از تهران به اهواز
یک بلیط در کوپۀ شش نفره داشتم. در هرطرف کوپه، سهتا صندلی تاشو داشت، جایی برای خوابیدن نبود. البته دونفری که روبهروی هم مینشستند، میتوانستند صندلیها را در مقابل هم باز کنند و بهگونهای بخوابند که پای یکی در مقابل صورت دیگری قرار بگیرد. در دوطرف بالای کوپه، فضایی برای قرار دادن وسایل مسافر از قبیل ساک و چمدان و اینجورچیزها بود. من یکی از همین فضاها را خالی کردم و همانجا خوابیدم. بین راه بیدار شدم، دیدم نوجوانی با لباس نظامی ایستاده! پرسیدم چرا ایستادی؟ گفت: بلیط ندارم. گفتم بیا کنار من بخواب؛ آمد. من و محمد تا اهواز کنار هم خوابیدیم.
ده درویش در گلیمی بخسبند؛ دو پادشاه در اقلیمی نگنجند
ده درویش در گلیمی بخسبند؛ دو پادشاه در اقلیمی نگنجند
+نوشته شده در جمعه ۲۵ اسفند ۱۴۰۲ ساعت ۱۰:۳۰ ب.ظ توسط اشرفی