+نوشته شده در پنجشنبه ۲۴ فروردین ۱۴۰۲ ساعت ۴:۳۹ ب.ظ توسط اشرفی
+نوشته شده در جمعه ۲۲ بهمن ۱۴۰۰ ساعت ۹:۲۲ ب.ظ توسط اشرفی
رفتند تا معراج تا اوج حقیقت/پاروزنان مردان دریای شریعت
از قطرههای کوچک باران گذشتند/رفتند و بر دریایی از معنا نشستند
دست تولّا بر حریم لا فکندند/آیینۀ رسوای خودبینی شکستند
با خون سرخ خود وضو کردند آنها/در بحر ایمان شستوشو کردند آنها [
اینجا]
خاک بر فرق قناعت بعد از این
+نوشته شده در شنبه ۲۴ خرداد ۱۳۹۹ ساعت ۱۰:۴۰ ق.ظ توسط اشرفی
یاد دارم روزگار پیش را/مردم نزدیک دوراندیش را
هر که بارش بیش سر در پیش داشت/یک گلیم کهنه ده درویش داشت
شیوۀ همسایگی در پیش بود/نوش در کام همه بینیش بود
حرص مردم را اسیر خویش کرد/خلق را یکباره نادرویش کرد
موجهای خستۀ سر درگمی/پس چه شد حال و هوای مردمی [آهنگران]
گفتمش ای رسول جان!
+نوشته شده در سه شنبه ۲۰ خرداد ۱۳۹۹ ساعت ۴:۳۵ ب.ظ توسط اشرفی
+نوشته شده در شنبه ۱۰ خرداد ۱۳۹۹ ساعت ۶:۳۳ ب.ظ توسط اشرفی
+نوشته شده در شنبه ۱۰ خرداد ۱۳۹۹ ساعت ۶:۱۲ ب.ظ توسط اشرفی
حلوا به کسی ده که محبت نچشیده است [
سعدی]
آن می به کسی ده که به میخانه نرفتهست [
وحشی]
+نوشته شده در سه شنبه ۳ دی ۱۳۹۸ ساعت ۳:۵۳ ب.ظ توسط اشرفی
آن که آن داد به شاهان به گدایان این داد [
حافظ]
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۸ آذر ۱۳۹۸ ساعت ۲:۴۱ ق.ظ توسط اشرفی
نام مرغی افسانهای است که به آن غمخورک نیز میگویند. پیوسته در کنار آب مینشیند اما با وجود تشنگی آب نمیخورد، مبادا کم شود. [
دهخدا]
+نوشته شده در پنجشنبه ۸ فروردین ۱۳۹۸ ساعت ۸:۵۲ ب.ظ توسط اشرفی
+نوشته شده در سه شنبه ۲۹ آبان ۱۳۹۷ ساعت ۸:۴۸ ق.ظ توسط اشرفی
+نوشته شده در یکشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۵ ساعت ۹:۴ ب.ظ توسط اشرفی
+نوشته شده در چهارشنبه ۱۳ بهمن ۱۳۹۵ ساعت ۱:۵۵ ق.ظ توسط اشرفی
اگر آدم به چیزی قانع شد و دیگر تقاضا نکرد بیشتر از آن هم به او نمیدهند. اکثر مقلدان و متوسطان به همان نغمهای که گوششان میشنود قانع میشوند و دیگر بیشتر از آن طلب نمیکنند. در اخلاق اعتدال خوب است اما در عشق زیاده خواهی نیکوست.
چون طمع خواهد ز من سلطان دین/ خاک بر فرق قناعت بعد از این [
مولوی]
سروش، دین شناسی مولوی، جلسه پنجم، دقیقه 43، برداشت آزاد
سودای سربالاقطرهٔ دانش که بخشیدی ز پیشعقل جزو از کل گویا نیستی
+نوشته شده در یکشنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۴ ساعت ۱۱:۱۷ ب.ظ توسط اشرفی
پیامبر اسلام والی فرستادند تا زکات قبیلۀ «ازد» را جمع کند، وقتی برگشت بعضی از آنچه آورده بود را نگه داشت و گفت: این هدیهای است که به من دادهاند. حضرت فرمود: اگر راست میگویی چرا در خانۀ پدرت و مادرت ننشستی تا برایت هدیه بیاورند؟ چرا هر وقت یکی از شما را به عملی نصب میکنم میگویید این از شما و این هدیۀ من است!؟
ملا احمد نراقی، معراج السعاده، صفحه ۴۴۴، برداشت آزاد [
اینجا]
شکار شیر و گرگ و روباه
+نوشته شده در یکشنبه ۲۸ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۱۰:۲۷ ق.ظ توسط اشرفی
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۱۰:۲۹ ب.ظ توسط اشرفی
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۴:۲۶ ب.ظ توسط اشرفی
شراب خورد و شبش جمله در سمور گذشت
گدای گوشهنشینی لب تنور گرفت
لب تنور بر آن بینوای عور گذشت
علی الصباح بزد نعرهای که ای محمود
شب سمور گذشت و لب تنور گذشت
ملا احمد نراقی، معراج السعاده، صفحه ۳۸۵ [
اینجا]
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۴:۳۳ ق.ظ توسط اشرفی