ملاعباس کجاست؟
شبی پس از آنکه چراغ را خاموش کردند و به بستر رفتیم که بخوابیم، آهسته صدای درِ اتاق آمد که باز شد و پدرم بیرون رفت. چندی گذشت و بازنگشت. مادرم از جا برخاست و چراغ را روشن کرد و گفت: نمیدانم پدرتان کجا رفت. میگفت: من اول گمان کردم بیرون رفته که وضو بگیرد اما چون دیدم دیر کرد نگران شدم. خلاصه آنکه به جستجو برخاستیم. چفتۀ درِ کوچه که زنجیر سه حلقهای بود همچنان از پشت بسته بود و پیدا بود که کسی از این در بیرون نرفته است. نردبان همچنان روی زمین خوابیده بود و بر بام تکیه نداشت که بگوییم از نردبان بالا رفته است. آنچه اتاق و انبار بود و اصطبل و کاهدان و آشپزخانه و داخل تنور را همگی مجتمعاً گشتیم و صاحبخانه با چوبی کف حوض آب را تجسس کرد و با چراغ داخل چاه آب را. در هیچ جای آن خانه اثری از آن مرد نبود. همه مبهوت بودیم که به کجا و از چه راهی رفته است؟ برگشتیم به اتاقهای خودمان که بخوابیم ولی خوابمان نمیبرد. ساعتی یا بیشتر گذشت که درِ اتاق باز شد و پدرم بی صدا به درون اتاق آمد و به رختخواب خود رفت. در این باره هر بار که مادرم یا ما بچهها از او پرسیدیم فقط با سکوت او مواجه شدیم و این موضوع همچنان برای ما مبهم ماند.
فضیلت های فراموش شده، حسینعلی راشد، صفحه ۱۵۰، برداشت آزاد
نگرانی عایشه در شب نیمه شعبان
فضیلت های فراموش شده، حسینعلی راشد، صفحه ۱۵۰، برداشت آزاد
نگرانی عایشه در شب نیمه شعبان
+نوشته شده در چهارشنبه ۲۴ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۱۱:۷ ب.ظ توسط اشرفی