راحت اگر بایدت خلوت عنقا طلب
راحت اگر بایدت خلوت عنقا طلب/عزت از آنجا بجوی حرمت از آنجا طلب
دیر خراب جهان بتکدهای بیش نیست/دیر به ترسا گذار معبد عیسی طلب
تیره مَغاکیست تنگ خانهٔ دلگیر خاک/مرغ مسیحانهای بزم مسیحا طلب
وادی ایمِن مجوی از پی نار کلیم/آن همه جا روشن است دیدهٔ موسی طلب
نکته وحدت مجوی از دل بی معرفت/گوهر یکدانه را در دل دریا طلب
گرچه هزار است اسم هست مسما یکی/دیده ز اسما بدوز عین مسما طلب [مناقب]
آینهای پیش نه از دل صافی گهر/صورت خود را ببین معنی اشیا طلب
زر طلبد طبع تو روی ترش کن بر او/علت صفراست این داروی صفرا طلب
خون جگر نوش کن تا شوی از اهل حال/نشأه هوس کردهای بادهٔ حمرا طلب
لذت زهر بلا پرس ز مستان عشق/از دل میخوارگان لذت صهبا طلب
بخت جوان کسی کو به طلب پیر شد/کم ز زنی نیستی درد زلیخا طلب
سالک ره را ببوس پای پر از آبله/گنج گهر بایدت در ته آن پا طلب
سالک ره را کجا فرصت آسایش است/گر تو از آن فارغی سایهٔ طوبی طلب
مرد خدا کی کند میل به لذت خلد/در دل کودکوشان حسرت حلوا طلب
دشمن اگر تیغ و تشت پیش نهد سر مکش/دوست اگر بایدت حالت یحیی طلب
سگ ز پی جیفه رفت در به در و کو به کو/گر به سگی قائلی جیفهٔ دنیا طلب
باطن صافی چو نیست راه حقیقت مپوی/چاه بسی در ره است دیده بینا طلب
جلد اگر میکنی مصحف و جدش بر او/دفتر انجیل را بهر مقوا طلب
وحشی اگر طالبی بر در احمد نشین/کام از آنجا بجوی نام از آنجا طلب [وحشی]
دیر خراب جهان بتکدهای بیش نیست/دیر به ترسا گذار معبد عیسی طلب
تیره مَغاکیست تنگ خانهٔ دلگیر خاک/مرغ مسیحانهای بزم مسیحا طلب
وادی ایمِن مجوی از پی نار کلیم/آن همه جا روشن است دیدهٔ موسی طلب
نکته وحدت مجوی از دل بی معرفت/گوهر یکدانه را در دل دریا طلب
گرچه هزار است اسم هست مسما یکی/دیده ز اسما بدوز عین مسما طلب [مناقب]
آینهای پیش نه از دل صافی گهر/صورت خود را ببین معنی اشیا طلب
زر طلبد طبع تو روی ترش کن بر او/علت صفراست این داروی صفرا طلب
خون جگر نوش کن تا شوی از اهل حال/نشأه هوس کردهای بادهٔ حمرا طلب
لذت زهر بلا پرس ز مستان عشق/از دل میخوارگان لذت صهبا طلب
بخت جوان کسی کو به طلب پیر شد/کم ز زنی نیستی درد زلیخا طلب
سالک ره را ببوس پای پر از آبله/گنج گهر بایدت در ته آن پا طلب
سالک ره را کجا فرصت آسایش است/گر تو از آن فارغی سایهٔ طوبی طلب
مرد خدا کی کند میل به لذت خلد/در دل کودکوشان حسرت حلوا طلب
دشمن اگر تیغ و تشت پیش نهد سر مکش/دوست اگر بایدت حالت یحیی طلب
سگ ز پی جیفه رفت در به در و کو به کو/گر به سگی قائلی جیفهٔ دنیا طلب
باطن صافی چو نیست راه حقیقت مپوی/چاه بسی در ره است دیده بینا طلب
جلد اگر میکنی مصحف و جدش بر او/دفتر انجیل را بهر مقوا طلب
وحشی اگر طالبی بر در احمد نشین/کام از آنجا بجوی نام از آنجا طلب [وحشی]
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۵:۵۳ ب.ظ توسط اشرفی