سیلیهای زندان اوین
در زندان اوین، سعيدی مرا بازجویی میکرد؛ چندتا سيلی محكم توی گوشم زد؛ اولين سيلی را كه زد صدای عجیبی در گوشم پیچید و پردهی گوش چپم پاره شد.
جلوه های ماندگار، صفححه ۳۵، برداشت آزاد
محمد میگفت: در جلسات بازجویی آنقدر سيلی به سر و صورتم زدند كه شنوايی كامل گوشم را از دست دادم. به جد میتوانم بگويم سيلی ها از ۳۰۰ - ۴۰۰ گذشت. آنقدر با شلاق بر بدنم زدند كه تا يك ماه آثارش مانده بود. آن شب ازغندی شکنجهای کرد كه حساب ندارد. بعد نشیمنگاه مرا به بدنۀ سرخ بخاری چسباند.
جلوههای ماندگار، صفحه ۲۵۷، برداشت آزاد [اینجا]
جلوه های ماندگار، صفححه ۳۵، برداشت آزاد
محمد میگفت: در جلسات بازجویی آنقدر سيلی به سر و صورتم زدند كه شنوايی كامل گوشم را از دست دادم. به جد میتوانم بگويم سيلی ها از ۳۰۰ - ۴۰۰ گذشت. آنقدر با شلاق بر بدنم زدند كه تا يك ماه آثارش مانده بود. آن شب ازغندی شکنجهای کرد كه حساب ندارد. بعد نشیمنگاه مرا به بدنۀ سرخ بخاری چسباند.
جلوههای ماندگار، صفحه ۲۵۷، برداشت آزاد [اینجا]
+نوشته شده در جمعه ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۱ ساعت ۹:۴۷ ب.ظ توسط اشرفی