نکات

من این ایوان نه تو را نمی‌دانم نمی‌دانم

من این نقاش جادو را نمی‌دانم نمی‌دانم
مرا گوید مرو آن‌سو تو استادی بیا این سو
که من آن‌سوی و این‌سو را نمی‌دانم نمی‌دانم
همی‌ گیرد گریبانم همی‌ دارد پریشانم
من این خوش‌خوی بدخو را نمی‌دانم نمی‌دانم [مولوی]
حیرت چیست؟


برچسب‌ها: پادکست

+نوشته شده در دوشنبه ۵ خرداد ۱۴۰۴ ساعت ۱۱:۲۶ ب.ظ توسط اشرفی  

خبرت هست که در شهر شکر ارزان شد؟

خبرت هست که دی گم شد و تابستان شد؟
گلرخانی ز عدم چرخ زنان آمده‌اند/کانجم چرخ نثار قدم ایشان شد [مولوی]
برو از اصلش لذت ببر! چرا از عکس لذت می‌بری؟ این باغ و دشت‌هایی که می‌بینی، جان ندارند؛ این‌ها بی‌جانند؛ این‌ها مرده‌اند. برو از باغ‌هایی که جان دارند لذت ببر! آن باغ‌ها در قلب این گلرخانی هستند که از عالم بالا آمده‌اند و در میان ما خاکیان زندگی می‌کنند.
قبر مرحوم الهی قمشه‌ای کجاست؟


برچسب‌ها: پادکست

+نوشته شده در سه شنبه ۲ مرداد ۱۴۰۳ ساعت ۱۲:۴۷ ب.ظ توسط اشرفی  

انسان چگونه آرام می‌گیرد؟

بعضی از انسان‌ها وجودی دارند که خلأ وجودشان با امور دنیایی پر نمی‌شود. دنبال چیز دیگری می‌گردند. دنبال ارواحی می‌گردند که اینجایی نباشند؛ آنجایی باشند. زمینی نباشند؛ آسمانی باشند. باید آن ارواح لاهوتی را به درون وجود خود دعوت کنند، تا آرام بگیرند.
فقط لاهوت


برچسب‌ها: پادکست

+نوشته شده در یکشنبه ۳۱ تیر ۱۴۰۳ ساعت ۱۱:۴۶ ب.ظ توسط اشرفی  

یک دسته گل کو اگر آن باغ بدیدید

یک گوهر جان کو اگر از بحر خدایید [مولوی]
آن یکی پرسید اشتر را که هی


برچسب‌ها: پادکست

+نوشته شده در یکشنبه ۱۰ تیر ۱۴۰۳ ساعت ۱۲:۱۴ ب.ظ توسط اشرفی  

نمازتان را به قلبتان برسانید

معمولا در مساجد بعد از نماز جماعت، احکام نماز گفته می‌شود؛ اما کسی نمی‌گوید نمازتان را به قلبتان برسانید. چون برای رساندن نماز به قلب، باید محبت دنیا را از قلب بیرون کند. می‌گوید: عمری دویدوم تا دنیا را به‌دست آوردم؛ حالا از دست بدهم؟ دیوانه‌ام؟
مزاج‏ گويی یا مصلحت گویی؟
شرط ورود به مدرسه افلاطون


برچسب‌ها: پادکست

+نوشته شده در شنبه ۹ تیر ۱۴۰۳ ساعت ۸:۲۸ ب.ظ توسط اشرفی  

سینه خواهم شرحه شرحه از فراق

تا بگویم شرح درد اشتیاق [مولوی]
اگر به مردم بگویید غم من این است که از خدا جدا شده‌ام و به اینجا آمده‌ام، می‌گویند: شکمت سیر است. اگر از آنها بپرسید: غم شما چیست؟ می‌گویند: پول نداریم. مردم چه می‌دانند غم فراق چیست؟ چه می‌دانند غم دور شدن از آن حقیقت آسمانی چیست؟ بنابراین سینه‌ای می‌خواهم که از غم فراق شرحه شرحه شده باشد تا بفهمد من چه می‌گویم.
غربت انسان


