چرا ابنسینا ادعای پیامبری نكرد؟
بهمنیار بارها به بوعلی گفته بود: چرا خود را پیامبر خدا معرّفی نمیکنید؟ امّا جوابی از او نمیشنید تا اینکه در یکی از شب های سرد زمستان بوعلی و بهمنیار زیر کرسی خوابیده بودند، نزدیک سحر بود. بوعلی از خواب بیدار شد، بهمنیار را صدا زد و گفت تشنهام؛ قدری آب برایم بیاور؛ بهمنیار که حاضر نبود از بستر گرم بیرون بیاید گفت: استاد! هوای بیرون خیلی سرد است، آب هم حتماً یخ بسته است، سینۀ شما هم گرم است، آب سرد برای شما خوب نیست. بوعلی گفت: استادِ تو در طب، منم! میگویم، آب بیاور! اما بهمنیار همچنان عذر میآورد. ناگهان صدای اذان بلند شد. بوعلی گفت: بهمنیار! در این همه سال، نتوانستم محبّتی در دلت بیفکنم که برخیزی و ظرفی آب برایم بیاوری امّا نفوذ آن پیامبر الهی در دل این مرد مسلمان را ببین که بعد از چهارصد سال سرمای شدید را تحمّل میکند و اذان میگوید.
مرتضی مطهری، سیری در سیرۀ نبوی، صفحه ۱۹۴، برداشت آزاد [اینجا]
آن یکی میگفت من پیغمبرم
در دل و جان خانه کردی عاقبت
ابن سینا و بهمنیار
مرتضی مطهری، سیری در سیرۀ نبوی، صفحه ۱۹۴، برداشت آزاد [اینجا]
آن یکی میگفت من پیغمبرم
در دل و جان خانه کردی عاقبت
ابن سینا و بهمنیار
+نوشته شده در جمعه ۴ آبان ۱۳۹۷ ساعت ۶:۱۹ ب.ظ توسط اشرفی