ماجرای حبیب نجّار
عیسی (علیهالسلام) دو تن از حوّاریّون خود را به انطاکیه که در قرآن «القَرْیة» خوانده شده است میفرستد. فرستادگان عیسی در حوالی شهر با چوپان پیری روبهرو میشوند و او را به پرستش خدا و دین عیسی علیهالسلام دعوت میکنند. چوپان از آنان درخواست معجزه میکند و ایشان پسر بیمار او را شفا میدهند و پیرمرد که همان حبیب نجّار است به گفتههای آنان ایمان میآورد. دلایل دیگری نیز برای ایمان آوردن حبیب نقل شده است، از جمله اینکه رسولان، پسر او را که هفت روز از مرگش میگذشت زنده کردند و دیگر اینکه خودِ حبیب را که به جذام مبتلا بود شفا دادند. فرستادگان پس از ورود به انطاکیه، به دستور پادشاه زندانی میشوند. عیسی رسول سومی را به یاریشان میفرستد و آنان در حضور پادشاه معجزاتی از خود نشان میدهند، اما پادشاه و اطرافیان او بنابه قولی تصمیم به قتل رسولان میگیرند. حبیب نجّار هنگامیکه از این خبر آگاه میشود، شتابان خود را به منکران میرساند و آنان را به پذیرش یگانهپرستی و معاد دعوت میکند، اما مردم به او حمله میکنند و او را به طرز فجیعی به قتل میرسانند. [اینجا]
يا ليت قومی يعلمون
يا ليت قومی يعلمون
+نوشته شده در یکشنبه ۳۱ فروردین ۱۳۹۹ ساعت ۱۰:۱۳ ق.ظ توسط اشرفی