برچسب‌ها: پادکست

+نوشته شده در دوشنبه ۴ تیر ۱۴۰۳ ساعت ۷:۲۸ ب.ظ توسط اشرفی  

مرگ هرکس ای پسر هم‌رنگ اوست

پیش دشمن دشمن و بر دوست دوست
آنک می‌ترسی ز مرگ اندر فرار
آن ز خود ترسانی ای جان هوش دار [مولوی]
وجودی که به ظلمت دنیا عادت کرده از نور مرگ می‌ترسد. مانند موش کوری که از نور می‌ترسد.
چون مرگ رسد چرا هراسم؟
اذیتم نکن حسینعلی


برچسب‌ها: پادکست

+نوشته شده در دوشنبه ۴ تیر ۱۴۰۳ ساعت ۳:۱۵ ب.ظ توسط اشرفی  

 به گرد دل همی‌گردی چه خواهی کرد می‌دانم

چه خواهی کرد دل را خون و رخ را زرد می‌دانم
یکی بازی برآوردی که رخت دل همه بردی
چه خواهی بعد از این بازی دگر آورد می‌دانم [مولوی]
یکی نغز بازی کند روزگار


برچسب‌ها: پادکست

+نوشته شده در پنجشنبه ۱۰ اسفند ۱۴۰۲ ساعت ۵:۲۳ ق.ظ توسط اشرفی  

هر ساعت از نو قبله‌ای با بت‌پرستی می‌رود

+نوشته شده در سه شنبه ۸ اسفند ۱۴۰۲ ساعت ۱۱:۳۴ ب.ظ توسط اشرفی  

علت قبض سالک

سیر سالک به سوی خدا بیشتر با قبض صورت می‌گیرد. سالک در زمان بسط به خدا توجه دارد و از خود غافل است؛ اما خداوند پرده به چهره می‌کشد تا سالک را در قبض قرار دهد و متوجه عیوب خود شود.
قبض و بسط سالک


برچسب‌ها: پادکست

+نوشته شده در سه شنبه ۸ اسفند ۱۴۰۲ ساعت ۱۰:۳۲ ب.ظ توسط اشرفی  

برقی از منزل لیلی بدرخشید سحر

وَه که با خرمن مجنون دل‌افگار چه کرد [حافظ]


برچسب‌ها: پادکست

+نوشته شده در دوشنبه ۷ اسفند ۱۴۰۲ ساعت ۱:۲۰ ق.ظ توسط اشرفی  

 نفس خود را کش جهانی زنده کن

انسان باید نفس را به خلوت بکِشد و بکُشد تا مردم مانع نشوند.
+نوشته شده در جمعه ۴ اسفند ۱۴۰۲ ساعت ۱۰:۵۷ ب.ظ توسط اشرفی  

انواع تجلی

گاهی خداوند با صفت علم در کسی تجلی می‌کند، او عالم می‌شود. گاهی با صفت قدرت تجلی می‌کند، قدرتمند می‌شود. گاهی با صفت مَلِک تجلی می‌کند، سلطان می‌شود. گاهی با صفت حُب تجلی می‌کند، عاشق می‌شود. عاشق، آواره است. [م]
دم که مرد نایی اندر نای کرد
+نوشته شده در چهارشنبه ۲ اسفند ۱۴۰۲ ساعت ۵:۲۱ ق.ظ توسط اشرفی  

به خدا کز غم عشقت نگریزم نگریزم

وگر از من طلبی جان نستیزم نستیزم
قدحی دارم بر کف به خدا تا تو نیایی/ هله تا روز قیامت نه بنوشم نه بریزم
همه عمر برندارم سر از این خمار مستی


