نکات

موش و گربه

از قضای فلک یکی گربه/بود چون اژدها به کرمانا ...
روزی اندر شرابخانه شدی/از برای شکار موشانا ...
ناگهان موشکی ز دیواری/جست بر خم می خروشانا
سر به خم برنهاد و می‌نوشید/مست شد همچو شیر غرانا
گفت کو گربه تا سرش بکَنم/پوستش پر کنم ز کاهانا ...
گربه این شنید و دم نزدی/چنگ و دندان زدی به سوهانا
ناگهان جست و موش را بگرفت/چون پلنگی شکار کوهانا
موش گفتا که من غلام توام/عفو کن بر من این گناهانا
مست بودم اگر گهی خوردم/گه فراوان خورند مستانا ...
گربه آن موش بکشت و بخورد/سوی مسجد شدی خرامانا ...
بارالها توبه کردم من/ندرم موش را بدندانا ...
موشکی بود در پس منبر/زود برد این خبر به موشانا ...
نزد گربه شدند آن موشان/با سلام و درود و احسانا ...
گربه چون موشکان بدید بخواند/رزقکم فی السماء حقانا ...
ناگهان گربه جست بر موشان/چون مبارز به روز میدانا
پنج موش گزیده را بگرفت/هر یکی کدخدا و ایلخانا
دو بدین چنگ و دو بدان چنگال/یک به دندان چو شیر غرانا ...
هست این قصهٔ عجیب و غریب/یادگار عبید زاکانا
غرض از موش و گربه برخواندن/مدعا فهم کن پسر جانا
بشنوید ای دوستان این داستان
تاریخ معاصر
+نوشته شده در شنبه ۲۷ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۳:۳۹ ب.ظ توسط اشرفی