنی کسی که بیولوژی خوانده اما دیندار کسی نیست که علم دین خوانده است. کسی که جامع المقدمات و فلسفه و فقه و کتاب شیخ انصاری و آخوند خراسانی را خوانده است. بنده اگر بخواهم دیندارم شوم لازم نیست علم دین بخوانم. مولوی بین دین و علم دین فرق میگذارد. دین، که بهتر است نامش را ایمان بگذاریم یک نوع بینش است یک نوع گشایش است. یک انفتاح است یک جهش است. یک اتفاق بزرگ است که در آدمی میافتد و به او نگاه دینی میبخشد. مولوی میگوید: خودتان را معطل این قشور نکنید، معطل این پوستها، این آداب، این ظواهر و علم دین نکنید. اصل دین این است که شما به سوی عالم معنا پنجرهای باز کنید. دوزخ است آن خانه کان بی روزن است/اصل دین ای خواجه روزن کردن است سروش، دین شناسی مولوی، جلسه دوم، دقیقه 39، برداشت آزاد عالمان تعقّل میکنند علم و حال و عمل علم آموزی طریقش قولی است چه نیازی به امام علی داریم؟ چه نیازی به معارف داریم؟ چرا جهّال یهود ملامت شدند؟ راه برون رفت از حیرت روش روزن کردن علم رسمی سر به سر قیل است و قال اشتر و گاو و قچی در پیش راه
+نوشته شده در سه شنبه ۶ مرداد ۱۳۹۴ ساعت ۸:۵۰ ب.ظ توسط اشرفی
آیت الله خمینی در یکی از سخنرانیهای عمومی اوایل انقلاب گفتند: «حضرت عیسی مجال جهاد پیدا نکرد. اگر پیدا میکرد او هم مانند پیامبر ما جهاد میکرد» که گمان نمیکنم این سخن از تأمل فیلسوفانۀ چندانی برخاسته باشد. رأی مولوی این نبود. مولوی معتقد است که ادیان با هم متفاوتند. دورهبندی نبوّتها و دیدن گوهرهای مختلف در نبوّتها فلسفه دارد. سروش، دین شناسی مولوی، جلسه دوم، دقیقه ۳۱، برداشت آزاد من: اینکه مرحوم امام میفرمایند پیامبر ما مجال داشت و حضرت عیسی نداشت، یعنی همان گوهرهای مختلف در نبوت! مجال داشتن گوهری است، مجال نداشتن گوهری دیگر! تفاوت امامان دین یا ادیان؟
+نوشته شده در سه شنبه ۶ مرداد ۱۳۹۴ ساعت ۱۰:۱۹ ق.ظ توسط اشرفی
من ترکیه را از شرق تا غرب و شمال تا جنوب سفر کردهام. آن هم نه سفر هوایی، سفرهای زمینی! در هر کورهراهی شما مسجدی و مأذنهای میبینید. یعنی پیغمبر همه جا را پر از مناره کرده است. شاید مولوی به درایت میدید این سرزمینی که در همسایگی قونیه است روزی پر از مناره خواهد شد. من مناره پر کنم آفاق را/کور گردانم دو چشم عاق را آنچنان کرد و از آن افزون که گفت/ خود بخفت و بخت و اقبالش نخفت سروش، دین شناسی مولوی، جلسه دوم، دقیقه 20، برداشت آزاد همه اقطار گرفتی، همه آفاق گشودی به جِهادی و مِدادی و کِتابی و شِعاری [سروش] در دل و جان خانه کردی عاقبت
+نوشته شده در دوشنبه ۵ مرداد ۱۳۹۴ ساعت ۴:۲ ب.ظ توسط اشرفی
