ازدواج نکرد. زندگی را به تنهایی گذراند. فقر گریبانش را گرفته بود. حجرهای داشت در مدرسۀ نواب. مطالعه میکرد، تدریس میکرد، شعر میسرود، غذا میپخت، عبادت میکرد و میخوابید. میگفت اسم مرا روی دفترتان بنویسید حضرت بندگان، حجة الحق، استادنا الأعظم، آقای ادیب نیشابوری، دام ظلّه العالی! هفتهای یک بار حرم مشرف میشد. از پشت پنجرۀ فولاد، زیارتی میخواند و برمیگشت. چشمانش نابینا بود. چشم چپش را که در طفولیت از دست داده بود، چشم راستش همینقدر سو داشت که میتوانست جلوی پایش را ببیند. خودش میگفت من فقط یک ربعچشم دارم. شاگردانش دستش را میگرفتند و میبردند باغ ملی؛ پای همان درخت چناری که گفتند چنارالادباء! ادیب به این درخت تکیه میداد و برای شاگردانش سخن میگفت. چه شاگردانی داشت! ملک الشعرای بهار، بدیع الزمان فروزانفر، ادیب ثانی، محمدرضا شفیعی کدکنی، مدرس افغانی، کاش ما هم شاگرد ادیب بودیم. اما چنین عمل عمل رهروان چالاک است.
علاقه و اشتیاق ادیب به علم و تدریس چنان بود که هیچ روز تدریس را ترک نمیکردند. به ولادتها و وفیات هم چندان اعتنا نداشتند، میفرمود: احترام امام و پیغمبر برای علم آنها است. ترک علم چه معنی دارد؟ اگر برای ولادت و وفات خواسته باشیم تعطیل کنیم صد و بیست و چهار هزار پیغمبر داریم، صد و بیست و چهار هزار وصی داریم. در هر روز چند تا پیغمبر و وصی از دنیا رفته، پس دیگر نباید درس بخوانیم! ادیب نیشابوری استاد ادیبان معاصر، به کوشش قدرت الله عفتی و سیدرضا حسینی امین، صفحه ۲۴، [اینجا] [PDF] تعطیلات ابوریحان بیرونی تعطیلات نوروزی شهید رجایی
+نوشته شده در پنجشنبه ۱۷ فروردین ۱۴۰۲ ساعت ۲:۳۰ ق.ظ توسط اشرفی
یکی از شاگردان ادیب گفت: «استاد! این همه اشعاری را که میفرمایید حفظ کنم، پس از چندی از یادمان میرود و به جز معدودی به یاد نمیماند، آیا این کار سودی دارد؟ ادیب در پاسخ گفت: باید فراموش شود تا در شما نیروی ادبی و استنباط و ذوق سلیم ایجاد گردد. ادیب نیشابوری استاد ادیبان معاصر، به کوشش قدرت الله عفتی و سیدرضا حسینی امین، صفحه ۲۷، [اینجا] [PDF] اثر حمام هم ماندگار نیست. باید روزانه دوش گرفت. [اینجا]
+نوشته شده در دوشنبه ۱ اسفند ۱۴۰۱ ساعت ۵:۶ ق.ظ توسط اشرفی
علاقه و اشتیاق ادیب به علم و تدریس چنان بود که هیچ روز تدریس را ترک نمی کردند. به ولادت ها و وفیات هم چندان اعتنا نداشتند، می فرمود: احترام امام و پیغمبر برای علم آنها است. ترک علم چه معنی دارد؟ و می فرمودند: اگر برای ولادت و وفات خواسته باشیم تعطیل کنیم صد و بیست و چهار هزار پیغمبر داریم، صد و بیست و چهار هزار وصی داریم. در هر روز چند تا پیغمبر و وصی از دنیا رفته، پس دیگر نباید درس بخوانیم! ادیب نیشابوری استاد ادیبان معاصر، به کوشش قدرت الله عفتی و سیدرضا حسینی امین، صفحه ۲۴، [اینجا] [PDF]
