نکات

تعيّن مآبی

دربارۀ يكی از امرای قديم خراسان می‏ گويند كه جبۀ خز خوبی پوشيده بود برای او قليانی آوردند قليان تكانی خورد و آتش آن روی جبۀ خزش افتاد برخلاف شأن خودش می ‏ديد كه لباسش را تكان دهد تا آتش بيفتد. فقط گفت «بچه‏ ها»! يعنی بياييد. تا آن ها آمدند، جبه و مقداری از تنش‏ سوخت. و حتی شنيديم اگر می‏ خواست بينی خود را پاك كند ديگری بايد دستمال جلوی‏ دماغش می‏ گرفت. پاورقی: قصه آن غلام معروف است كه دستمال را جلوی بينی ارباب گرفت، ارباب گفت چرا بيرون نمی آيد؟ گفت: ارباب! فينش را هم من بايد بكنم؟/ تعلیم و تربیت در اسلام، مرتضی مطهری، صفحه416 برداشت آزاد
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۴:۱۵ ق.ظ توسط اشرفی