حضرت ابراهیم و همسرش سارا پیر شدهاند و فرزندی ندارند. ابراهیم در آرزوی داشتن فرزند است. من این آرزو را در ادامۀ نهضت ابراهیم تلقّی میکنم. چون مذهب فرزند ندارد، خود سارا به ابراهیم اجازه میدهد تا کنیزش را به عنوان همسر بگیرد. ابراهیم با هاجر ازدواج میکند. از هاجر اسماعیل متولد میشود و این مورد حسد سارا قرار میگیرد. ناچار ابراهیم هاجر و اسماعیل را برمیدارد و به درّهای میسپارد. آنگاه هر چند یک بار به سراغ این زن و کودک میآید. در اینجا چاه زمزم گشوده میشود. اسماعیل بزرگ میشود. هاجر میمیرد و خداوند فرمان میدهد که خانۀ مرا یا خانۀ مردم را در همین نقطه بساز!
میعاد با ابراهیم، دکتر شریعتی، صفحه ۷۲، برداشت آزاد
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي وَهَبَ لِي عَلَى الْكِبَرِ إِسْمَاعِيلَ وَ إِسْحَاقَ إِنَّ رَبِّي لَسَمِيعُ الدُّعَاءِ (
ابراهیم ۳۹)
اسحاق پیامبر، در ۱۰۰ سالگی پدر و ۹۰ سالگی مادرش ساره به دنیا آمد و پس از وفات برادرش اسماعیل، به نبوت رسید. [
اینجا]
+نوشته شده در دوشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۰ ساعت ۱۱:۳۲ ب.ظ توسط اشرفی
[
اینجا]
همه دانند که در صحبت گل خاری هست [
سعدی]
+نوشته شده در سه شنبه ۲۴ دی ۱۳۹۸ ساعت ۱۰:۴۵ ق.ظ توسط اشرفی
انتظار فرج، فقط به معنای انتظار ظهور حضرت ولی عصر سلام الله علیه و عجّل الله فرجه و جعلنا الله فداه نیست؛ مطلق فرج است. نفْس اینکه انسان انتظار فرج داشته باشد؛ یعنی اگر در یک شدتی قرار دارد، انتظار داشته باشد که آن شدت برطرف بشود. این یعنی چه؟ یعنی اینکه شما هرگز در هیچ شرایطی نباید ناامید بشوید، در هیچ شرایط شما امید را از دست ندهید. فرض کنید انسان در یک تونلی گیر افتاده که مدخل تونل را مثلاً یک سنگی بسته، انتهای تونل هم بسته است، در یک چنین وضعی هم انتظار فرج داشته باشید. یعنی خدای متعال ممکن است یک تفضّلی بکند؛ فرض کنید گوشهای از سقف بریزد، راهی باز بشود، انسان بیرون برود. در هیچ شرایطی انسان نباید احساس بنبست بکند؛ بلکه بایستی همیشه انتظار فرج داشته باشد. در مورد این انتظار فرج میفرمایند عبادت است.
آیت الله خامنهای، ۹۸/۱۰/۲۳، برداشت آزاد [اینجا]
یا من إذا تضایقت الأمور
+نوشته شده در سه شنبه ۲۴ دی ۱۳۹۸ ساعت ۹:۱۱ ق.ظ توسط اشرفی
إِنَّ الَّذِينَ لَا يَرْجُونَ لِقَاءَنَا وَرَضُوا بِالْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَاطْمَأَنُّوا بِهَا وَالَّذِينَ هُمْ عَنْ آيَاتِنَا غَافِلُونَ (ی
ونس ۷)
أُولَئِكَ مَأْوَاهُمُ النَّارُ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ (
یونس ۸)
+نوشته شده در سه شنبه ۱۰ دی ۱۳۹۸ ساعت ۶:۹ ب.ظ توسط اشرفی
+نوشته شده در چهارشنبه ۴ دی ۱۳۹۸ ساعت ۶:۲۳ ق.ظ توسط اشرفی
+نوشته شده در سه شنبه ۳ دی ۱۳۹۸ ساعت ۹:۱۵ ق.ظ توسط اشرفی
+نوشته شده در دوشنبه ۲ دی ۱۳۹۸ ساعت ۴:۳۰ ب.ظ توسط اشرفی
+نوشته شده در چهارشنبه ۲۷ آذر ۱۳۹۸ ساعت ۱۰:۱۲ ق.ظ توسط اشرفی
+نوشته شده در جمعه ۲ آذر ۱۳۹۷ ساعت ۱۰:۹ ب.ظ توسط اشرفی
هارون الرشید گفت: میخواهم کسی را بیاورید که با گوش خود حدیثی از پیغمبر (ص) شنیده باشد. پیرمردی را که نمیتوانست راه برود درون سبدی گذاشتند و آوردند. گفت: من از پیغمبر شنیدم که فرمودند: یَشِیبُ ابْنُ آدَمَ وَ یَشُبُّ فِیهِ َخَصْلَتَانِ الْحِرْصُ وَ طُولُ الْأَمَلِ! جسم انسان پیر میشود؛ اما دو خصلت حرص و ارزوهای طولانی در او جوان میشود. هارون خوشحال شد؛ دستور داد به او انعام بدهند و او را به منزل برسانند. در بین راه پیرمرد گفت: مرا برگردانید با هارون کار دیگری دارم. وقتی او را نزد هارون آوردند، گفت: این انعام فقط برای امسال است یا هر سال انعام میدهی؟ هارون گفت: صدق رسول الله (ص) که انسان هرچه پیرتر شود، حریصتر میشود!
