مردم این روزگار سخت از مکافات میترسند. به همین دلیل وقتی با آن مواجه میشوند انکار میکنند. نه زلزله، نه سیل، نه بیماری، نه مرگ و میر، نه آتشسوزی، هیچکدام را مکافات نمیدانند با اینکه ممکن است انسان به مجازاتی مانند نیش یک زنبور مبتلا شود. مرحوم محمدتقی بهلول گنابادی در کتاب خاطرات سیاسیاش مینویسد: همسرم از دنیا رفت. در مسجد اعلام کردم، مردم! همسرم به رحمت خدا رفته است. من آمادگی دارم از بچههایی که مادرشان در مزرعه کار میکنند نگهداری کنم. مدتی به این کار مشغول بودم. روزی زنی فرزندش را آورد تا نگهدارم. چون خسته بودم، قبول نکردم. او رفت و من خوابیدم. ناگهان با نیش زنبور از خواب پریدم. فهمیدم مجازات است. در جستجوی آن زن رفتم و فرزندش گرفتم. این جهان کوه است و فعل ما ندا سوی ما آید نداها را صدا
یا اویسیم و مدیحت ز قرن میگوییم یا که مانند مسافر ز وطن میگوییم گر چه دوریم به یاد تو سخن میگوییم مداحی امیر عباسی، شبکه قرآن، عطر رمضان، ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۹، دقیقه ۴۸:۳۵ [اینجا]
+نوشته شده در چهارشنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۹ ساعت ۱۱:۱۹ ب.ظ توسط اشرفی
هرجا که سفر کردم تو همسفرم بودی هر سو که نظر کردم تو در نظرم بودی با هرکه سخن گفتم پاسخ ز تو بشنیدم از هرطرفی رفتم تو راهبرم بودی ای همسفر زینب ای تاج سر زینب [اینجا] هر جا که سفر کردم ـ صادق سرمد
+نوشته شده در دوشنبه ۵ تیر ۱۳۹۶ ساعت ۱۱:۵۴ ق.ظ توسط اشرفی
زخمها لالۀ باغ بدنش را بردند نیزهها بر عطشش قهقهه سر میدادند/ خندهها خطبۀ گرم دهنش را بردند این عطش، یوسفِ معصومِ کدامین مصر است/ که روی نیزه، بوی پیرهنش را بردند تا که معلوم نگردد ز کجا میآید/ اهل صحرای تجرد کفنش را بردند دشنهها دور و بر پیکر او حلقه زدند/ حلقهها نقش عقیق یمنش را بردند چهرهها یا همه زردند و یا نیلی رنگ/ شعلهها سبزی رنگ چمنش را بردند بتپرستان ز هراس تبر ابراهیم/ جمع گشته تبر بتشکنش را بردند بادها سینه زنان زودتر از خواهر او/ تا مدینه خبر سوختنش را بردند یوسف آهسته بگویید نمیرد یعقوب/ گرگها زوزهکشان پیرهنش را بردند
+نوشته شده در یکشنبه ۲۸ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۱۰:۴۱ ق.ظ توسط اشرفی
عالمى از غم او محزون شد/ حضرت فاطمه بس دل خون شد زين مصيبت همه اشباه رجال/ به على شكوه كنان پر ز ملال همه گفتند كه گشتيم ملول/ بس كه ناليده در اين شهر بتول نيست گر پيرو قانون زهرا/ مردم آزارىِ اين شهر چرا؟ همه گفتند بگو با زهرا/ روزها گريه كند يا شبها گفت گر اشك نريزم چه كنم؟/ با عدو گر نستيزم چه كنم؟ چون سخن از شرر آهم رفت/ بر سر قبر عمو خواهم رفت تا بگويم ستم ظالم را/ میزنم ناله بنىهاشم را صبح، زهرا چو ز يثرب مىرفت/ رجعتش تا دم مغرب مىرفت گريه بانگى است كه عالمگير است/ گريه گر گريه بود شمشير است گریه بانگی است که عالمگیر است
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۱۰:۳۲ ب.ظ توسط اشرفی
علی ای سرّ نامعلوم عالم/علی ای اولین مظلوم عالم علی ای ناشناس آفرینش/علی ای انبیاء را از تو بینش تو ابر فیض و ما دشت کویریم/تو فریاد رهائی ما اسیریم تو شاه هر دو عالم ما گداییم/تو دست حق و ما بی دست و پاییم علی ای از رعیت دیده آزار/سخن با چاه گفته در شب تار غمت را از شرار آه پرسم/روم در کوفه و از چاه پرسم الا چاهی که رازت در دلت خفت/بگو شبها علی با تو چه میگفت [حاج ذبیح الله ترابی] مستزاد عوام
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۹:۲۵ ق.ظ توسط اشرفی
زین سحر دیده ندیده سحری زیباتر به همه دُرّ و گوهر های ولایت سوگند/صدفی از تو ندارد گوهری زیباتر ماه خندید و مهِ انجمنت نام نهاد/همه حُسنی که محمد حسنَت نام نهاد رخ زیبات حسَن قامت رعنات حسَن/نه فقط قامت رعنات سراپات حسَن روزه داران مهِ تسبیح و دعا را نگرید/سحر و صبحدم اهل ولا را نگرید گل لبخندِ علی بر رخ زیبای حسَن/شادی حضرت ام النُّجَما را نگرید همه خورشید جمال حسنی را بینید/همه در ماه خدا ماه خدا را نگرید طلعت غیب شنیدید و ندیدید اگر/به وضوح آینۀ غیبنما را نگرید عید میلاد امامیاست در این ماه عظیم/که کریم است کریم است کریم است کریم این گرامی پسر اولِ زهرا حسن است/دومین حجت و چهارم نفر از پنج تن است روح پیغمبر و زهرا و علی در تن اوست/یک پسر نیست سه روح است که در یک بدن است تا قیامت به چنین قامت رعنا صلوات/عجبا سروقدی سروِ هزاران چمن است حُسن محدود شده در رخ نورانی او/حسن است این، حسن است این، حسن است این، حسن است امام حسن مجتبی (ع) چرا به امام نهم جواد گفتند؟
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۹:۲۰ ق.ظ توسط اشرفی