ما هم اهل بخیهایم
نويسندۀ جزوه نظر به غرور بی حد و نهايتش، همانطور كه خاصيت هر مغروری است عقدۀ ندانستن علوم اسلامی از فلسفه، كلام، فقه، عرفان و غيره دارد، با دو نمود روانی عقدۀ خود را آشكار میكند، يكی این كه مرتب اسماء و عناوين را از قبيل مشبهه، مجسمه، وحدت وجود، كثرت وجود، حلوليه، غنوصيه، انوار اسفهبديه و غيره را تكرار می كند یعنی ما هم اهل بخيهايم و از طرف ديگر به شدت آن را نفی میكند و بیارزش میخواند. در صورتی كه اگر دچار چنين غرور و خود بزرگبينی نبود، مانند هر جاهل بیخبر ديگر نه مدعی میشد و نه انكار میكرد. برای اينكه بچّهها باور كنند كه ايشان هم اهل بخيّهاند و همه را میدانند، سرفصلها و رشتهها و فرقهها را نام میبرند، و برای آنكه خدای ناخواسته كسی توقع زيادتری نداشته باشد و كتابی را جلوی ايشان نگذارد كه باسم الله اين نيم صفحه را از فلان كتاب معنی بفرماييد، میفرمايند ولی همه اين ها حالات واهی است و يك ذره معنی ندارد. اگر من نمیدانم، از آن جهت است كه معنی ندارد نه اينكه معنی دارد و من نمیفهمم!
مطهری و روشنفکران، مرتضی مطهری، صفحه ۴۲، برداشت آزاد [اینجا]
تماشای نور اسفهبدیه
تواضع عقلانی
مکن گفتمت مردی خویش فاش
مطهری و روشنفکران، مرتضی مطهری، صفحه ۴۲، برداشت آزاد [اینجا]
تماشای نور اسفهبدیه
تواضع عقلانی
مکن گفتمت مردی خویش فاش
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۱۲:۴۷ ق.ظ توسط اشرفی