علامه حسینی تهرانی، معادشناسی، جلد ۱ از ۱۰، صفحه ۲۷، برداشت آزاد [
اینجا]
من: هارون الرشید از خلفای عباسی بود که خلافتش ۱۷۰ سال پس از هجرت واقع شد!
آرزوی دست نیافتنی
+نوشته شده در دوشنبه ۲ مرداد ۱۳۹۶ ساعت ۱۲:۲۶ ب.ظ توسط اشرفی
پس از گذشت چند ساعت به هوش آمدم و متوجه شدم زیر آوار هستم. آقای فردوسی پور دعا میخواند و من قرآن میخواندم. هنگامی که از شدت ضعف و خونریزی بخشی از آیة الکرسی را جا میانداختم آقای فردوسی تذکر میدادند و من اصلاح میکردم.
دکتر محمودی، نماینده قصرشیرین، برداشت آزاد [
اینجا]
تلاوت قرآن بر سر دیوار
+نوشته شده در جمعه ۹ تیر ۱۳۹۶ ساعت ۱۱:۱۲ ق.ظ توسط اشرفی
+نوشته شده در پنجشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۹۶ ساعت ۱۱:۵۲ ب.ظ توسط اشرفی
مرحوم اقبال لاهوری عاشق پیامبر اسلام بود. در احوال او نوشتند: وقتی یکی از فرزندانش اهانتی به پیامبر کرد، اقبال هم او را برای همیشه از خود طرد کرد. آرزو داشت در حجاز بمیرد. البته آرزویی که برآورده نشد.
سروش، اقبال و نبوت، دقیقه۲۱:۰۰ برداشت آزاد
+نوشته شده در دوشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۵ ساعت ۸:۳۴ ب.ظ توسط اشرفی
که شکر به من فروشد
و نگفت عذر روزی که برو شکر ندارم [
مولوی]
ارائه طریق و ایصال الی المطلوب
+نوشته شده در دوشنبه ۱۲ مرداد ۱۳۹۴ ساعت ۵:۵۶ ب.ظ توسط اشرفی
+نوشته شده در پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۱ ساعت ۱:۳۹ ق.ظ توسط اشرفی
بشربن شریح میگوید: از امام صادق(ع) پرسیدم امیدبخشترین آیه کدام است؟
فرمود: شما چه میگویید؟
گفتم: قل یا عبادیالذین اسرفوا علی انفسهم لاتقنطوا من رحمةالله
فرمود: ولی در نظر ما؛ و لسوف یعطیک ربک فترضی
تفسیر فرات، فرات بن ابراهیم، برداشت آزاد
وگر دردهد یک صلای کرم
+نوشته شده در پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۱ ساعت ۱۲:۶ ق.ظ توسط اشرفی
هله نومید نباشی که تو را یار براند/گرت امروز براند، نه که فردات بخواند؟
در اگر بر تو ببندد مرو و صبر کن آنجا/ز پس صبر تو را او به سر صدر نشاند
و اگر بر تو ببندد همه رهها و گذرها/ره پنهان بنماید که کس آن راه نداند
نه که قصاب به خنجر چو سر میش ببرد/نَهِلد کشته خود را، کشد آن گاه کشاند
چو دم میش نماند ز دم خود کندش پر/تو ببینی دم یزدان به کجاهات رساند
به مثل گفتم این را و اگر نه کرم او/نکشد هیچ کسی را و ز کشتن برهاند [
مولوی]
قلنا اهبطو منها جمیعاگفت مجنون گر همه روی زمینعتاب یار پری چهره عاشقانه بکش
+نوشته شده در دوشنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۰ ساعت ۹:۱۸ ب.ظ توسط اشرفی
همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی/چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی ...
بشکست اگر دل من به فدای چشم مستت/سرخُمّ می سلامت شکند اگر سبویی
همه موسم تفرج به چمن روند و صحرا/تو قدم به چشم من نه بنشین کنار جویی
فصیح الزمان شیرازی
+نوشته شده در یکشنبه ۲۸ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۲:۵۵ ب.ظ توسط اشرفی
یکی از رفیقان شکایت روزگار نامساعد به نزد من آورد که کفاف اندک دارم و عیال بسیار، و در علم محاسبت چنان که معلوم است چیزی دانم و گر به جاه شما جهتی معین شود که موجب جمعیت خاطر باشد بقیت عمر از عهدهی شکر آن نعمت برون آمدن نتوانم.
گفتم عمل پادشاه ای برادر دو طرف دارد؛ امید و بیم!
یعنی امید نان و بیم جان؛ و خلاف رای خردمندان باشد بدان امید متعرض این بیم شدن!
یا به تشویش و غصه راضی باش/ یا
جگربند پیش زاغ بنه [
سعدی]
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۱۰:۵۷ ب.ظ توسط اشرفی