نکات

نامه عبیدالله به عمر بن سعد

فوراً نامه‏ ای به عمر سعد نوشت كه ما تو را نفرستاده بوديم بروی‏ آنجا نصايح پدرانه برای ما بنويسی. تو مأموری، سربازی، بايد انضباط داشته باشی، هر چه من به تو فرمان می‏ دهم، بايد بی چون و چرا اجرا كنی. اگر نمی‏ خواهی برو كنار، ما كس ديگری را مأمور اين كار خواهيم كرد. نامه را داد به شمر بن ذی‏ الجوشن، گفت اين را به دستش بده. ضمن نامه، فرمان محرمانه‏ ای نوشت و داد به دست شمر، گفت اگر عمر سعد از جنگيدن با حسين امتناع كرد، به‏ موجب اين فرمان و ابلاغ، گردنش را می‏زنی، سرش را برای من می‏فرستی و امارت لشكر با خودت باشد. نوشته ‏اند عصر تاسوعا بود كه اين نامه به وسيلۀ شمر بن ذی الجوشن به‏ كربلا رسيد. روز تاسوعا برای اهل بيت پيغمبر، روزی خيلی غمناكی بوده‏ است. امام صادق فرمود «ان تاسوعا يوم حوصر فيه الحسين» تاسوعا روزی است كه در آن، حسين در محاصره سختی قرار گرفت. روزی است‏ كه برای لشكريان عمر سعد كمك های فراوان رسيد، ولی برای اهل بيت پيغمبر كمكی نرسيد. عصر روز تاسوعاست كه اين لعين ازل و ابد به كربلا می ‏رسد. ابتدا آن نامۀ علنی را به عمر سعد می ‏دهد، منتظر، و آرزو می ‏كند كه او بگويد خير من با حسين نمی‏ جنگم، تا به موجب آن فرمان، گردن عمر سعد را بزند و خودش فرمانده لشكر بشود. ولی بر خلاف انتظار او عمر سعد نگاهی‏ به او كرد و گفت حدس من اين است كه نامۀ من در پسر زياد موثر می‏ افتاد و تو حضور داشتی و مانع شدی. گفت حالا هر چه هست نتيجه را بگو! می‏جنگی‏ يا كنار می‏ روی؟ گفت نه به خدا قسم می‏ جنگم، آن چنان كه سرها و دست ها به‏ آسمان پرتاب شود. گفت تكليف من چيست؟ عمر سعد می‏دانست كه اين هم نزد عبيدالله زياد مقامی دارد هم سنخ‏اند، هر چه كه شقی تر و قسی القلب تر بودند مقرّب تر بودند گفت تو هم‏ فرمانده پياده باش.
حماسۀ حسینی، مرتضی مطهری، جلد ۲، صفحه ۱۳۹، برداشت آزاد
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۷:۱۲ ق.ظ توسط اشرفی