وسایل شخصی در اسارت
کل زندگیام یک کیسۀ انفرادی بود. توی این کیسه، چند قلم وسیله داشتم. قاشق، بشقاب، لیوان، جوراب، دمپایی، دسته تیغ، حوله، پتو، بالشت، یک دست لباس زرد اسارت، یک دست لباس خواب، و حالا یک دست هم لباس دیگر! وسایلم تمیز بود. لباسخوابِ طوسیِ خوشرنگی داشتم که این آواخر مندرس شده بود. رضا رحیمی خواست به او بدهم تا اگر فیلمبرداری کردند مقابل دوربین بپوشد. زندگی بابرکتی داشتیم. کمخرج و پرسود!
گر نبوَد مشرَبه از زر ناب
با دو کف دست توان خورد آب
شانهٔ عاج ار نبوَد بهر ریش
شانه توان کرد به انگشت خویش
گر نبوَد مشرَبه از زر ناب
با دو کف دست توان خورد آب
شانهٔ عاج ار نبوَد بهر ریش
شانه توان کرد به انگشت خویش
+نوشته شده در شنبه ۴ فروردین ۱۴۰۳ ساعت ۱:۲۰ ق.ظ توسط اشرفی