نکات

انسان از اسمش چيف می‎چند

گاهی اوقات در زندان دور هم می‎نشستیم و به قول معروف گعده داشتیم، شب نیمه شعبان بود دور هم جمع شده بودیم بنا شد هر کس با آواز یک بیت شعر بخواند، الزامی بود که همه باید می‎خواندند برای تفریح، آقای طالقانی خیلی بد می‎خواند، من هم خیلی بد می‎خواندم، آقای هاشمی بدتر از هر دوی ما می‎خواند، آقای لاهوتی نسبتا بد نمی‌خواند، آقای جلال رفیع هم بد نمی‌خواند، ایشان خیلی جوان خوشمزه و با استعدادی بود، او ضمن صحبتهایش گفت: یک داستان برایتان بگویم بخندید، در کرج یک طلبه ترک زبان منبر می‎رفت، به او گفتند حاج آقا کمونیست‌ها خیلی زیاد شده‌اند شما روی منبر یک چیزی علیه آنها نمی‌گویی؟ گفت ان شاءالله فردا شب می‎گویم، فردا شب منبر رفت و با همان لهجه ترکی گفت: کمونیسم نمنده؟! مارکسیسم نمنده؟! ایسلام ایسلام ! کمونیسم تف ! مارکسیسم اه، ایسلام، انسان از اسمش چیف می‎چند. بعد از منبر آمد پایین و گفت خوب منبری رفتم؟ گفتند آره خیلی خوب ردشان کردی!
جلوه‌های ماندگار، صفحه ۱۳۳ برداشت آزاد [اینجا]
+نوشته شده در چهارشنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۱ ساعت ۱۱:۳ ب.ظ توسط اشرفی