امید نان و بیم جان
یکی از رفیقان شکایت روزگار نامساعد به نزد من آورد که کفاف اندک دارم و عیال بسیار، و در علم محاسبت چنان که معلوم است چیزی دانم و گر به جاه شما جهتی معین شود که موجب جمعیت خاطر باشد بقیت عمر از عهدهی شکر آن نعمت برون آمدن نتوانم.
گفتم عمل پادشاه ای برادر دو طرف دارد؛ امید و بیم!
یعنی امید نان و بیم جان؛ و خلاف رای خردمندان باشد بدان امید متعرض این بیم شدن!
یا به تشویش و غصه راضی باش/ یا جگربند پیش زاغ بنه [سعدی]
گفتم عمل پادشاه ای برادر دو طرف دارد؛ امید و بیم!
یعنی امید نان و بیم جان؛ و خلاف رای خردمندان باشد بدان امید متعرض این بیم شدن!
یا به تشویش و غصه راضی باش/ یا جگربند پیش زاغ بنه [سعدی]
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۱۰:۵۷ ب.ظ توسط اشرفی