برچسب‌ها: پادکست

+نوشته شده در چهارشنبه ۲ اسفند ۱۴۰۲ ساعت ۴:۴۷ ق.ظ توسط اشرفی  

جست و جویی در دلم انداختی

تا ز جست و جو روم در جوی تو
خاک را هایی و هویی کی بُدی/ گر نبودی جذب‌ های و هوی تو [مولوی]
سکه در ملات مسجد چهارباغ


برچسب‌ها: پادکست

+نوشته شده در شنبه ۲۱ بهمن ۱۴۰۲ ساعت ۵:۵۶ ب.ظ توسط اشرفی  

خنک آن قماربازی که بباخت هر چه بودش

بنَمانْد هیچش اِلّا هوس قمار دیگر [مولوی]
در قمار عشق ای دل، کی بود پشیمانی؟


برچسب‌ها: پادکست

+نوشته شده در پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۴۰۲ ساعت ۷:۵۵ ب.ظ توسط اشرفی  

کان قندم نیستان شکرم

هم ز خود می‌روید و هم می‌خورم [مولوی]
سرالاسرار و بطون الاسرار را استاد به شاگردش نمی‌گوید. شاگرد باید خودش به این اسرار برسد. بعضی از شاگردان قوه‌ای دارند که می‌توانند از درون نفس خودشان که به مقام اصداری و صدور رسیده است، به آن اسرار برسند. [م]
اذیتم نکن حسینعلی
خلوت ملاصدرای شیرازی
انسان باید از درون بجوشد
سیر و سلوک میرزا جواد همدانی
+نوشته شده در دوشنبه ۱۶ بهمن ۱۴۰۲ ساعت ۱۱:۲۲ ب.ظ توسط اشرفی  

اتصال جسمی و روحی

اتصال جسمی خیلی فایده ندارد. ابولهب هم پیامبر را می‌دید. ابن ملجم هم امیرالمؤمنین را می‌دید. شمر هم سیدالشهدا را می‌دید. اتصال خوب است که دلی باشد؛ قلبی باشد؛ روحی باشد.
ای با من و پنهان چو دل از دل سلامت می‌کنم
تو کعبه‌ای هر جا روم قصد مقامت می‌کنم
هر جا که هستی حاضری از دور در من ناظری
شب خانه روشن می‌شود چون یاد نامت می‌کنم
گه همچو بازِ آشنا بر دست تو پر می‌زنم
گه چون کبوتر پرزنان آهنگ بامت می‌کنم
گر غایبی هر دم چرا آسیب بر دل می‌زنی
ور حاضری پس من چرا در سینه دامت می‌کنم
گه راست مانند الف گه کژ چو حرف مختلف
یک لحظه پخته می‌شوی یک لحظه خامت می‌کنم
گر سال‌ها ره می‌روی چون مهره‌ای در دست من
چیزی که رامش می‌کنی زان چیز رامت می‌کنم [مولوی]


برچسب‌ها: پادکست

+نوشته شده در یکشنبه ۱۵ بهمن ۱۴۰۲ ساعت ۹:۱۶ ق.ظ توسط اشرفی  

خلوت انبیا و پیامبران در شریعت و طریقت

در ظاهرِ شریعت، انسان از همان اول بین مردم می‌رود. مواظب است خودش را بسازد و دیگران را هم هدایت می‌کند. اما در طریقت و باطن شریعت، انسان اول خودش را می‌سازد بعد بین مردم می‌رود. امام صادق فرمود همه پیامبران یا در اول عمر یا در وسط عمر یا در آخر عمر خلوت داشتند. پیامبر ما در اول زندگی تا چهل سالگی خلوت داشت. حضرت موسی هم تا چهل سالگی خلوت داشت. اما حضرت ابراهیم هم در اول عمر و هم در آخر عمر خلوت داشت. در اول عمر، مادرش از ترس نمرود او را در غار برد و تا جوانی رشد کرد. بعد هم که بین مردم آمد و مردم به او گوش ندادند فرمود: أَعْتَزِلُكم دوباره خلوت کرد. [مروجی]
نوح نهصد سال دعوت می‌نمود
+نوشته شده در چهارشنبه ۱۱ بهمن ۱۴۰۲ ساعت ۵:۲۷ ق.ظ توسط اشرفی  

