صحابی گوش غلامک بمالید
غلام یکی از صحابه بی ادبی کرد؛ او را بگرفت و گوش بمالید. غلامک را گوش، درد گرفت. گفت: آه! صحابی گفت: ای غلامک! بیا و گوش من بگیر و بمال، چنانکه من گوش تو مالیدم. غلامک خاموش بایستاد. صحابی گفت: تو را میگویم. اگر بندۀ منی، فرمان بایدت برد. پس غلامک فراز آمد و گوش او بگرفت و بمالید. صحابی گفت: سخت بمال؛ غلامک گفت: اگر تو از قصاص قیامت میترسی، من نیز میترسم [اینجا]
احمدبن محدبن عیسی
بنازم به بزم محبت که آنجا
ابوذر صورت بر زمین گذاشت
احمدبن محدبن عیسی
بنازم به بزم محبت که آنجا
ابوذر صورت بر زمین گذاشت
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۴:۴۵ ب.ظ توسط اشرفی