نکات

عصر روز یازدهم محرم

عصر روز يازدهم اسراء را آوردند و سوار كردند بر مركب‌هايی، شتر يا قاطر يا هر دو كه پالان‌های چوبين داشتند و مقيد بودند كه اسرا پارچه‌‏ای روی پالان‌ها نگذارند برای اينكه زجر بكشند. بعد اهل بيت تقاضایی‏ كردند:
قلن بحق الله الا مامررتم بنا علی مصرع الحسين
گفتند: شما را به خدا حالا كه ما را از اينجا می‌‏بريد، از قتلگاه حسين عبور بدهيد؛ می‏‌خواهيم برای آخرين بار با عزيزان خود خداحافظی كرده باشيم.
در ميان اسرا تنها امام زين‏ العابدين بودند كه به علت بيماری پاهای مباركشان را زير شكم مركب بسته‏ بودند، ديگران روی مركب آزاد بودند. وقتی كه به قتلگاه رسيدند همه ‏بی‌‏اختيار خودشان را از روی مركب‌ها به روی زمين انداختند. زينب سلام الله‏ عليها خودش را می‏‌رسانَد به بدن مقدس اباعبدالله، آن را به يك وضعی‏ می‏‌بيند كه تا آن وقت نديده بود. بدنی می‏‌بيند بی‌سر و بی‌‏لباس؛ با اين‏ بدن معاشقه می‏‌كند و سخن می‏‌گويد:
بابی المهموم حتی قضی، بابی العطشان حتی مضی
آنچنان دلسوز ناله كرد كه: فابکت والله کل عدو و صدیق! كاری كرد كه اشك دشمن جاری شد، دوست و دشمن به گريه درآمدند. مجلس عزای حسین را برای اوّلین بار زینب ساخت ولی در عین حال از وظایف خودش غافل نیست پرستاری زين العابدين به عهده‏ اوست. نگاه كرد به زين العابدين ديد حضرت كه چشمش افتاده به اين وضع‏ آنچنان ناراحت است كأنّه می‏‌خواهد قالب تهی كند، فورأ بدن اباعبدالله‏ را گذاشت آمد سراغ زين العابدين، يابن اخی! پسر برادر! چرا تو را در حالی می‌‏بينم كه می‏‌خواهد روح از بدنت پرواز كند؟ فرمود: عمّه جان! چطور می‌‏توانم بدن‌های عزيزان خودمان را ببينيم و ناراحت نباشم؟ زينب در همين‏ شرايط شروع می‌‏كند به تسليت خاطر دادن به زين العابدين!
ام ايمن زن بسيار مجلله‌‏ای است كه ظاهراً كنيز خديجه بوده و بعدا آزاد شده و سپس در خانه پيغمبر و مورد احترام پيغمبر بوده است. كسی است كه‏ از پيغمبر حديث روايت می‏‌كند. اين پيرزن سالها در خانه پيغمبر بود. روايتی از پيغمبر را برای زينب نقل كرده بود ولی چون روايت خانوادگی‏ بود يعنی مربوط به سرنوشت اين خانواده در آينده بود، زينب يك روز در اواخر عمر علی عليه السلام برای اينكه مطمئن بشود كه آنچه ام ايمن گفته‏ صددرصد درست است، آمد خدمت پدرش، يا ابا! من حديثی اينچنين از ام‌ ‏ايمن شنيده‏‌ام می‌‏خواهم يك بار هم از شما بشنوم تا ببينم آيا همين طور است؟ همه را عرض كرد؛ پدرش تأييد كرد و فرمود درست گفته ام ايمن؛ همين طور است. زينب در آن شرايط اين حديث را برای امام زين العابدين روايت می‌‏كند. در اين حديث آمده است اين قضيّه فلسفه‏‌ای دارد مبادا در اين شرايط خيال‏ كنيد كه حسين ‌‌كشته شد و از بين رفت. پسر برادر! از جد ما چنين روايت شده است كه حسين (ع) همين‌جا كه‏ اكنون جسد او را می‌‏بينی، بدون اينكه كفنی داشته باشد دفن می‌‏شود و همين‏ جا قبر حسين (ع) مطاف خواهد شد.
بر سر تربت ما چون گذری همت خواه
كـه زيارتگه رندان جهان خواهد شد
آينده را كه اينجا كعبه اهل خلوص خواهد بود، زينب برای امام زين‏ العابدين روايت می‏‌كند. بعد از ظهر مثل امروزی را كه يازدهم بود عمر سعد با لشكريانش برای دفن اجساد افراد خود ماند ولی بدن ‏ اصحاب اباعبدالله همانطور ماند و اسرا را حركت دادند.
حماسۀ حسینی، مرتضی مطهری، جلد ۱، صفحه ۳۳۳، برداشت آزاد [اینجا]
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۱۱:۷ ق.ظ توسط اشرفی