معرفت توحید

چند بار از طرف دولت‌های بریتانیا و فرانسه حبس و تبعید شد. در هند، الجزایر و افغانستان سه بار ترور شد. آخرین بار پنج‌تا گلوله به او اصابت کرد. می‌گفت: تنها عشقم معرفت توحید است.
تبعید سید ابوالحسن حافظیان
+نوشته شده در سه شنبه ۱۰ بهمن ۱۴۰۲ ساعت ۶:۳۵ ق.ظ توسط اشرفی  

قلب باز

قلب باید باز باشد تا اسماء الهی وارد شوند و مشکلات انسان را حل کنند. رازق است که رزق می‌هد؛ محیی است که حیات می‌دهد؛ شافی است که شفا می‌دهد. وقتی قلب بسته باشد، اسماء به این عالم نمی‌آیند. انسان ناچار می‌شود از طبیعت دارو بخورد تا شفا بگیرد. مواظب باشید کثرت وارد قلبتان نشود. [اینجا]
+نوشته شده در سه شنبه ۳۰ آبان ۱۴۰۲ ساعت ۸:۴۲ ق.ظ توسط اشرفی  

علم را از کتاب نگیرید

وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ یعَلِّمُکمُ اللَّهُ (بقره ۲۸۲)
انسانی که در مرتبۀ وهم مانده علمش را از کتاب می‌گیرد. اگر به مرتبۀ عقل برسد، نیاز به کتاب و استاد ندارد. چشمه‌هایی از عالم غیب به درون انسان باز می‌شود و به جواب می‌رسد. [اینجا]
کان قندم نیستان شکرم/ هم ز خود می‌روید و هم می‌خورم [مولوی]
عقل، دو عقل است اوّل مکسبی/ که در آموزی چو در مکتب صبی
عقل دیگر بخشش یزدان بوَد/ چشمهٔ آن در میان جان بوَد [مولوی]
مَنْ اَخْلَصَ لِلّهِ اَرْبَعينَ صَباحاً
امی بودن پیامبر کمال است
+نوشته شده در چهارشنبه ۲۶ مهر ۱۴۰۲ ساعت ۵:۳۰ ق.ظ توسط اشرفی  

اسرار عاشق و معشوق

وقتی بین دونفر رابطۀ عاشقانه برقرار می‌شود، معشوق همۀ اسرار خودش را به عاشق می‌گوید. چون در عشق وحدت ایجاد می‌شود. حقیقت عشق جذب است. در جذب، هردو یکی می‌شوند. همۀ خصوصیات معشوق به عاشق منتقل می‌شود. حالا به اندازه‌ای که عاشق خدا باشی به اسرار او پی می‌بری! [اینجا]
کتمان اسرار الهی
+نوشته شده در شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۲ ساعت ۶:۲۳ ق.ظ توسط اشرفی  

قدرت غیرعرفانی

تمام عرفان‌های هندی، تمام مدیتیشن‌های اروپایی، تمام عرفان‌های سرخ‌پوستی، تمرکز ذهن، که می‌گویند اگر بتوانی ذهنت را تمرکز بدهی از ناحیۀ کیهان قدرت پیدا می‌کنی، به هرچه که بخواهی می‌رسی، همۀ اینها تمام بُردشان در همین عالم مثال است. البته انسان به قدرت‌هایی هم دست پیدا می‌کند؛ حتی به آرامش می‌رسد. وقتی انسان در خلوت و مراقبه می‌نشیند، اجنه با وهم خود وارد وهم او می‌شوند؛ در اینجا وهم گسترش پیدا می‌کند انسان احساس آرامش می‌کند. چون تمام ناراحتی‌های انسان از ضیق و زندان و تنگناست. [اینجا]
انرژی درمانی عرفان نیست
+نوشته شده در جمعه ۲۱ مهر ۱۴۰۲ ساعت ۱۰:۱۶ ب.ظ توسط اشرفی  

