شام محمدتقی جعفری در نروژ
علامه محمدتقی جعفری در اواخر زندگی، دچار بیماری سرطان ریه شد. فرزند علامه (دکتر غلامرضا جعفری) که در نروژ مشغول تحصیل بود به ایران آمد و ایشان را برای ادامه معالجه به آنجا برد.
شبی یکی از دوستان دکتر غلامرضا جعفری او و علامه را برای شام به منزل خود دعوت کرد. هنگام شام، استاد ناراحت شد و گفت: بوی تعفّن میآید! هرچه گفتند تعفنّی در کار نیست، نپذیرفت؛ سرانجام بدون شام از آنجا خارج شدند. صبح روز بعد دکتر جعفری با دوست خود تماس گرفت تا عذر خواهی کند، امّا دوستش گفت: برای شام شب گذشته نتوانستم مرغ ذبح اسلامی تهیه کنم، به ناچار از مرغهای معمولی استفاده کردم. از این که داشتم مرغ نجس به استاد میدادم؛ بسیار ناراحت بودم؛ و خیلی خوشحال شدم که ایشان شام نخوردند! [اینجا]
دختر علامه به نقل از برادرش میگوید: آن شب علامه تقاضای نان و پنیر کرد و میزبان برایش نان و پنیر آورد. [اینجا]
من: دوستی داشتم در اردوگاه که فقط شیرخشک میخورد. میگفت: غذای اردوگاه بوی تعفن میدهد. با پسرش اسیر شده بود. از سقف آویزانش کردند.
شبی یکی از دوستان دکتر غلامرضا جعفری او و علامه را برای شام به منزل خود دعوت کرد. هنگام شام، استاد ناراحت شد و گفت: بوی تعفّن میآید! هرچه گفتند تعفنّی در کار نیست، نپذیرفت؛ سرانجام بدون شام از آنجا خارج شدند. صبح روز بعد دکتر جعفری با دوست خود تماس گرفت تا عذر خواهی کند، امّا دوستش گفت: برای شام شب گذشته نتوانستم مرغ ذبح اسلامی تهیه کنم، به ناچار از مرغهای معمولی استفاده کردم. از این که داشتم مرغ نجس به استاد میدادم؛ بسیار ناراحت بودم؛ و خیلی خوشحال شدم که ایشان شام نخوردند! [اینجا]
دختر علامه به نقل از برادرش میگوید: آن شب علامه تقاضای نان و پنیر کرد و میزبان برایش نان و پنیر آورد. [اینجا]
من: دوستی داشتم در اردوگاه که فقط شیرخشک میخورد. میگفت: غذای اردوگاه بوی تعفن میدهد. با پسرش اسیر شده بود. از سقف آویزانش کردند.
+نوشته شده در شنبه ۲۷ اسفند ۱۴۰۱ ساعت ۴:۵۴ ق.ظ توسط اشرفی