نکات

مرا بوسه گفتا به تصحیف ده

که درویش را توشه از بوسه به [سعدی]
سعدی در شیراز با مولوی در قونیه همزمان بودند اما نمی‌دانیم یکدیگر را شناختند یا نشناختند. قصه‌های مشکوکی نقل کرده‌اند که البته نمی‌توان به آنها اعتماد کرد. سعدی در کتاب دوم بوستان، درباب احسان، داستانی آورده که چون در آن کلمۀ روم قرار دارد، پاره‌ای از نویسندگان معتقدند این داستان در باب ملاقات سعدی ومولوی است.
شنیدم که مردی است پاکیزه بوم/ شناسا و رهرو در اقصای روم
من و چند سیاح صحرانورد/برفتیم قاصد به دیدار مرد
سر و چشم هر یک ببوسید و دست/به تمکین و عزت نشاند و نشست...
به لطف و سخن گرم رو مرد بود/ولی دیگدانش عجب سرد بود
همه شب نبودش قرار و هجوع/ز تسبیح و تهلیل و ما را ز جوع
سحرگه میان بست و در باز کرد/همان لطف و پرسیدن آغاز کرد
یکی بد که شیرین و خوش طبع بود/که با ما مسافر در آن ربع بود
مرا بوسه گفتا به تصحیف ده/که درویش را توشه از بوسه به
به خدمت منه دست بر کفش من/مرا نان ده و کفش بر سر بزن
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه اول، ساعت ۰۱:۰۵:۰۰، برداشت آزاد
+نوشته شده در پنجشنبه ۱۶ دی ۱۴۰۰ ساعت ۸:۳۹ ب.ظ توسط اشرفی