عقلشان در کار دنیا پیچ پیچ

عقلشان در کار عقبی هیچ هیچ [مولوی]
ببین چه کسی را بر چه کسی ترجیح دادی! ببین که عقل حیوانی خودت را بر عقل الهی خودت ترجیح دادی! ببین که عقل الهی خودت را میراندی و دفن کردی و عقل حیوانی خودت را رهبر و سلطان قرار دادی! ببین در چه بدبختی‌ایی داری زندگی می‌کنی!
عقلشان در کار دنیا پیچ پیچ/ عقلشان در کار عقبی هیچ هیچ
همه‌اش در این فکر که تا چه خورم صیف و چه پوشم شتا! چکار کنم تا درآمد مغازه‌ام بالاتر برود! کاش انسان بختیار باشیم که کسی با پتک به سرمان بزند و بیدارمان کند. [اینجا]
انواع عقل
عقل و کمال عقل
+نوشته شده در سه شنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۲ ساعت ۱۰:۳۱ ب.ظ توسط اشرفی  

عشق از اول سرکش و خونی بود

تا گریزد آنک بیرونی بود [مولوی]
عرفان، رقص و سَماع و طرَب و تفریح نیست. عرفان از اول با بلا حرکت می‌کند. دریایی پر از طوفان است. انسان باید سال‌ها در میان این امواج سخت و کُشنده، با نهنگ‌ها و کوسه‌ها درگیر باشد. مگر همه می‌توانند این دریا را تا ساحل شنا کنند؟ از هزاران تن یکی‌شان صوفی‌اند! [اینجا]
به خدا کز غم عشقت نگریزم نگریزم
استغنای امام حسین در شب عاشورا
خودستایی حجت هاشمی
+نوشته شده در یکشنبه ۱۹ شهریور ۱۴۰۲ ساعت ۱:۴۰ ب.ظ توسط اشرفی  

الحمد لله که در راه افتاد

به شیخ طریقتی گفتند: یکی از مریدانت شراب خورد و در راه افتاد.
گفت: الحمد لله که در راه افتاد و در بیراهه نیفتاد. [اینجا]
دزد روزه‌دار
هندوانۀ ابوجهل
مدت‌ها چانه‌ام را ندیده بودم
+نوشته شده در یکشنبه ۸ اسفند ۱۴۰۰ ساعت ۳:۵۹ ق.ظ توسط اشرفی  

نماز صدرالدین قونوی

مولوی رفت در مسجد قونیه نماز بخواند، نجم الدّین کبری آمد. مولوی به احترام نجم الدّین سجّاده را رها کرد تا به او اقتدا کند. در همین حال صدرالدّین قونوی آمد. نجم الدّین هم به احترام صدرالدّین عقب آمد و هر دو به صدرالدّین اقتدا کردند. صدرالدّین در رکعت اول بعد از حمد قل یا ایّها الکافرون خواند. در رکعت دوم هم بعد از حمد قل یا ایّها الکافرون خواند. بعد از نماز، مولوی به نجم الدّین کبری گفت: فهمیدی؟ اولی را برای تو خواند، دومی را برای من! او هر دوی ما را کافر می‌داند! [اینجا]
یَآ أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا، آمِنُوا... (نساء ۱۳۶)
محی الدین شوهرمادر صدرالدین
حافظ عارف به بوعلی فیلسوف
مراتب کفر و ایمان
+نوشته شده در پنجشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۹ ساعت ۶:۱۵ ب.ظ توسط اشرفی