+نوشته شده در دوشنبه ۱ اسفند ۱۴۰۱ ساعت ۴:۵۸ ق.ظ توسط اشرفی
ادیب هر چند انزوا را دوست داشت و شاید هم به این انزوا مجبور شده بود اما گهگاهی که هوا مساعد بود برای گردش به «باغ ملی» میرفت و در محل معینی به چناری تکیه میداد و مشغول صحبتهای ادبی میشد. این چنار را بعضیها «چنارالأدبا» میگفتند! و چون یکی از دو چشمش کور و دیگری هم بر اثر آبله ناقص بود و در واقع ربع چشمی بیش نداشت یک از طلاب او را در آمدن به باغ و بازگشتن به مدرسه یاری میکرد. ادیب نیشابوری استاد ادیبان معاصر، به کوشش قدرت الله عفتی و سیدرضا حسینی امین، صفحه ۱۶، [اینجا] [PDF]
+نوشته شده در دوشنبه ۱ اسفند ۱۴۰۱ ساعت ۴:۴۶ ق.ظ توسط اشرفی
ادیب حجرهای داشت که در آن کتاب میخواند، شعر میسرود و غذا میپخت. چای زیاد و پررنگ مینوشید. گاهی آن را میجوشاند. با استکان بزرگ ترکی میل میکرد. اول صبح به یکی از شاگردانش پول میداد ۵ سیر گوشت و ۲ سیر نخود و لوبیا بخرد. تا دیزی درست کند. روز آبگوشت و شب گوشت آن را استفاده میکرد. با این وجود حاضر نبود دعوت بزرگان را بپذیرد و بر سر سفره آنان بنشیند. ادیب نیشابوری استاد ادیبان معاصر، به کوشش قدرت الله عفتی و سیدرضا حسینی امین، صفحه ۱۵، [اینجا] [PDF] روزی صد درم سنگ
+نوشته شده در دوشنبه ۱ اسفند ۱۴۰۱ ساعت ۴:۴۰ ق.ظ توسط اشرفی
راستی خسروی مختصری بود مرا ادیب در حجره ای از حجرات مدرسه نواب مسکن داشت، روزها را به تدریس و شب ها را برای مطالعه و گهگاهی شعر سرودن میگذراند، در زندگی قناعت را پیشۀ خود ساخته بود، بسیار قانع و کم خرج بود و همواره با اینکه درآمد چندانی نداشت مقداری پول ذخیره میکرد. با کمال مناعت و قناعت زندگی میکرد. با فقری که گریبانگیرش بود ناچار در همان حجره محقر مدرسه نواب ماند و نتوانست خانهای مسکونی برای خود مهیا کند، گریزی نداشت، به غوغای بالا خیابان مشهد و همهمۀ مدرسۀ نواب تن داد. از راحتی و آسایشی که مایل بود، گذشت و چشم به راه عواید سالانه شد تا بتواند با آن «خسروی مختصری» کند: پار و پیرار که سیمی و زری بود مرا راستی خسروی مختصری بود مرا شاید به همین سبب بود که هرگز ازدواج نکرد و تا پایان عمر تنها زیست، اما با وجود قلت و بضاعت مالی، به قدری بلند طبع بود که هیچکس را جرات آن نبود که به او کمک مالی کند. ادیب نیشابوری استاد ادیبان معاصر، صفحه ۱۳، برداشت آزاد [PDF]
+نوشته شده در دوشنبه ۱ اسفند ۱۴۰۱ ساعت ۴:۲۲ ق.ظ توسط اشرفی
چهارساله بود که به بیماری آبله مبتلا شد. چشم راستش به کلی نابینا شد و چشم چپش به اندازهای بینایی داشت که میتوانست جلوی پایش را ببیند. میگفت من یک ربع چشم دارم آقا! ادیب نیشابوری استاد ادیبان معاصر، به کوشش قدرت الله عفتی و سیدرضا حسینی امین، صفحه ۷
+نوشته شده در پنجشنبه ۱ دی ۱۴۰۱ ساعت ۲:۴ ق.ظ توسط اشرفی
