شب دوازدهم محرم
مثل امشب كه شب دوازدهم است، يكسره از كربلا تا نجف! كه تقريبا دوازده فرسخ است. ترتيب كار را اين چنين داده بودند كه روز دوازدهم اسراء را به اصطلاح با طبل و شيپور و با دبدبه به علامت فتح وارد كنند و به خيال خودشان آخرين ضربت را به خاندان پيغمبر بزنند. اينها را حركت دادند و بردند در حالی كه زينب شايد از روز تاسوعا اصلاً خواب به چشمش نرفته. سرهای مقدس را قبلاً برده بودند. تقريبا دو سه ساعت از طلوع آفتاب گذشته در حالی كه اسراء را وارد كوفه میكردند دستور دادند سرهای مقدس را ببرند به استقبال آن ها كه با يكديگر بيايند. وضع عجيبی است غير قابل توصيف. دم دروازه كوفه دختر علی، دختر فاطمه، تجلی میكند اين زن با شخصيت خطابهای میخواند راويان چنين نقل كردهاند كه در يك موقع خاصی، زينب موقعيت را تشخيص داد و قد اومات الی الناس ان اسكتوا فارتدت الانفاس، و سكنت الاجراس يعنی در آن هياهو و غلغله كه اگر دهل میزدند صدايش به جايی نمیرسيد، گويی نفسها در سينه حبس شد و صدای زنگ ها و هياهوها خاموش گشت، مركبها هم ايستادند. آدمها كه میايستادند قهرا مركبها هم میايستادند. خطبهای خواند. راوی گفت و لم ار والله خفره قط انطق منها اين «خفره» خيلی ارزش دارد خفره يعنی زن باحيا. اين زن نيامد مثل يك زن بیحيا حرف بزند. زينب آن خطابه را در نهايت عظمت القاء كرد. در عين حال دشمن میگويد ولم ار والله خفره قط انطق منها يعنی آن حيای زنانگی از او پيدا بود. شجاعت علی با حيای زنانگی در هم آميخته بود. در كوفه كه بيست سال پيش علی عليه السلام خليفه بود و در حدود پنج سال خلافت خود خطابههای زيادی خوانده بود، هنوز در ميان مردم خطبه خواندن علی عليه السلام ضرب المثل بود. راوی گفت: گويی سخن علی از دهان زينب میريزد، گويی كه علی زنده شده و سخن او از دهان زينب میريزد. وقتی حرفهای زينب كه ده دوازده سطر بيشتر نيست تمام شد میگويد مردم را ديدم كه همه انگشتانشان را به دهان گرفته و میگزيدند.
حماسۀ حسینی، مرتضی مطهری، جلد ۱، صفحه۳۳۵، برداشت آزاد [اینجا]
حماسۀ حسینی، مرتضی مطهری، جلد ۱، صفحه۳۳۵، برداشت آزاد [اینجا]
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۱۱:۹ ق.ظ توسط اشرفی