نکات

درخواست گربه از بهلول

شبی در خواب بودم که صدای گربه‌ای از پشت در اتاق شنیدم. بیرون آمدم گربه با سر به من اشاره کرد. از پلیس اجازه گرفتم و دنبالش رفتم تا به کارگاه نجاری وارد شدم. گربه از بین هزاران قطعه چوب عبور کرد تا مرا به جایی برد که دیدم بچه‌اش در بین چوب‌ها گیر کرده است. گربه ایستاد و به من خیره شد.
خاطرات سیاسی بهلول، شیخ بهلول، صفحه ۱۷۶، برداشت آزاد
+نوشته شده در دوشنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۲ ساعت ۳:۵۹ ب.ظ توسط اشرفی