انزوا، عزت نفس و مناعت طبع، ادیب را به غرور و خودستایی سوق داد. مکرر خود را ادیب الکل میخواند. ادیب نیشابوری استاد ادیبان معاصر، به کوشش قدرت الله عفتی و سیدرضا حسینی امین، صفحه ۱۷ تعریف از خود
+نوشته شده در پنجشنبه ۱ دی ۱۴۰۱ ساعت ۱:۳۹ ق.ظ توسط اشرفی
هفتهای یک بار به حرم شرفیاب میشد. در صحن کهنه، از پشت پنجرۀ فولاد، زیارتی میخواند و به مدرسه برمیگشت. ادیب نیشابوری استاد ادیبان معاصر، به کوشش قدرت الله عفتی و سیدرضا حسینی امین، صفحه ۱۷ قبر مرحوم الهی قمشهای کجاست؟
+نوشته شده در پنجشنبه ۱ دی ۱۴۰۱ ساعت ۱:۳۵ ق.ظ توسط اشرفی
یک روز که وارد مدرسه شدم، دیدم مرحوم ادیب برافروخته و مضطرب، روی سکوی مدرسه نشسته و با لحنی خشمگین و درمانده میگوید: من این وجوه را برای سفر حج ذخیره کرده بودم. معلوم شد کسانی شبِ قبل، از روی پشت بام مدرسه، آجرهای سقف را کنده و با طناب وارد اتاق ادیب شده و مبالغی پول را که ادیب در لای اوراق کتابهای خود گذاشته بود، برداشته بودند. معلوم هم نشد چه کسانی این جنایت را مرتکب شده بودند؛ ولی قطعاً بیرون مدرسه نبود. همه جور طلبه داشتیم! استاد ما ادیب، محدرضا شفیعی کدکنی، برداشت آزاد [اینجا]
+نوشته شده در پنجشنبه ۵ مرداد ۱۳۹۶ ساعت ۱۲:۵۳ ق.ظ توسط اشرفی
وقتی به دیدار مرحوم ادیب رفتم، دیدم قدری با من سنگین است؛ تعجب کردم و نگران شدم. معلوم شد از اینکه من مرحوم استاد محمدتقی شریعتی، پدر زندهیاد دکتر علی شریعتی را در آن یادداشت استاد علامه خوانده بودم، سخت دلگیر است. سرانجام پرده برداشت و گفت: این کسی که تو او را استاد علامه خواندهای، شاگرد من است. بگذریم؛ خداوند هر دو بزرگوار را غریق رحمت بیکران خویش کند؛ بی گمان، تقصیر من بود که در آن عالم جوانی و خامی، چک بلامحل کشیدم! استاد ما ادیب، محدرضا شفیعی کدکنی، برداشت آزاد [اینجا]
+نوشته شده در چهارشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۶ ساعت ۱۱:۵۴ ب.ظ توسط اشرفی
این رجز به علی بن ابیطالب(ع) منسوب است که فرمود: أنا الذی سَمَّتنی أمّی حَیدَرَه مرحوم تفتازانی در مبحث احوال مسندٌ إلیه کتاب مطول، به ساختار نحوی آن انتقاد کرده است که مثلاً باید میفرمود: سمَّته أمّه، نه سمَّتنی أمّی! مرحوم ادیب وقتی به اینجا میرسید صدایش میلرزید و چشمانش در اشک غوطهور میشد و میگفت: ای تفتازانی! تو از گوشه بیابان تفتازان خراسان رفتهای و قواعدی از ادبیات عرب را آموختهای؛ اگر خودت اینجا نیستی، روح تو حاضر است، بشنو و بدان که تو در حدّی نیستی تا بتوانی به کسی که بعد از قرآن، مظهر بلاغت زبان عرب است، نکته بگیری! استاد ما ادیب، محدرضا شفیعی کدکنی، برداشت آزاد [اینجا] ابن مالک، کاشف الغطا، ادیب نیشابوری انتقاد نادرشاه به تاکتیک جنگی پیامبر مست از خانه برون آمدهای یعنی چه؟