در مثنوی جهاد تقریباً نقشی ندارد. اساساً صوفیان جهاد با نفس را به جای جهاد با کفار نهادند. از جهاد دست نکشیدند اما میدان جنگ را عوض کردند. چون مجاهدان جهادهای خودشان را انجام داده بودند و مسلمین فتوحات خودشان را کرده بودند. حالا دیگر یک استقراری حاصل شده بود که نوبت بازگشتن به خویش بود. بازگشته از جهاد اصغریم/با نبی اندر جهاد اکبریم... ای شهان کشتیم ما خصم برون/ماند خصمی زان بتر در اندرون کشتن این کار عقل و هوش نیست/شیر باطن سخرهی خرگوش نیست... سهل دان شیری که صفها بشکند/شیر آن است آنکه خود را بشکند سروش، دین شناسی مولوی، جلسه دوم، دقیقه 17، برداشت آزاد لغزش خواص نقد بر صوفیان حج بایزید خون شهدا و مداد علما علما عاقلند و مردم عاشق
+نوشته شده در دوشنبه ۵ مرداد ۱۳۹۴ ساعت ۳:۴۷ ب.ظ توسط اشرفی
در زمان پیامبر آنقدر که مردم به جهاد دعوت میشدند به علم دعوت نمیشدند. اینکه گفتهاند مدادالعلما افضل من دماء الشهدا مربوط به دوران بعد است که گفتند و صورت حدیث به آن دادند. به قول ابن خلدون در ابتدا شمشیر است که فضیلت دارد بعد نوبت به عالمان میرسد. این طبیعت تاریخ است، مقتضای حرکت اجتماعی است که ابتدا شما به کسانی نیاز دارید که از این نوزاد حفاظت کنند وقتی که این کودک بزرگ شد بعد به فکر چیزهای دیگر میافتد به فکر علمآموزی هم میافتد به فکر هنر هم میافتد به فکر فلسفه و عرفان هم میافتد ولی ابتدای امر فقط حفاظت است. برای همین هم هست که قرآن می فرماید فضّل الله المجاهدین ... سروش، دین شناسی مولوی، جلسه دوم، دقیقه 16، برداشت آزاد لغزش خواص نقد بر صوفیان حج بایزید جهاد صوفیان علما عاقلند و مردم عاشق درجات شهدای باسواد و بیسواد
+نوشته شده در یکشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۴ ساعت ۷:۵۷ ب.ظ توسط اشرفی
تمام اخلاقیات نخستینی که مسلمانان پیدا کردند حول اندیشهی جهاد بود. دلیل این همه تأکید بر توکل و ایمان و زهد این است که اگر آدمی سنگین بار باشد نمیتواند بجنگد. کسانی که اطراف پیامبر بودند همه مهاجر بودند انصار بودند مجاهد بودند. کم ترین تعلق را داشتند لذا بیشترین آمادگی را هم برای جنگیدن داشتند. اما وقتی پیامبر رحلت کرد و ابوبکر و عمر هم در گذشتند و نوبت به عثمان رسید دورهی فتوحاتی بود که از زمان عمر آغاز شده بود. عثمان و اطرافیانش فربه شدند و عثمان هم که بی حساب به این و آن میبخشید و همین بخششها بود که نهایتاً مرگ او را رقم زد. چند روز خانهاش را محاصره کردند و نهایتاً شوریدند و او را در کنار همسرش به قتل رساندند. در زمان علی(ع) هم پارهای از جنگجویان و مؤمنان درجه اول مثل عمار یاسر و مالک اشتر در جنگهای جمل و صفین کشته شدند. اطراف امام خالی شد مردمی ماندند که دیگر اهل جهاد نبودند بلکه اهل زندگی بودند. در احوالاتشان هست که هر کدام چندین همسر گرفته بودند. خانههای وسیعی خریده بودند و دیگر زیر بار این حرفها نمیرفتند. سروش، دین شناسی مولوی، جلسه دوم، دقیقه 11، برداشت آزاد لغزش خواص نقد بر صوفیان حج بایزید جهاد صوفیان خون شهدا و مداد علما علما عاقلند و مردم عاشق
+نوشته شده در یکشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۴ ساعت ۷:۲۰ ب.ظ توسط اشرفی
