عیسی مریم بخواب افتاده بود
عیسیِ مریم بخواب افتاده بود/نیم خشتی زیر سر بنهاده بود
چون گشاد از خواب خوش عیسی نظر/دید ابلیس لعین را بر زبر
گفت ای ملعون چرا استادهای/گفت خشتم زیر سر بنهادهای
تا تصرّف میکنی در ملک من/خویش را آوردهای در سلک من
عیسی آن از زیر سر پرتاب کرد/روی را بر خاک، عزم خواب کرد
چون فکند آن نیم خشت، ابلیس گفت/من کنون رفتم تو اکنون خوش بخفت [عطار]
حرف بشنوید
چون گشاد از خواب خوش عیسی نظر/دید ابلیس لعین را بر زبر
گفت ای ملعون چرا استادهای/گفت خشتم زیر سر بنهادهای
تا تصرّف میکنی در ملک من/خویش را آوردهای در سلک من
عیسی آن از زیر سر پرتاب کرد/روی را بر خاک، عزم خواب کرد
چون فکند آن نیم خشت، ابلیس گفت/من کنون رفتم تو اکنون خوش بخفت [عطار]
حرف بشنوید
+نوشته شده در چهارشنبه ۸ دی ۱۴۰۰ ساعت ۵:۶ ق.ظ توسط اشرفی