عبدالله بن عفيف در مسجد کوفه
گاهی وقتها افرادی در موقعيتهايی جانبازی میكنند كه يك دنيا ارزش دارد. اين مرد از دو چشم نابينا بود. يك چشمش را در جمل و چشم ديگرش را در صفين از دست داده بود. چون اعمی بود قهرا در جهاد هم شركت نمیكرد و غالبا عبادت می کرد. آن روز هم در مسجد كوفه بود. اين مرد وقتی شنید که ابن زیاد میگوید:
« الْحَمْدُ للَّهِ الَّذی اظْهَرَ الْحَقَّ وَ اهْلَهُ وَ نَصَرَ امیرَالْمُؤْمِنینَ وَ اشْیاعَهُ وَ قَتَلَ الْکذّابَ بْنَ الْکذّابِ »
میخواست مردم را بفريبد، و از آنها الهی شكر بگیرد و شايد صدها الهی شكر هم گفتند. عبدالله بن عفیف از جا حركت كرد و گفت كذاب توئی و پدر تو است و شروع كرد به نطق كردن و خطابه انشاء كردن بطوری كه همانجا ريختند او را گرفتند و بعد هم كشتند.
مرتضی مطهری، حماسۀ حسینی، جلد اول، صفحه ۳۶۱، برداشت آزاد
« الْحَمْدُ للَّهِ الَّذی اظْهَرَ الْحَقَّ وَ اهْلَهُ وَ نَصَرَ امیرَالْمُؤْمِنینَ وَ اشْیاعَهُ وَ قَتَلَ الْکذّابَ بْنَ الْکذّابِ »
میخواست مردم را بفريبد، و از آنها الهی شكر بگیرد و شايد صدها الهی شكر هم گفتند. عبدالله بن عفیف از جا حركت كرد و گفت كذاب توئی و پدر تو است و شروع كرد به نطق كردن و خطابه انشاء كردن بطوری كه همانجا ريختند او را گرفتند و بعد هم كشتند.
مرتضی مطهری، حماسۀ حسینی، جلد اول، صفحه ۳۶۱، برداشت آزاد
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۱۱:۱۷ ق.ظ توسط اشرفی