ماکس وِبِر میگوید: ایده آل تایپِ مسلمانان، یک انسان سلاح بر دوش است. ایده آل تایپ مسیحیان، یک راهب صومعه نشین است. ایده آل تایپ یهودیان، یک تاجر جهانگردِ آواره و سرگردان است. چون آوارگی شأن یهودیان بود. در هیچ کشوری قرار نداشتند و اینکه اکنون به اسرائیل اینهمه دل بستهاند برای این است که به قول خودشان برای اولین بار وطنی، خاکی و خانهای پیدا میکنند. سروش، دین شناسی مولوی، جلسه ۲، دقیقه ۹، برداشت آزاد ادعای اسرائیل نسبت به شیراز معشوق تو کیست؟ توتم سعید نفیسی
+نوشته شده در یکشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۴ ساعت ۷:۱۸ ب.ظ توسط اشرفی
قرآن خشیت نامه است. این را به دلائل و قرائن بسیار میتوان نشان داد. آیات فراوانی در قرآن است که بالاترین کمال را برای مؤمنان خشیت و خوف خدا میداند و این خشیت البته به معنای ترسو بودن و جبن نیست بلکه به معنای یک درک عاقلانه از موقعیتی است که آدمی در مقابل یک موجود بیکران دارد. درکی است که یک قطره در مقابل یک دریا دارد آن هم درکی که توأم با شرم و خضوع است. سروش، دین شناسی مولوی، جلسه دوم، دقیقه ۶، برداشت آزاد عفو و قصاص در قرآن ترساندن امت
+نوشته شده در یکشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۴ ساعت ۸:۸ ق.ظ توسط اشرفی
مولوی میگوید: تمام شعرها، قصهها، تمثیلها و نکاتی که در مثنوی میآورم در خدمت بیان مفهوم وحدت است. میگوید: وقتی شما به مغازۀ بزّازی میروید یک پارچۀ اعلا دارد که متاع اصلی اوست. اگر در آنجا یک وسیلۀ آهنی هم میبینید، فکر نکنید برای فروختن است؛ فکر نکنید آن بزاز آهن فروش است؛ بلکه آن وسیلۀ آهنی برای متر کردن است؛ برای گز کردن است؛ بهر گز باشد اگر آهن بوَد. سروش، دین شناسی مولوی، جلسه دوم، دقیقه ۲، برداشت آزاد طُرفه کوری دوربینِ تیزچشم جز او کسی نیست
+نوشته شده در شنبه ۳ مرداد ۱۳۹۴ ساعت ۷:۸ ب.ظ توسط اشرفی
در مناقبالعارفین افلاکی آمده است که فرزند مولوی نزد او آمد و گفت: مردم میگویند مثنوی شما قرآن به زبان فارسی است ولی ما به آنها گفتهایم که بگویند تفسیر قرآن به زبان فارسی است تا درستتر بنماید. مولوی برمیآشوبد و به او میگوید چرا نباشد؟ چرا قرآن به زبان فارسی نباشد؟ مولوی معتقد بود چیزهایی بی اختیار بر زبان او جاری میشود، آنگونه که وحی به پیامبران میرسد. البته این قول غریبی نیست. عرفا خودشان را پیامبران کوچک و نیمچه پیامبر میدانستند. با این تفاوت که پیامبران الهی مأموریت پیامبرانه داشتند اما اینان چنین مأموریتی نداشتند. سروش، دین شناسی مولوی، جلسه اول، دقیقه 16، برداشت آزاد چرا آثار مولوی را به جای قرآن نشاندید؟ فرق فقیه با صوفی چیست؟
+نوشته شده در شنبه ۳ مرداد ۱۳۹۴ ساعت ۹:۸ ق.ظ توسط اشرفی
اگر آدم به چیزی قانع شد و دیگر تقاضا نکرد بیشتر از آن هم به او نمیدهند. اکثر مقلدان و متوسطان به همان نغمهای که گوششان میشنود قانع میشوند و دیگر بیشتر از آن طلب نمیکنند. در اخلاق اعتدال خوب است اما در عشق زیاده خواهی نیکوست. چون طمع خواهد ز من سلطان دین/ خاک بر فرق قناعت بعد از این [مولوی] سروش، دین شناسی مولوی، جلسه پنجم، دقیقه 43، برداشت آزاد سودای سربالا قطرهٔ دانش که بخشیدی ز پیش عقل جزو از کل گویا نیستی
