نکات

پیرمرد رفتم و امرد برگشتم

عثمان بن حنیف از صحابه پیغمبر(ص) بود. در عصر خلیفه دوم به موجب تقوا و پاکدامنى خاصى که داشت والى بصره شد. هنگامى که فتنه جمل رخ داد، انصار عایشه به او پیشنهاد کردند که همراه آنها بر ضد على (ع) بجنگد. او از این کار خوددارى کرد. طرفداران عایشه تمام موى سر و صورت و ابروهاى او را کندند و با همان حال نزد عایشه بردند. عایشه گفت: رهایش کنید. [اینجا]
عثمان بن حنیف وقتی از دست آن‌ها رها شد از بصره بیرون رفت و هنگامی‌ که به امیرالمؤمنین(ع) رسید، گریست و گفت: پیرمرد از تو جدا شدم و اَمرَد برگشتم. [اینجا]
عتاب علی (ع)
ابن مالک، کاشف الغطا، ادیب نیشابوری
مدت‌ها چانه‌ام را ندیده بودم
+نوشته شده در جمعه ۲۲ بهمن ۱۴۰۰ ساعت ۱۰:۱۸ ب.ظ توسط اشرفی