زاهد که درم گرفت و دینار
پادشاهی را مهمی پیش آمد. گفت اگر این حالت به مراد من برآید چندین درم دهم زاهدان را! چون حاجتش برآمد، یکی را از بندگان خاص کیسۀ درم داد تا صرف کند بر زاهدان؛ گویند غلامی عاقل هشیار بود همه روز بگردید و شبانگه باز آمد و درمها بوسه داد و پیش ملک بنهاد و گفت زاهدان را چندان که گردیدم نیافتم. گفت: این چه حکایت است؟ آنچه من دانم در این ملک چهارصد زاهد است. گفت: ای خداوند جهان! آنکه زاهد است نمیستاند و آنکه میستاند زاهد نیست. ملک بخندید و ندیمان را گفت: چندان که مرا در حق خداپرستان ارادت است و اقرار، مرین شوخ دیده را عداوت است و انکار!
زاهد که درم گرفت و دینار/زاهدتر از او یکی به دست آر [سعدی]
سفارش محمد زکریای رازی به دانشجویان پزشکی
عالمان مالدار
زاهد که درم گرفت و دینار/زاهدتر از او یکی به دست آر [سعدی]
سفارش محمد زکریای رازی به دانشجویان پزشکی
عالمان مالدار
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۱۱:۱۹ ب.ظ توسط اشرفی