نکات

مهر خوبان دل و دین از همه بی پروا برد

مهر خوبان دل و دین از همه بی‌پروا برد/رخ شطرنج نبرد آنچه رخ زیبا برد
تو مپندار که مجنون سر خود مجنون گشت/از سمک تا به سمایش کشش لیلا برد
من به سرچشمۀ خورشید نه خود بردم ره/ذره‌ای بودم و مهر تو مرا بالا برد
من خسی بی سر و پایم که به سیل افتادم/او که می‌رفت مرا هم به دل دریا برد
جام صهبا زکجا بود مگر دست که بود/که درین بزم بگردید و دل شیدا برد
خم ابروی تو بود و کف مینوی تو بود/که به یک جلوه ز من نام و نشان یکجا برد
خودت آموختیم مهر و خودت سوختیم/با برافروخته رویی که قرار از ما برد
همه یاران سر راه تو بودیم ولی/خم ابروت مرا دید و ز من یغما برد
همه دل‌باخته بودیم و هراسان که غمت/همه را پشت سر انداخت مرا تنها برد
[علامه طباطبایی]
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۹:۴۹ ب.ظ توسط اشرفی