نکات

خانواده در محضر ابی عبدالله(ع)

سه نفر هستند كه با زن و بچه آمده‏اند خدمت‏ اباعبدالله بعد هم زن و بچه‏هايشان رفتند در حرم امام و با آنها بودند. یكی مسلم بن عوسجه دیگر جناده بن‏ حرث الانصاری و دیگری عبدالله بن عمير كلبی است. درباره عبدالله بن عمير نوشته‏اند كه اين مرد در خارج كوفه بود وقتی اطلاع‏ پيدا لشكر فراهم می‏كنند برای اينكه‏ بروند به جنگ اباعبدالله. آمد به همسرش گفت من هم می خواهم بروم در رکاب امام، همسرش گفت به شرط این که مرا با خودت ببری. زن را كه با خودش برد، مادرش را هم برد. كسی از پشت سر به جناب عبدالله حمله كرد و پنجه‏های دست عبدالله قطع شد اما با دست ديگرش‏ او را از بين برد. در همان حال آمد خدمت امام در حالی كه رجز می‏خواند به مادرش گفت مادر! آيا خوب عمل كردم؟ گفت نه، من تا تو را كشته نبينم از تو راضی نمی‏شوم. زنش به دامن عبدالله بن عمير آويخت. مادر گفت مبادا اينجا به حرف زنت گوش بدهی. اين مرد می‏رود تا شهيد می‏شود. بعد سر او را می‏برند و می‏اندازند به طرف خيام حرم. اين مادر سر پسر خود را می‏گيرد و به سينه می‏چسباند، می‏بوسد و می‏گويد ما چيزی را كه در راه خدا داديم پس نمی‏گيريم، همان سر را پرت می‏كند به‏ سوی يكی از افراد دشمن و بعد عمود خيمه‏ای را بر می‏دارد و ‏ حمله می کند و می خواند انا عجوز سيدی ضعيفه، خاويه باليه نحيفه/حماسۀ حسینی، مرتضی مطهری، جلد اول، صفحه307 برداشت آزاد 
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۱۲:۴ ب.ظ توسط اشرفی