+نوشته شده در چهارشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۶ ساعت ۱۱:۴۷ ب.ظ توسط اشرفی
تمام نوشتههای سید احمد کسروی را خواندم. در یکی از مقالاتش کنایهای به بهار داشت که مثلاً وقتی میرزا نصرالله بهار شروانی مهمان پدرت بود، شعرهای او را برداشتهای و با تخلص بهار به نام خودت کردهای! در عالم کودکی و نوجوانی این نکته را با هیجان بسیار به عنوان یک کشف بزرگ نزد ادیب بردم و نقل کردم و نظر او را در این باره جویا شدم. مرحوم ادیب فرمود: بسیار خوب! قصیده فتح دهلی را از چه کسی برداشته؟ جغد جنگ را از کجا آورده است؟ مقداری ازشاهکارهای بهار را نام برد که مربوط به سالهای آخر عمر بهار بود و پاسخ مرا به شیواترین اسلوبی بیان فرمود. استاد ما ادیب، محمدرضا شفیعی کدکنی، برداشت آزاد [اینجا] ناکامی دشمنان مولوی
+نوشته شده در چهارشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۶ ساعت ۱۱:۳۹ ب.ظ توسط اشرفی
مرحوم ادیب با اینکه خود را از نسل اسکندر میشمرد و نسبت اسکندری هروی را درباره خویش همواره تکرار میکرد، این قصیده از بهار را با شور و هیجان میخواند و بهار را میستود: آنگه که ز اسکندر و اخلاف لعینش/ یک عمر کشیدیم بلایا و محن را ناگه وزش خشم دهاقین خراسان/ از باغ وطن کرد برون زاغ و زغن را استاد ما ادیب، محدرضا شفیعی کدکنی، برداشت آزاد [اینجا]
+نوشته شده در چهارشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۶ ساعت ۱۱:۳۲ ب.ظ توسط اشرفی
مرحوم ادیب از شعر معاصران بیش از هر کسی از شعر ایرج، در مطاوی گفتارش، میتوانستی ببینی که با آن لحن خاص، مثلاً میخواند: دو ذرعی مولوی را گندهتر کن/خودت را روضهخوانی معتبر کن سر منبر امیران را دعا کن/به صدق ار نیست ممکن، با ریا کن بگو از همت این والی ماست/که در این فصل پیدا میشود ماست استاد ما ادیب، محدرضا شفیعی کدکنی، برداشت آزاد [اینجا] [ایرج میرزا] فرخی یزدی شاعر لب دوخته احمق را ستایش خوش آید
+نوشته شده در چهارشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۶ ساعت ۱۱:۷ ب.ظ توسط اشرفی
دفتر یادداشت من با این عبارت شروع میشود: کتاب گوهرنامه در علم عروض و قافیه از تألیفات حضرت بندگان حجة الحق استادنا الأعظم آقای ادیب نیشابوری دام ظلّه العالی! و این عبارتی بود که آن مرحوم خود بر ما املا کرده است! استاد ما ادیب، محدرضا شفیعی کدکنی، برداشت آزاد [اینجا] آدم خوب
+نوشته شده در چهارشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۶ ساعت ۱۰:۵۷ ب.ظ توسط اشرفی
تمام هم و غم مرحوم پدرم این بود که به من چیزی یاد دهد. پارههایی از الفیه را ایشان بر من قرائت میکرد و من، بی آنکه معنی آنها را بدانم، طوطیوار حفظ میکردم. از این بابت در تمام محافل مشهد مشهور شده بودم. وقتی با پدرم به منزل بعضی از علما میرفتیم، یکی از خوشیهای فضلای شهر این بود که مرا در خواندن ابیات الفیه ابن مالک امتحان کنند. از هر جا یک مصراع یا یک بیت را میخواندند، دنبالهاش را با شدّ و مدّ بسیار ادامه میدادم. استاد ما ادیب، محدرضا شفیعی کدکنی، برداشت آزاد [اینجا]
