آن معاملت و این مروّت
شخصی را قرض بسیار برآمده بود. او را به نزدیک کریمی نشان دادند که در بازار به دِرَمی معامله میکرد و به حبّه ای مَکاس! بازگشت؛ خواجه به غلام اشارت کرد، کیسهای هزار دینار به وی داد. مرد را عجب آمد و گفت: آن چه بود و این چه؟ خواجه گفت: آن معاملت و این مروّت! اهمال آن بی مزد و منّت است و امهال این دور از فتوّت! [سعدی؟]
+نوشته شده در جمعه ۲۴ شهریور ۱۳۹۱ ساعت ۸:۳۳ ب.ظ توسط اشرفی