پول اراذل و اوباش
روزي طلبه جواني به خانه ما آمد و يكراست به اتاق مدرس رفت. من كه همواره مي ترسيدم آقا مورد سوء قصد قرار گيرد، به سرعت به دنبال او وارد اتاق شدم. شيخ همان طور كه ايستاده بود، به آقا گفت، «حضرت آيت الله! آمده ام تقاضا كنم مبلغي از آن پول هايي كه برايتان مي رسد مرحمت كنيد كه خرج كنم.» آقا به اوگفت، «آشيخ! آن پول ها مخصوص اراذل و اوباش است و به تو نمي رسد.» بعد رو به من كرد و اضافه نمود، «عبدالباقي! پول حلال ندارم. ديگ آشپزخانه را بدهيد به اين شيخ ببرد و بفروشد يا گرو بگذارد.» تنها ديگ غذاپزي را كه داشتيم به او دادم. گرفت و رفت. [اینجا]
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۳ آذر ۱۴۰۲ ساعت ۲:۱۰ ب.ظ توسط اشرفی