+نوشته شده در یکشنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۴ ساعت ۱۱:۱۷ ب.ظ توسط اشرفی
آنچه در شریعت به طور جدی مطرح است، این است که کاری کن یا پاداش بگیری یا کیفر نبینی. اگر همهی مردم هم در سطح متوسطان باشند و به همان امر و نهیها اکتفا کنند خداوند راضی است. اما اگر بخواهی یک حرکت فرافقهی انجام دهی که در انجام دادن آن منتظر پاداش نباشی و پروای کیفر نداشته باشی، این چیزی نیست که از عامهی مردم خواسته باشند. لذا مولوی وقتی به اینجا میرسد، میگوید: این حرفهای سطح بالا برای همه نیست. نکتهها چون تیغ پولاد است تیز/ گر نداری تو سپر واپس گریز پیش این الماس بی اسپر میا/ کز دریدن تیغ را نبوَد حیا در جای دیگر میگوید: گر بگویم زان بلغزد پای تو/ ور نگویم هیچ از آن وای تو گر بگویم بر مثال صورتی/ بر همان صورت بچسبی ای فتی سروش، دین شناسی مولوی، جلسه پنجم، دقیقه ۴۹، برداشت آزاد فتوّت بخشش بی علت است
+نوشته شده در شنبه ۱۳ تیر ۱۳۹۴ ساعت ۲:۱۷ ق.ظ توسط اشرفی
از شمس تبریزی منقول است که میگوید: در مجلس فقیهان و محدثان بودم؛ همه میگفتند: حدّثنی فلان از فلان از فلان... من به آنها بانگ زدم که یکی بگوید: حدّثنی قلبی عن ربّی! چرا سلسله اسناد درست کردید که به چند واسطه به پیامبر برسد؟ آخرش هم معلوم نشود کی گفت کی نگفت راست بود دروغ بود سست بود یا محکم بود. تمام آنچه که به عنوان علوم نقلی در کتابها آمده و شما از علمای دین میشنوید البته در حق مقلدان خوب است نه برای کسانی که از این مرتبه عبور کردهاند. و همیشه هم بخش عظیمی از دینداران در تمامی ادیان مقلدان و متوسطاناند. سروش، دین شناسی مولوی، جلسه پنجم، دقیقه ۴۵، برداشت آزاد جمع سالم بین عقل و نقل و قلب راه برون رفت از حیرت کدام بیمار میتواند افطار کند؟
+نوشته شده در شنبه ۱۳ تیر ۱۳۹۴ ساعت ۱:۲۷ ق.ظ توسط اشرفی
وقتی حضرت ابراهیم عرض کرد: أرنی کیف تحی الموتی، خداوند فرمود: أولم تؤمن؟ گفت بلی ولکن لیطمئن قلبی ایمان دارم اما دنبال اطمینانم. گوشم شنید نغمۀ ایمان و مست شد/ کو قسم چشم صورت ایمانم آرزوست سروش، دین شناسی مولوی، جلسه پنجم، دقیقه 40، برداشت آزاد ایمان حضرت خدیجه مشکل پیامبران با سنّتگرایی مردم فرق اسلام و ایمان
+نوشته شده در شنبه ۱۳ تیر ۱۳۹۴ ساعت ۱:۱ ق.ظ توسط اشرفی
مولوی، ابن خلدون و فخر رازی میگویند: اگر کسانی فکر میکنند که پیامبران برای تنظیم معیشت دنیوی آمدهاند اشتباه میکنند. معنایش این است که اگر زندگی دیگری نبود پیامبر هم لازم نبود. شما نگاه کنید؛ ملائکه موجودات یک سویه هستند یعنی مرگ ندارند تا حیات دوم داشته باشند. حیوانات مرگ دارند اما حیات دوم ندارند. لذا ملائکه و حیوانات چون حیات دوم ندارند، پیامبر هم ندارند. سروش، دین شناسی مولوی، جلسه پنجم، دقیقه 35، برداشت آزاد
+نوشته شده در شنبه ۱۳ تیر ۱۳۹۴ ساعت ۱۲:۵۱ ق.ظ توسط اشرفی