پس عزا بر خود کنید ای خفتگان
ز آنکه بد مرگی است این خواب گران
مولوی داستان تخیلی را در نظر آورده است که شاعری غریب در روز عاشورا وارد شهر شیعه نشین حَلَب میشود و با تعجّب میبیند مردم شهر عزادارند! این مرد غریب ناباورانه میپرسد: مگر رئیس این شهر از دنیا رفته است که همگان به ماتم نشستهاید؟ مردم حلب میگویند: نمیدانی که امروز، عاشوراست و ماتم سیدالشهداست؟ شاعر غریب میگوید: مگر شما تا به حال خواب بودهاید و الآن بیدار شدهاید؟ این واقعه که قرنها پیش اتفاق افتاده و امام و شهدای کربلا در نزد خدای تعالی روزی خوار و در نعمتهای الهی، مسرور و شادماناند. شما باید بر غفلت و ضعف خود گریه کنید که از وعدههای خدا در آخرت بیخبرید.
پس عزا بر خود کنید ای خفتگان/ز آنکه بد مرگی است این خواب گران [مولوی]
جشن مولوی در عزای امام حسین
این تو هستی که باید بر ما بگریی
جشن شهادت یا عزای شهادت؟
مولوی داستان تخیلی را در نظر آورده است که شاعری غریب در روز عاشورا وارد شهر شیعه نشین حَلَب میشود و با تعجّب میبیند مردم شهر عزادارند! این مرد غریب ناباورانه میپرسد: مگر رئیس این شهر از دنیا رفته است که همگان به ماتم نشستهاید؟ مردم حلب میگویند: نمیدانی که امروز، عاشوراست و ماتم سیدالشهداست؟ شاعر غریب میگوید: مگر شما تا به حال خواب بودهاید و الآن بیدار شدهاید؟ این واقعه که قرنها پیش اتفاق افتاده و امام و شهدای کربلا در نزد خدای تعالی روزی خوار و در نعمتهای الهی، مسرور و شادماناند. شما باید بر غفلت و ضعف خود گریه کنید که از وعدههای خدا در آخرت بیخبرید.
پس عزا بر خود کنید ای خفتگان/ز آنکه بد مرگی است این خواب گران [مولوی]
جشن مولوی در عزای امام حسین
این تو هستی که باید بر ما بگریی
جشن شهادت یا عزای شهادت؟
+نوشته شده در یکشنبه ۱۸ خرداد ۱۳۹۹ ساعت ۱:۳۲ ب.ظ توسط اشرفی