نکات

شهادت قمر بنی هاشم

روز عاشورا می‏‏ شود، ابوالفضل جلو می‏آيد، عرض‏ می‏كند برادرجان به من هم اجازه بفرمائيد، اين سينۀ من تنگ شده است ، ديگر طاقت نمی‏آورم ، می‏خواهم هر چه زودتر جان خودم را فدای شما كنم. فرمود برادرم حال كه می‏خواهی بروی، برو بلكه‏ بتوانی مقداری آب برای فرزندان من بياوری. لقب "سقا"، آب‏آور، قبلا به حضرت ابوالفضل داده شده بود، چون يك نوبت يا دو نوبت ديگر در شب های پيش ابوالفضل توانسته بود برود صف دشمن را بشكافد و برای اطفال‏ اباعبدالله آب بياورد. اين‏جور نيست كه سه شبانه‏روز آب نخورده باشند، نه، سه شبانه روز بود كه ممنوع بودند، ولی در اين خلال توانستند يكی‏ دو بار از جمله در شب‏عاشورا آب تهيه كنند، حتی غسل كردند، بدنهای‏ خودشان را شستشو دادند. ابوالفضل فرمود چشم. ببينيد چقدر منظره باشكوهی‏ است، چقدر عظمت است، چقدر شجاعت است، چقدر دلاوری است، چقدر انسانيت است، چقدر شرف است، چقدر معرفت و فداكاری است! يك‏تنه‏ خودش را به جمعيت می‏زند. مجموع كسانی را كه دور آب را گرفته بودند چهارهزار نفر نوشته‏اند. وارد شريعه فرات شد، اسب را داخل آب برد (اين را همه نوشته‏اند). اول مشكی را كه همراه دارد پر از آب می‏كند و به‏ دوش می‏گيرد. تشنه است، هوا گرم است، جنگيده است. همان طور كه‏ سوار است و آب تا زيرشكم اسب را فرا گرفته است، دست زير آب می‏برد، مقداری آب با دو دستش تا نزديك لبهای‏مقدسش می‏آورد . آنهائی كه از دور ناظر بوده‏اند ، گفته‏اند اندكی تامل كرد ، بعد ديديم آب‏نخورده بيرون آمد، آبها را روی‏ آب ريخت. كسی نفهميد كه چرا ابوالفضل در آنجا آب نياشاميد؟ اما وقتی كه بيرون آمد رجزی خواند كه مخاطب، خودش بود نه‏ ديگران. از اين رجز فهميدند چرا آب نیاشامید.

يا نفس من بعد الحسين هونی/ فبعده لا كنت ان تكونی
هذا الحسين شارب المنون/ و تشربين بارد المعين
والله ما هذا فعال دينی/ و لا فعال صادق‏اليقين

قبلا از راه مستقيم آمده بود. در برگشت مسيرش را عوض كرد. از داخل نخلستان‏ آمد. تا به سلامت آب را به خیمه برساند. در همین حال بود که دیدند رجز ابوالفضل عوض شد. از این رجز فهمیدند دست راستش قطع شده است:

والله ان قطعتعوا یمینی/انی احامی ابدأ عن دینی
و عن امام صادق الیقینی/نجل النبی الطاهرالامین

طولی نكشيد كه رجز عوض شد:

يا نفس لا تخشی من الكفار/ و ابشری برحمة الجبار
مع النبی السيد المختار/ قد قطعوا ببغيهم يساری

در اين رجز فهماند كه دست چپش هم بريده شده است. نوشته ‏اند با آن‏ هنر و فروسيتی كه داشت، به هر زحمت بود مشك آب را چرخاند و خودش را روی آن انداخت. من نمی‏گويم چه حادثه‏ای پيش آمد، چون خيلی جانسوز است‏. در شب تاسوعا معمول است كه ذكر مصيبت اين‏مرد بزرگ می‏ شود. اين را هم عرض كنم كه ام‏البنين مادر حضرت‏ ابوالفضل در حادثه كربلا زنده‏ بود ولی در كربلا نبود ، در مدينه بود. به او خبر دادند كه در حادثه كربلا هر چهار پسر تو شهيد شدند. اين زن بزرگوار به قبرستان بقيع می‏آمد و برای‏ فرزندان خودش نوحه ‏سرايی می‏كرد نوشته‏اند نوحه ‏سرايی اين زن آنقدر دردناك‏ بود كه هر كس می آمد گریه می‏كرد، حتی مروان‏حكم كه از دشمن‏ترين دشمنان بود. در نوحه‏سرايی خود، گاهی همه فرزندانش و گاهی ارشد آنها را بالخصوص ياد می‏كرد. ابوالفضل‏، هم از نظر سنی و هم از نظر كمالات روحی ارشد فرزندانش بود. اين مادر داغدار در آن مرثيه‏های جانسوز خود اين جور می خواند:

يا من رای العباس كر/علی جماهير النقد
و وراه من ابناء حيدر/ كل ليث‏ ذی لبد

انبئت ان ابنی اصيب/براسه مقطوع يد
ويلی علی شبلی اما/ل براسه ضرب‏ العمد

لو كان سيفك فی يديك/لمادنی منه احد [منتهی الامال] [مفاتیح]

ای چشمی كه در كربلا بودی و آن مناظر را می‏ديدی، ای كسی‏ كه آن لحظه را تماشا كردی كه شير بچه من ابوالفضل از جلو و شير بچه‏گان‏ ديگر من از پشت سرش بر اين جماعت پست حمله برده بودند، برای من‏ قضيه‏ای نقل كرده‏اند، نمی‏دانم راست است يا دروغ؟ گفته‏اند در وقتی كه‏ دستهای بچه من بريده بود، عمود آهنين بر فرق فرزند عزيز من وارد شد، آيا راست است؟ ويلی علی شبلی امال براسه ضرب العمد بعد می‏گويد، ابوالفضل! فرزند عزيزم، من خودم می‏دانم، اگر دست می‏داشتی مردی در جهان نبود كه با تو روبرو شود. اينكه آنها چنين جسارتی كردند برای اين بود كه دستهای تو از بدن‏ بريده شده بود.
حماسه حسینی، مرتضی مطهری، جلد اول، صفحه60 برداشت آزاد

+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۸:۷ ق.ظ توسط اشرفی