+نوشته شده در چهارشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۶ ساعت ۱۰:۴۹ ب.ظ توسط اشرفی
مرحوم ادیب حاضر نبود از اوقاف مدرسه یا از وجوهات شرعیهای که مراجع تقلید به طلاب ماهیانه میپرداختند پولی دریافت کند. تنها استادی بود که برای گذران زندگی، از شاگردانش مبلغ ناچیزی ماهانه میگرفت. ارزانترین آنها سیوطی و سپس مغنی و سپس مطوّل بود و درس مقامات حریری که در تابستانها میداد، گرانترین بود. وقتی که از مدرس ادیب وارد میشدید در سمت غربی، بر کاغذی مستطیل روی دیوار، با خط نستعلیق بسیار زیبایی نوشته شده بود: الکاسب حبیب الله! استاد ما ادیب، محدرضا شفیعی کدکنی، برداشت آزاد [اینجا]
+نوشته شده در چهارشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۶ ساعت ۱۰:۲۹ ب.ظ توسط اشرفی
تا آنجا که به یاد میآورم، کتابخانه مرحوم ادیب قفسه نداشت. کتابها روی رفها و طاقچهها چیده شده بود. البته در اتاقهای دیگر هم مقداری کتاب بود که جزئیات آن را به درستی به یاد نمیآورم. در برآوردی که حافظهام اکنون پس از قریب شصت سال، ازمجموعه کتابهای مرحوم ادیب دارد، تصور میکنم چیزی حدود هزار و پانصد تا دو هزار جلد کتاب بود. استاد ما ادیب، محدرضا شفیعی کدکنی، برداشت آزاد [اینجا]
+نوشته شده در چهارشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۶ ساعت ۱۰:۱۷ ب.ظ توسط اشرفی
مرحوم ادیب حشر و نشر بسیار محدودی داشت. غالباً روزهای جمعه به منزل مرحوم حاج شیخ مرتضی میرفت و در اتاقی که در سمت در ورودی و سمت شرقی منزل بود، مینشست و چپق میکشید و با مرحوم حاج شیخ مرتضای عیدگاهی بسیار مأنوس بود. استاد ما ادیب، محدرضا شفیعی کدکنی، برداشت آزاد [اینجا]
+نوشته شده در چهارشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۶ ساعت ۱۰:۱۱ ب.ظ توسط اشرفی
مشهور به ادیب اول، همسر نگزید و به تنهایی راه زندگی را به آخر برد. هفتهای یک بار به حرم مشرّف میشد. مریض شد، به بیمارستان انتقال یافت، در حال احتضار از شاگردش خواست معلَّقۀ امرؤالقیس را بخواند و خود زیر لب زمزمه میکرد. در بیت ۲۹ معلّقه بود که ادیب برای همیشه چشم بر هم نهاد و حجرۀ خود را با خاطرۀ چهلساله رها ساخت و در مقبرهای نزدیک دارالحفاظ آستان قدس رضوی به خاک سپرده شد. مشاهیر مدفون در حرم رضوی، ابراهیم زنگنه، جلد ۱، صفحه ۵۶، برداشت آزاد بزرگانی که مجرد زندگی کردند ملامحمد کاشی و میرزاجهانگیر احتراز از اشعار امرؤالقیس دخترم شعر مخوان قرآن بخوان
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۶:۴۰ ق.ظ توسط اشرفی